قانون و فقدان اندیشه سیاسی

منصور بیطرف
سردبیر
حدود ۱۴۳سال پیش رسالهیی در پاریس به زبان فارسی نوشته شد که بعدها عنوان جذاب اما مبهمی روی جلد آن نشست. «یک کلمه» عنوان این رساله بود که یوسف مستشارالدوله در زمانی که در پاریس به اصطلاح «شارژ دافر» ایران در سفارت بود، نوشت. فرانسه در آن زمان مهد دموکراسی بود و اندیشههای سیاسی آن دوران عمدتا از این کشور برداشت میشد. «ژان ژاک روسو» اندیشمند سوییسی که در پاریس زندگی کرده بود و اندیشههایش در انقلاب کبیر فرانسه بسیار تاثیرگذار بود، توانسته بود مفهوم حقوق بشر را برای قانوننویسان فرانسوی تبیین کند و «مونتسکیو» با روحالقوانین خود، تفکیک سه قوا را به عرصه سیاسی آورد. بنابراین تعجبی نداشت حضور نخبگان وقت ایرانی در فضای فرانسه آنها را از این اندیشههای ناب سیاسی سیراب کند و برای رهایی از تحجر و عقبماندگی که در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران وجود داشت، چارهیی بیندیشند. مستشارالدوله با اینکه حدود ۱۰۰سال بعد از انقلاب فرانسه به پاریس رفته بود اما در این فضا تنفس کرده بود و دلیل عقبماندگی ایران را نبود «قانون» دانسته بود. «یک کلمه» حدود دو سال بعد از آن در ایران چاپ و منتشر شد که در آن به مزایای «قانون» و «قانونمداری» پرداخته بود. مستشارالدوله در این کتاب نوشته بود که «من نمیگویم قانون فرانسه یا سایر دول را برای خود استنساخ کرده و معمول بدارید، مراد من کتابی است که جامع قوانین لازمه و مقبول ملت ما باشد.» در واقع بعد از گذشت ۱۴۰سال هنوز «قانون» جزو مغفولات اساسی کشور ماست. نگاهی به سخنان روسای سه قوه نشان میدهد که عدم اجرای قانون یا ضعف قانون دغدغه همه آنهاست. اکنون حدود ۱۴۰سال از انتشار «یک کلمه» میگذرد. بدون شک طی یک قرن و نیم گذشته همان مشکلی که در دوران مستشارالدوله وجود داشت هنوز هم کمابیش وجود دارد، اما در متن دیگری. روسای سه قوه ما از عدم اجرای قانون یا ضعف اجرای قانون گله و شکایت دارند. اینها نشان میدهد که یک چیزی در این میانه کم یا مفقود است که چرا با وجود گذشت ۱۴۵سال از شناخت ضعف امور کشورداری و ۱۱۰سال از انقلاب مشروطیت، دغدغهها تقریبا یکی است. به نظر میآید که حلقه مفقوده در این میان را باید در «اندیشههای سیاسی» جست، اندیشه و ایدههایی که ساختار تفکر سیاسی را شکل میبخشند و به آن قوام میدهند. در واقع در همان موقعی که مستشارالدوله در پاریس روی «یک کلمه» کار میکرد و فرانسویها همچنان درگیر ساختارسازی برای اداره کشور خود بودند، این متفکران انگلیسی بودند که اندیشههای سیاسی خود را قوام میبخشیدند. در اصل آنچه آنها داشتند اما فرانسویها در پی آن بودند، نگاه درست و عمیق به ساختار و نهادهای سیاسی بود. اندیشههای سیاسی بهطور بطئی در ذهن اندیشههای متفکران انگلیسی نقش میبست. جان لاک، توماس هابز، ادموند بروک، دیوید هیوم، آدام اسمیت، جان استورات میل و... طی ۲۵۰سال بهتدریج اندیشههایی را بسط و توسعه دادند و نهادهای سیاسی کشور را تغذیه کردند که ساختار آن کشور را به «اندیشه سیاسی» مجهز کردند که توانستند آن «یک کلمه» را در کشور خود جاری و ساری کنند. اکنون به نظر میآید «اندیشه سیاسی» که بسط آن نیاز کشور ماست از ضروریات و الزامات و پیشنیاز «قانون» و آن «یک کلمه» است. در چارچوب این اندیشه است که میتوان به بسیاری از خلأهای موجود جامعه پی برد و آنها را اصلاح کرد. در اصل تا احترام به مالکیت خصوصی و حفاظت از حریم آن نباشد – اندیشه سیاسی - چگونه میتوان اقتصاد بازار را بنا نهاد.
