خاورمیانه‌‌ چندقطبی با تعادل بی‌‌‌وقفه‌‌

۱۴۰۲/۰۱/۲۲ - ۰۴:۰۴:۵۰
کد خبر: ۲۰۳۰۱۴
خاورمیانه‌‌ چندقطبی با تعادل بی‌‌‌وقفه‌‌

در حال حاضر، عربستان سعودی تصمیم دارد با یک عمل‌گرایی در برابر ایران برخورد کند. اساساً، ما نمی‌توانیم از شر آنها خلاص شویم و آنها نمی‌توانند از شر ما خلاص شوند. بر اساس این منطق، عربستان سعودی بر همزیستی در خلیج‌فارس و ترکیبی از رقابت و مهار در سوریه و عراق چشم دوخته است.

تلاش‌‌‌ها برای کاهش دمای رابطه متشنج ریاض و تهران از مدت‌ها پیش در حال انجام می‌‌‌بود، اما چین توانست وارد عمل شود. تنش‌زدایی (Détente) بین عربستان سعودی و ایران با نقش تسهیل‌کننده چین به‌اندازه سفر ریچارد نیکسون به چین در سال ۱۹۷۲ میلادی، سفر انور سادات به بیت‌المقدس در سال ۱۹۷۷ میلادی یا پیمان مولوتوف - ریبنتروپ (پیمان عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی) در سال ۱۹۳۹ میلادی مهم نیست. باوجوداین اگر توافق پابرجا باقی بماند معامله‌‌‌ای بسیار بزرگ خواهد بود.

مهم‌تر از همه آنکه این‌یک زنگ بیدارباش (A Wake-up Call) برای دولت بایدن و سایر نهاد‌‌‌های سیاست خارجی ایالات‌متحده است؛ زیرا توافق اخیر با میانجی‌گری چین ناتوانی‌‌‌های خودخواسته‌‌‌ای را که مدت‌هاست سیاست خاورمیانه‌‌‌ای ایالات‌متحده را فلج کرده آشکار می‌‌‌سازد. همچنین این موضوع نشان می‌دهد که چین چگونه تلاش می‌کند خود را به عنوان نیرویی برای صلح در جهان معرفی کند، ردایی که ایالات‌متحده در سالیان اخیر عمدتاً آن را رها کرده است.

فارِن پالیسی (Biden’s State Department Needs a Reset) از قول استفان والت می‌نویسد که بایدن کارش را با این حرف شروع کرد که به توافق هسته‌ای با ایران برمی‌گردد، توافقی که سلفش با حماقت از آن خارج‌شده بود؛ اما دودلی کرد و تأخیر، موضع ایران سخت‌تر شد و حالا واضح است که توافق هسته‌ای درراه نیست. نتیجه؟ ایران بیشتر از همیشه به ظرفیت‌های تسلیحاتی هسته‌ای نزدیک است و خطر جنگی در خاورمیانه را بالا می‌برد که نه دولت ایالات‌متحده و نه دنیا الآن جایی برایش ندارد. 

آنچه اوضاع را بدتر می‌کند این است که بایدن و بلینکن مکرراً توسط متحدان مختلف در خاورمیانه تحقیرشده‌اند. دولت مصر مرتب دغدغه‌های حقوق بشری ایالات‌متحده را نادیده می‌گیرد، درحالی که همچنان کمک‌های اقتصادی ایالات‌متحده را در جیب می‌گذارد. بایدن از وعده انتخاباتی‌اش برای اینکه محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی را بابت قتل روزنامه‌نگار مخالف، جمال خاشقجی مطرود کند، برگشت، اما مشت به مشت دوستانه‌اش با بن سلمان که «در سراسر دنیا دیده شد» سعودی‌ها را قانع نکرد که به کاهش قیمت حامل‌های انرژی کمک کنند یا قانعشان نکرد که بعد از حمله مسکو به اوکراین، هیچ فشاری به مسکو بیاورند.

  نکته شوم‌تر اینکه سعودی‌ها همچنان به نزدیک‌ترشدن به شِی‌ جین‌پینگ، رییس‌جمهور چین ادامه می‌دهند. همین چند روز پیش، آرامکوی عربستان دو توافق سرمایه‌گذاری نفتی جدید با چین امضا کرد (شامل ساخت یک پالایشگاه) و این چین بود، نه ایالات‌متحده که به سرگرفتن تنش‌زدایی اخیر بین عربستان سعودی و ایران کمک کرد. من نه چینی‌ها و نه سعودی‌ها را بابت اقدام در جهت منافع‌شان ملامت نمی‌کنم، اما سخت بشود هیچ‌کدام از اینها را پیروزی‌ای برای دیپلماسی ایالات‌متحده دید.

هنری کیسینجر باید حسی از آشناپنداری (Deja vu) داشته باشد آنگاه‌که می‌‌‌بیند چین میانجی نزدیکی عربستان سعودی و ایران است. این دیپلماسی مثلثی (Triangular Diplomacy) ایران، عربستان و چین شباهت زیادی به گشایش در روابط امریکا با چین با وساطت کیسینجر در سال ۱۹۷۱ دارد. دیوید ایگناتیوس در یادداشتی در «واشنگتن‌‌‌پست» در تاریخ ۱۶ مارس نوشت، کیسینجر طی مصاحبه‌‌‌ای در هفته‌‌‌ای که گذشت به او گفته: «من آن رابطه را [نزدیکی ایران و عربستان] تغییری اساسی در وضعیت استراتژیک خاورمیانه می‌دانم. سعودی‌‌‌ها اکنون امنیت خود را با بازی میان امریکا و چین متعادل می‌کنند».

