خشكسالي مزمن در ايران
ايران در يكي از حساسترين بزنگاههاي اقليمي تاريخ معاصر خود ايستاده است؛ جايي كه خشكسالي ديگر يك پديده مقطعي يا نوساني نيست، بلكه به روندي مزمن و ساختاري تبديل شده كه همزمان منابع آب، الگوي توسعه، امنيت غذايي و حتي پايداري اجتماعي كشور را تهديد ميكند.
ايران در يكي از حساسترين بزنگاههاي اقليمي تاريخ معاصر خود ايستاده است؛ جايي كه خشكسالي ديگر يك پديده مقطعي يا نوساني نيست، بلكه به روندي مزمن و ساختاري تبديل شده كه همزمان منابع آب، الگوي توسعه، امنيت غذايي و حتي پايداري اجتماعي كشور را تهديد ميكند. تازهترين ارزيابيهاي سازمان هواشناسي كشور نشان ميدهد كه چشمانداز سالهاي پيشرو، نهتنها نويد بازگشت به شرايط نرمال را نميدهد، بلكه از تداوم و تشديد خشكساليها حكايت دارد. احد وظيفه، رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي، با صراحت ميگويد: بررسي آمارهاي پنج دهه گذشته نشان ميدهد كه خشكساليها هم تكرارپذيرتر شدهاند، هم طولانيتر و هم گستردهتر. اثرات خشكسالي امروز بسيار شديدتر از گذشته لمس ميشود و اين يك هشدار جدي است.
سال آبي كمرمق و ركوردهاي نگرانكننده
سال آبي ۱۴۰۴-۱۴۰۳ با ميانگين بارش حدود ۱۵۰ ميليمتر به پايان رسيد؛ رقمي كه نسبت به دوره بلندمدت ۳۹ درصد و نسبت به سال آبي قبل حدود ۴۰ درصد كاهش داشته است. در برخي استانها مانند هرمزگان، جنوب فارس، بوشهر و سيستان و بلوچستان، كاهش بارش به ۷۵ درصد زير نرمال رسيد و تهران تنها نيمي از بارش ميانگين بلندمدت خود را دريافت كرد. به گفته وظيفه، پاييز ۱۴۰۴ در اغلب مناطق كشور بدترين پاييز ثبتشده از نظر بارش بود؛ شرايطي كه ذخاير سدها را به كمترين حد رساند و حتي برخي سدهاي كشور را به مرز خشكي كامل كشاند.
تغيير اقليم؛ عامل اصلي يا بخشي از ماجرا؟
اگرچه تغيير اقليم و گرمايش زمين نقش محوري در تشديد خشكساليها دارد، اما ماجرا به همينجا ختم نميشود. وظيفه تأكيد ميكند: نوسانات اقليمي در جنوب غرب آسيا نسبت به گذشته بسيار شديدتر شده، اما در كنار آن، فعاليتهاي انسانساخت مانند تخريب جنگلها، تغيير كاربري اراضي، سدسازيهاي بيشمار و توسعه بدون توجه به توان اكولوژيك سرزمين، اثرات خشكسالي را چند برابر كرده است. بر اساس آمارها، متوسط بارندگي ايران تنها يكسوم تا يكچهارم ميانگين جهاني است. حتي مناطق پربارش زاگرس و البرز نيز از پيامدهاي خشكسالي در امان نماندهاند؛ موضوعي كه نشان ميدهد بحران آب ديگر محدود به مناطق خشك و نيمهخشك نيست.
بارگذاري جمعيتي توسعهاي فراتر از ظرفيت اقليم
يكي از محورهاي اصلي اين بحران، تمركز جمعيت و صنايع در فلات مركزي ايران است؛ منطقهاي كه ذاتاً با محدوديت شديد منابع آب مواجه است. وظيفه در اين باره هشدار ميدهد: بارگذاريهاي جمعيتي بدون در نظر گرفتن پتانسيلهاي اقليمي، بهويژه در دورههاي خشكسالي طولاني، خسارتهاي اقتصادي و زيستمحيطي را تشديد ميكند. نمونه بارز اين وضعيت، حوضه زايندهرود است. سدي كه براي تأمين آب حدود ۷۰ تا ۸۰ هزار هكتار طراحي شده بود، اكنون بايد پاسخگوي بيش از ۵۰۰ هزار هكتار اراضي كشاورزي باشد. نتيجه، فروپاشي تعادل آبي، فرونشست زمين و تنشهاي اجتماعي است.
