جادوی اشیا
سهیلا شمسالهی|
اشیا بهترین راویان تاریخ روزمرگیاند. میتوانند به یادمان بیاورند. بیاهمیتترین جزییات با لمس یک جاکلیدی به خاطر آورده میشود. تمامی آنچه پس ذهنت هست، از روزی که رهسپار مکانی خاص بودهیی و در پی دیدار آدمی خاص. فقط کافی است یک بار موقع قدم زدنی سرخوشانه به سمت مکان دیدار، دستت کلید را توی جیبت لمس کرده باشد کافی است تا لمس دوبارهاش حتی رنگ لباس کودکی که کنارت توی پیاده رو مشغول دویدن بوده را به یادت بیاورد. شاید از نظر خیلیها این جزییات مهم نباشند، اما همین جزییات است که تاریخ عمر ما را مینویسند. بعضی اشیا فرق دارند؛ عزیزترند و جادو دارند. مربوطاند به دورههای متمایزی از این دهههای عمر. اما وقتی از عامل ایجاد آن تمایز حساسیتزدایی شد، بیرودربایستی وقتی آن آدم، دیگر آدم برجسته زندگیات نباشد، اشیا دیگر خاصیت جادوییشان را از کف میدهند. البته که همچنان متمایزند. اما نگاهشان که میکنی یک عالم سرخوشی یا اندوه هجوم نمیدود زیر پوستت. فقط میشوند یادگارهایی از خاطرههایی که نمیشود از یاد بردشان. تو میتوانی کلک این اشیا را بکنی حتی میتوانی انکارشان کنی. اما این سهلانگاری است در برابر تاریخ عمر
خودت.
با این سهلانگاری، انگار داری کلک خودت را میکنی و خودت را انکار میکنی. «نگاه کنید! من جای دندانهای آدمی که برای اثبات اصل بودن این شکلات سکهیی، آن را گاز زده بود، هنوز دارم. من ته سیگارش را دارم.
آدامس جویده شده آغشته به تنباکویش و هسته میوهیی که دزدکی از پیشدستیاش کش رفتهام را دارم. » حالا چه بخواهم چه نخواهم دوران آن آدم سرآمده؛ یعنی برای من سرآمده. اما این اشیا پیشپا افتاده بعد از یک دهه هنوز برایم عزیزند؛ این جادوی اشیاست.
