در ادبیات توسعه اقتصادی، نقش تشکلها به عنوان یک بخش مهم از توسعه اقتصاد تعریف میشود. اما مساله این است که تشکلی که در ادبیات اقتصادی از آن نام برده میشود با تشکلهایی که امروز شاهد آن هستیم، متفاوت است. در یک اقتصاد سالم عدهیی فعال اقتصادی دور یکدیگر جمع میشوند در مرحله اول برای حمایت از اعضا و در مراحل بعد برای اهدافی چون شبکهسازی بازاریابی و فروش، کاهش هزینههایی که بنگاهها به تنهایی توجیه اقتصادی برای پرداخت آن ندارند و در نهایت برای اهداف ملی تشکلهایی ایجاد میکنند. طبیعتا چنین تشکلهایی میتواند باعث رشد اقتصاد شود. اما در ایران ما شاهد شکلگیری تشکلها بر اساس اجبار مردم به عضویت توسط قانون هستیم. معمولا این اجبارها در گلوگاههایی صورت میگیرد که عدهیی مجبور به عضویت شوند. مجوزهای کسب و فعالیت اقتصادی هدف اصلی برای این کار است. طبیعتا کارکرد چنین تشکلهایی دارای کارکردی متفاوت از تشکلهایی هستند که در خارج از کشور شاهد آن هستیم. حال مساله جالب این است که دولت به برداشتن اجبار عضویت راضی شده است و همین تشکلها که در طول این سالها تریبونهای قوی برای خود ایجاد کردهاند مخالف برداشتن عضویت
اجباری به بهانههای مختلف هستند. جنجال بر سر حذف کارت بازرگانی از همین جا آغاز شد و مساله عملا به این موضوع بدل شد که با برداشتن کارت بازرگانی اتاق بازرگانی از بین خواهد رفت اما زمانی که مسوولان اتاق پیشنهاد عضویت فراگیر (عضویت اجباری همه اعضا) را دادند اتاقیها راضی شدند. واقعیت این است که تشکل از این جهت قدرت دارد که از تجمع اعضا شکل میگیرد نه آنکه دارای پول، قدرت لابی و تریبون است. همه این موارد در حقیقت باید نتیجه حضور پررنگ اعضا باشد. اما در حال حاضر وضعیت برعکس شده است. اعضا در تشکلهای اقتصادی و بخش خصوصی در صورتی حضور پیدا میکنند که دریافتی آنها از تشکل بیش از پرداختی آنها باشد. در اقتصاد یک فعال اقتصادی زمانی اقدام به خرید یک کالا میکند که مطلوبیت ناشی از کالا بیش از مطلوبیت پولی باشد که برای خرید آن میپردازد. ارائه خدمات مشخص مانند خدمات آموزشی، فرصتهای تجاری و بسیاری از خدماتی که اعضا برای دریافت آن باید هزینه بیشتری پرداخت کنند و عضو محوری مهمترین مسائلی است که میتواند شرایط را به نفع تشکلها تغییر دهد.