ايران و سهم آن در گرمايش زمين
اگرچه ايران در مقايسه با غولهاي صنعتي جهان سهم كمتري در انتشار گازهاي گلخانهاي دارد، اما به گفته وظيفه، متأسفانه ايران جزو ۱۰ كشور نخست منتشركننده گازهاي گلخانهاي است و در رتبه ششم يا هفتم جهان قرار دارد. سوزاندن گسترده سوختهاي فسيلي، شدت بالاي مصرف انرژي و بهرهوري پايين صنايع، از عوامل اصلي اين جايگاه نگرانكننده هستند. ارزان بودن نسبي سوخت باعث شده صنايع ما چند برابر استاندارد جهاني انرژي مصرف كنند؛ موضوعي كه هم به آلودگي هوا و هم به تشديد تغيير اقليم دامن ميزند.
روز صفر آبي؛ سناريويي دور يا نزديك؟
هشدار درباره نزديك شدن تهران و برخي كلانشهرها به «روز صفر آبي» در ماههاي اخير جديتر شده است. روز صفر آبي زماني است كه يك منطقه عملاً توان تأمين آب شرب، كشاورزي و صنعت جمعيت خود را از دست ميدهد. وظيفه توضيح ميدهد: ما بيش از ظرفيت تجديدپذير از آبهاي زيرزميني برداشت ميكنيم و اين مساله به فرونشست و تخريب سرزمين منجر شده است. رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي افزود: تجربه كشورهايي مانند آفريقاي جنوبي و مكزيك نشان ميدهد كه مديريت مصرف و مشاركت عمومي ميتواند از عبور كامل از اين نقطه جلوگيري كند. در ژوهانسبورگ، با كمپينهاي آگاهيبخشي، مصرف سرانه آب به كمتر از ۵۰ ليتر در روز رسيد؛ در حالي كه اين عدد در تهران حدود ۱۳۰ ليتر است.
راهبرد ناگزير: سازگاري با تغيير اقليم
پيام اصلي اين گزارش، ضرورت «سازگاري» است. به گفته رييس مركز ملي اقليم، «ما نميتوانيم جلوي تغيير اقليم را بگيريم، اما ميتوانيم خودمان را با آن وفق دهيم.» اين سازگاري بايد در همه تصميمهاي توسعهاي از صنعت و كشاورزي تا شهرسازينقش محوري داشته باشد. يكي از پيشنهادهاي كليدي، توقف توسعه صنايع و شهركهاي جديد در فلات مركزي و هدايت تدريجي سرمايهگذاريها به سواحل جنوبي كشور است؛ مناطقي كه به انرژي خورشيدي، دريا و امكان شيرينسازي آب دسترسي دارند. البته وظيفه تأكيد ميكند: مهاجرت دستوري ممكن نيست؛ بايد زيرساختهاي شغلي و درآمدي فراهم شود.
كشاورزي و امنيت غذايي؛ بازنگري ضروري
بخش كشاورزي همچنان بزرگترين مصرفكننده آب در كشور است. وظيفه معتقد است: امنيت غذايي بهمعناي توليد همهچيز در داخل نيست. كشت محصولات پرآببر و كمارزش بايد محدود شود، در غير اين صورت، سفرههاي آب زيرزميني بهطور كامل تخليه خواهند شد. علاوه بر اين بررسيهاي اقليمي نشان ميدهد طي ۵۰ سال گذشته، دماي متوسط ايران حدود ۲ درجه افزايش يافته و بارش سالانه هر سال نزديك به يك ميليمتر كاهش پيدا كرده است؛ تغييري كه به افزايش ۱۵ تا ۲۰ درصدي تبخير انجاميده است. نتيجه، كاهش ذخاير برفي، خشك شدن زودهنگام رودخانههاي فصلي و افت آورد رودخانههاي دايمي است. وظيفه جمعبندي ميكند: درصد غالب سالهاي آينده ما خشك خواهد بود. شايد ترسالي هم رخ دهد، اما خشكسالي پديده غالب است. تنها راه، افزايش تابآوري و سازگاري پايدار با تغيير اقليم است. در نهايت، بحران آب و خشكسالي در ايران نه يك هشدار آينده، بلكه واقعيتي جاري است؛ واقعيتي كه اگر با سياستگذاري علمي، مشاركت عمومي و بازنگري در الگوي توسعه پاسخ داده نشود، هزينههاي آن بهمراتب سنگينتر از امروز خواهد بود.
