فروش صلح برای تامین ثبات
تجارت، این واقعیت جاری در لحظه لحظه زندگی روزمره ما آنچنان در فرآیندهای اجتماعی جوامع بشری رسوخ کرده که حتی باعث شده است بسیاری از مفاهیم بنیادین قراردادهای اجتماعی بیآنکه نام عوض کنند، تغییر ماهیت دهند. صلح یکی از این مفاهیم است؛ واژهیی که در جوامع مصرفگرای امروزی از یک «موقعیت» تبدیل به یک «کالا» شده است.
در توضیح این ادعا باید گفت که در دنیای ما صلح تبدیل به کالایی شده که از یک سو باید با صرف هزینهیی مشخص(چه پولی چه غیرپولی) به آن دست یافت و از سوی دیگر میتوان آن و مشتقات آن را با کالاهایی دیگر(چه کالا و خدمت و چه سایر ماهیتهای کالا شده) مبادله کرد. میشود آشکارا نمونه واضحی از کالاوارگی مفهوم صلح را در وضعیت جاری منطقه خاورمیانه، رفتار دولتهای حاکم در این منطقه و نوع تعامل سایر دولتها و قدرتهای اقتصادی با دول منطقه دید.
استبداد سیاسی و اجتماعی که سالیان دراز است در خاورمیانه نهادینه شده است، باعث شده دولتهای این منطقه به خصوص دول کشورهای عربی حاشیه خلیج فارسی و عربستان سعودی همواره در تقابل با مطالبات مردمی و صنفی برای مشارکت در فرآیند تصمیمگیری برای دستیابی به حقوق اولیه قرار داشته باشند. در سالهای اخیر با فزونی یافتن سطح آگاهیهای عمومی و صنفی، این تقابل شکل جدیتری به خود گرفته و به خطر افتادن ثابت سیاسی و اجتماعی این کشورها را موجب شده است.
به وضوح میتوان دید که بازیگران سیاسی خاورمیانه هزینه کردن صلح را چاره به دست آوردن مجدد ثبات یافتهاند.
تهدید صلح، تقابل سطح امنیت را به دنبال دارد. در این شرایط از یک سو گفتمان اقتدار در یک کشور تقویت شده و سرکوب جنبشهای اجتماعی را ساده میسازد. از سوی دیگر با به وجود آمدن احساس ناامنی عمومی و تهدید از سوی هر دو عامل درونی و بیرونی، مطالبات مردمی و صنفی به صورت داوطلبانه فروکش میکند. این اتفاق مفهومی جز تقویت ثبات به نفع استبداد و تداوم حاکمیت جریان حاکم ندارد.
جریانهای سیاسی خاورمیانه به خصوص دول کشورهای عربی در سالهای اخیر اقدامات زیادی را برای در خطر قرار دادن صلح و مبادله آن با ثبات انجام دادهاند. این معامله نه فقط در برابر صلح، که در ازای مشتقات آن، به عنوان مثال احساس امنیت نیز صورت گرفته است.
از طرفی حمایت مالی، نظامی، لجستیک، اطلاعاتی و سیاسی این دولتها به شبه نظامیان جنگ طلب در سایر کشورهای خاورمیانه(مانند سوریه، عراق و افغانستان) باعث شده تا علاوه بر به هم خوردن ثبات داخلی این کشورها و تضعیف رقیب، صلح نیز با خطرات عمده مواجه شود. از طرف دیگر، ایجاد تنشهای سیاسی پی در پی و اکثرا بیدلیل با برخی از دیگر کشورها، مدام خطر سقوط صلح را به مردم القا کرده و بدون به وجود آمدن درگیری مستقیم نظامی، احساس ناراحتی عمومی را به وجود آورده است.
نوع روابط ایران با کشورهای حاشیه خلیج فارس و عربستان سعودی مثال خوبی از این نوع دوم تجارت، یعنی مبادله ثبات با احساس امنیت عمومی به مثابه یکی از مشتقات صلح است.
مبادله اتهامات نه الزاما صحیح میان دو طرف، انجام اقدامات تحریکآمیز، استفاده از ادبیات جنگطلبانه و تحرکات نظامی این احساس را در مردم پدید آورده که تداوم صلح تضمین شده نیست و بنابراین موجب دامن زدن به احساس ناامنی شده است.
افزایش واردات اسلحه از سوی کشورهای عربی را نیز میتوان در زمره همین اقدامات قرار داد. تسلیحات خریداری شده علاوه بر آنکه میتوانند در اختیار گروههای جنگ طلب قرار گیرند، به عنوان ابزاری برای تهدید روانی طرف مقابل نیز کاربرد دارند. بنابراین خرید اسلحه در مقام یک اقدام تحریک آمیز میتواند به عنوان صرف هزینه مالی برای خرید احساس ناامنی در طرف مقابل که به ثبیت موقعیت جریان تهدیدکننده منجر میشود به حساب آید. در این میان پول و اسلحه تنها ابزاری هستند که برای مبادله صلح با ثبات به کار رفتهاند.
هزینههای این تجارت علاوه بر پرداختهای مستقیم، هزینههای غیرمستقیمی را نیز شامل میشود که بیشتر ماهیت اجتماعی دارند. بیشک مهمترین آنها جان بشری است که در این مبادله به خطر میافتد و حتی از بین میرود اما جدای از آن میتوان به هزینههای دیگری نیز اشاره کرد.
درگیریها سبب رها شدن حجم عظیمی از آلایندهها در محیط منطقه شده است. بسیاری از کشورها به ناچار از هزینههای رفاهی و حتی ضروری خود کاستهاند تا مخارج جنگ را تامین کنند. بسیاری از زیرساختهای اقتصادی از بین رفته و بسیاری از نهادهای مدنی از موقعیت خود عقبگرد کرده و تضعیف شدهاند.
علاوه بر اینها از دست رفتن احساس امنیت از طرفی سلامت روانی جامعه را در خطر انداخته و از طرف دیگر مانع پیشرفت جنبشهای اجتماعی شده است. همگان در نگاه نخست جنگ را به خاطر ایجاد این هزینهها شماتت میکنند. اما باید توجه داشت که امروزه جنگ خود مولود پدیدهیی است به نام تجاریسازی مفاهیم بنیادین قراردادهای اجتماعی که صلح را نیز شامل میشود.
