کارآمدسازی سیستم حکمرانی
سجاد فتاحی| نیکولاس لومان، جامعهشناس شهیر آلمانی، به درستی معتقد بود که تمامی سیستمهای موجود در جهان در برابر پیچیدگیهای بیپایان محیطیای قرار گرفتهاند که بقا و ماندگاری آنها را به درجات گوناگون به چالش میکشند. باتوجه به شاخص بقا و ماندگاری، میتوان بیان نمود که تواناترین و کارآمدترین سیستمها، سیستمهایی هستند که در مقایسه با سایرین، از توانایی بیشتری برای مواجهه با این پیچیدگیها برخوردارند.
ازسوی دیگر با درنظر داشتن این تعریف ساده از سیستم که مجموعهیی از اجزا و خرده سیستمها به هم مرتبط است که تغییر در یک جزو میتواند موجبات تغییر در سایر اجزا و کلیت سیستم را فراهم نماید، میتوان کشورها به صورت عام و ایران به صورت خاص را سیستمی دانست که از خرده سیستمهای گوناگونی تشکیل شده و از طریق مرزهای جغرافیایی خود از محیط بیرونی متمایز میگردد و همانند سایر سیستمها، پیچیدگیهای محیطی گوناگون، بقا و ماندگاری آن را با چالشهایی مواجه مینماید. یکی از وجوه مشترک تمامی سیستمهای زیستی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن است که تمام این سیستمها دارای یک بخش کنترلکننده و تنظیمگر هستند که باتوجه به دادههای کسب شده پیرامون وضعیت سیستم، در ارتباط با محیط بیرونی، روابط بین اجزای درونی سیستم را به روشهای گوناگون و از جمله سیاستگذاری، بهگونهیی کنترل، مدیریت و تنظیم مینماید که پیچیدگیهای محیطی در ارتباط با سیستم کاهش یافته و هدف بقا و ماندگاری سیستم در محیط، برای زمان بیشتری تامین شود.
بدیهی است به هر اندازه که سیستم با استفاده از سنسورها و منابع گردآوری داده دقیق و معتبر، اطلاعات دقیقتری پیرامون وضعیت خود در ارتباط با پیچیدگیهای محیط بیرونی گردآوری نموده و مبتنی بر این اطلاعات از بین گزینههای موجود تصمیمات بهتر و سیاستگذاریهای مناسبتری را در ارتباط با کاهش پیچیدگیها و مخاطرات محیطی اخذ و اجرا نماید، توان ماندگاری و بقای آن در محیط افزایش خواهد یافت. حجم قابلتوجهی از ادبیات کنونی در علوم سیاسی و اجتماعی، با اتکا به دادههای تجربی نشان دادهاند که کیفیت حکمرانی در کشورها متغیری اساسی در تعیین وضعیت آنها در حوزههای گوناگون اقتصاد، محیطزیست، رفاه اجتماعی، آموزش، سرمایه اجتماعی و... بوده و بر سرنوشت کشورها به میزان بسیار زیادی اثرگذار است. اما پرسشی که بلافاصله طرح میگردد آن است که «کیفیت حکمرانی در کشورها خود تحت تاثیر چه عامل یا عواملی است؟» با در نظر داشتن مباحث مطرح در نظریه سیستمها، که در بخشهای فوق به صورت مجمل به آنها اشاره شد، میتوان بیان نمود که کیفیت حکمرانی، خود متغیری است که تحت تاثیر طراحی سیستمهای حکمرانی از نظر نوع اجزای تشکیلدهنده، رابطه بین این اجزا و
الگوریتمها و قواعد دستوریای است که نحوه تعامل و ارتباط بین این اجزا را مشخص مینمایند. به عبارتی سیستمهای حکمرانی گوناگون طراحی شده قابلیتها و تواناییهای متفاوتی در کیفیت حکمرانی و سیاستگذاری دارند. اگرچه میتوان با انجام اصلاحاتی کیفیت حکمرانی و سیاستگذاری را در سیستمهای گوناگون، با حفظ اصل سیستم حکمرانی بهبود بخشید اما در برخی موارد، پیچیدگیهای پیشروی سیستم به مرحلهیی میرسد که با حفظ سیستم حکمرانی قبلی مواجهه با این پیچیدگیها امکانپذیر نبوده و حفظ بقا و ماندگاری سیستم نیازمند ایجاد تغییراتی اساسی در سیستم حکمرانی است، در چنین شرایطی، اصرار بر حفظ سیستم حکمرانی پیشین تنها به تعمیق بحرانها و افزایش پیچیدگیها منجر شده و هزینههای بیشتری را بر سیستم از حیث ماندگاری تحمیل خواهد کرد. مرحله و گام نخست در تحلیل و کارآمدسازی یک سیستم حکمرانی آن است که بدانیم وضعیت کنونی کشور در ارتباط با چالشها و پیچیدگیهای محیطیای که بقا و ماندگاری آن را بهمنزله یک سیستم، به خطر میاندازد چگونه است و با در نظر داشتن مفاهیم مطرح در نظریه سیستمها، به عبارتی، موقعیت آن را در فضای حالت بقا و ماندگاری، مشخص
نماییم. بدیهی است که موقعیت کشور در فضای حالت بقا و ماندگاری، علاوه بر وابستگی به منابع معدنی و طبیعی موجود در کشور و موقعیت ژئوپلتیک آن، به میزان بسیار زیادی تحت تاثیر کیفیت حکمرانی و سیستم حکمرانی کشور است.
ازآنرو که خود سیستم حکمرانی نیز، یک سیستم است، میبایست برای کسب تصویری دقیق، در ارتباط با آن، خروجی این سیستم نیز موردسنجش و ارزیابی قرار گیرد. مطالعه ادبیات جهانی موجود پیرامون کیفیت حکمرانی نشان میدهند که سیستمهای حکمرانیای که در 12شاخص پاسخگویی؛ کارایی و اثربخشی؛ شفافیت؛ حاکمیت قانون؛ معیارهای اخلاقی؛ شایستگی و صلاحیت؛ خلاقیت و استقبال از تغییرات؛ جهتگیری پایدار و مدتدار؛ مدیریت مالی سالم؛ احترام به تفاوتهای فرهنگی و همبستگی اجتماعی؛ مسوولیتپذیری؛ رفتار عادلانه در انتخابات؛ نمایندگی و مشارکت؛ وضعیت بهتری داشته باشند از کیفیت حکمرانی بهتری نیز برخوردار خواهند بود.