کیسینجر خاطرنشان می‌کند که به شیوه‌‌‌ای قابل‌‌‌مقایسه، او و رییس‌جمهور ریچارد نیکسون توانستند تنش‌‌‌های بین پکن و مسکو را در تعامل تاریخی‌‌‌شان با چین پایان بخشند. کیسینجر می‌گوید: تنش‌‌‌زدایی در خلیج‌‌‌فارس برای همه (در کوتاه‌‌‌مدت) خوب است. اگر رییس‌جمهور چین می‌خواهد نقش مهار ایران و اطمینان بخشیدن به عربستان سعودی را بر عهده بگیرد، خوش به حال او. ایالات‌‌‌متحده از سال ۱۹۷۹ در تلاش است تا قوس انقلاب ایران را به سمت ثبات حرکت دهد. کیسینجر استدلال می‌کند که ظهور پکن به عنوان کشوری صلح‌‌‌جو در درازمدت، «شرایط مرجع (Terms of Reference) را در دیپلماسی بین‌المللی تغییر می‌دهد.» ایالات‌‌‌متحده دیگر قدرت حتمی یا ضروری در منطقه نیست؛ تنها کشوری که به‌‌‌قدر کافی قوی یا منعطف برای میانجی‌گری در قراردادهای صلح باشد. چین نیز اکنون مدعی سهمی از این «کیک قدرت» (Convening Power) است.

کیسینجر توضیح می‌دهد: «چین در سال‌های اخیر اعلام کرده که باید در ایجاد نظم جهانی مشارکت داشته باشد. این کشور اکنون یک حرکت قابل‌‌‌توجه در این جهت انجام داده است». چین می‌تواند میان ایران و عربستان سعودی میانجی‌گری کند، زیرا آن کشور روابط صمیمانه و تجاری با اکثر کشور‌‌‌های منطقه دارد. چین روابط دیپلماتیک دارد و با همه طرفین تجارت می‌کند: مصر، عربستان سعودی، اسراییل، کشور‌‌‌های حاشیه خلیج‌فارس و حتی بشار اسد در سوریه.  دولت چین عمدتاً به گسترش همکاری‌های اقتصادی و فناوری با دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس علاقه‌مند است.

به حفظ موضع بی‌طرفی ژئوپلیتیک متعهد مانده است و میل ندارد غلبه نظامی ایالات‌متحده در منطقه را به چالش بکشد. هیچ علاقه‌ای هم به کاهش تهدید نظامی به ثبات منطقه یا مدیریت امنیت منطقه نشان نداده است و فرصت‌ها برای مشارکت در عملیات چندملیتی برای حفاظت از حمل‌ونقل دریایی در خلیج‌فارس را رد کرده است. به همه این دلایل، دولت‌های شورای همکاری خلیج‌فارس می‌فهمند که نمی‌توانند روی چین حساب کنند که وارد اتحاد یا شراکت امنیتی شود.

به‌عبارت‌دیگر، هیچ چشم‌اندازی از این نیز که آنها بتوانند قرار «نقت در مقابل امنیت» به شکلی بگذارند که دولت‌های حاشیه خلیج‌فارس و ایالات‌متحده دهه‌هاست از آن بهره برده‌اند، وجود ندارد. درواقع، چینی‌ها در این مقطع، کاملاً راضی هستند، همانطور که سال‌هاست بوده‌اند که از ثمرات اقتصادی مشغولیت در منطقه بهره ببرند، درحالی که ایالات‌متحده و دیگر کشورها مجانی برایشان امنیت و ثبات منطقه را حفظ می‌کنند.  ازنظرگاه منافع چین، این محاسبه هزینه فایده‌ای بسیار منطقی است.

کاهش تنش بین عربستان سعودی و ایران یک تحول مثبت است که خطر درگیری جدی در یک منطقه استراتژیک را کاهش می‌دهد؛ بنابراین، حتی اگر پکن بخشی از اعتبار توافق میان تهران و ریاض را دریافت کند باید از این تنش‌زدایی جدید استقبال کرد.  درس آشکار برای دولت بایدن این است که به‌جای تعریف موفقیت سیاست خارجی بر اساس تعداد جنگ‌‌‌هایی که برنده می‌شود، تعداد تروریست‌‌‌هایی که ما امریکایی‌‌‌ها از بین می‌‌‌برد یا تعداد کشور‌‌‌هایی که به کشورمان نزدیک شده‌اند توجه بیشتری به تنش‌زدایی، جلوگیری از جنگ و پایان دادن به درگیری‌‌‌ها اختصاص دهد.  اگر ایالات‌متحده به چین اجازه دهد تا به عنوان یک قدرت بزرگ و مایل به همکاری با سایر کشور‌‌‌ها شهرت پیدا کند متقاعد کردن دیگران برای همسویی با ایالات‌متحده دشوارتر خواهد شد.

اگر توافق تهران و ریاض برقرار بماند، یک معامله بسیار بزرگ و در حد زنگ بیدارباش برای واشنگتن است. اگر دیگران شما را جزیی از مشکل بدانند نه‌بخشی از راه‌حل، موقعیت دیپلماتیک‌تان احتمالاً از بین می‌رود.  حقیقت این است که خاورمیانه‌‌ تک‌‌‌قطبی که در آن ایالات‌‌‌متحده از سوی متحدانی مانند اسراییل و عربستان به در پیش گرفتن سیاست‌های تقابلی تشویق می‌شد، منطقه‌‌ چندان باثباتی نبود. خاورمیانه‌‌ چندقطبی؛ با تعادل بی‌‌‌وقفه‌‌ خود، نیز خطرات خاص خود را خواهد داشت و همانطور که کیسینجر می‌گوید، این‌یک بازی جدید با قوانین جدید خواهد بود.

 

 

 

ارسال نظر