احمد شبانی بانه|
در سالهای اخیر با تغییر نظام آموزشی از الگوی 4-3-5 به الگوی 3-3-3-3 کتابهای درسی نیز به تبعیت از آن دچار تغییرات اساسی شده به گونهیی که تماما در قالب محتوایی جدیدی ارائه شده یا درحال تالیف با روش جدید هستند.
در این میان و در سال جاری با توجه به استقرار پایه نهم(سوم متوسطه دوره اول) به نظر میرسد برخی از کتابها به دلیل فرصت ناکافی و تعجیل در تدوین و تالیف، گرفتار کاستیها و نقصهایی باشند که کتاب مطالعات اجتماعی ازجمله آنهاست.
این کتاب که در واقع تجمیع سه کتاب در حوزههای علمی جغرافیا، تاریخ و تعلیمات مدنی در نظام قبلی است در بردارنده دانشها و دادههای نسبتا زیادی در این سه حوزه و معارف میان رشتهیی دیگر علوم انسانی است. آنچه نگارنده این نوشتار- که خود به عنوان معلم این درس در پیوند آموزشی با آن است- را وادار به نوشتن کرد، یکی از درسهای این کتاب است که از قضا تاریخ دو قرن اخیر ایران به طور مستقیم و غیرمستقیم با آن گره خورده است. این موضوع چیزی نیست جز
«توسعه ایران».
در درس هشتم این کتاب با عنوان «جهان نابرابر» مطالب و اطلاعاتی به دانشآموزان 14ساله ایرانی ارائه میشود که در خور تامل است.
این درس بر آن است که موقعیت ایران را در مقایسه با سایر کشورهای جهان در یک تراز ممتاز قرار داده، کمبودها و عقبماندگیهای ایران را در پیوند با بعضی از شاخصهای توسعه انسانی به طرز زیرکانهیی از نظر پنهان نماید! این درس ابتدا با ذکر مقدمهیی ضمن معرفی جهان با ویژگی «نابرابر» به عدم برداشت یکسان درخصوص اندازهگیری کمی ملاکهای توسعه نزد کشورها پرداخته تا زمینه را برای تفسیر خاصی از دادههای مربوط به این ملاکها فراهم کند! در این نوشتار با نگاهی تحلیلی، روش مولفان در تبیین ملاکهای توسعه انسانی در ایران به بوته نقد گذاشته میشود.
شاخص توسعه انسانی (HDI)
این شاخص برای پی بردن به وضعیت و کیفیت زندگی در کشورها و مقایسه آنها با یکدیگر با توجه به سه ملاک درآمد و رفاه، سواد و آموزش و امید به زندگی به کار میرود که در مجموع چنانچه ضریب به دست آمده به عدد (1) نزدیکتر باشد به معنای توسعه انسانی بالا و هر چه کمیت اعشاری به دست آمده از عدد (1) دورتر باشد حاکی از توسعهنیافتگی انسانی یا به عبارت دیگر عقبماندگی کشورهاست. در ادامه با تفکیک هر کدام از ملاکهای سهگانه توسعه انسانی، رویکرد مولفان مورد ارزیابی قرار میگیرد.
نمای کلی شاخص توسعه انسانی ایران
در ابتدای این درس برای تفهیم موضوع شاخص توسعه و نشان دادن جایگاه ایران در میان کشورهای جهان به جای استفاده از جدول مقایسهیی که موقعیت واقعی ایران را به طور کمی در قیاس با کشورها نشان میدهد از ابزار نقشه استفاده شده که تنها وجه ممیزه آنها اختلاف رنگ برای بیان جایگاه کشورهاست.
تفاوت این دو (نقشه و جدول) در این است که در نقشه، موقعیت ایران از لحاظ شاخص توسعه انسانی به طور کلی نشان داده میشود به گونهیی که اختلاف جایگاه آن با سایر کشورها به خوبی هویدا نیست. اما با استفاده از جدول و ذکر شاخص کشورهای موجود در مطالعه میتوان دید روشنتر و واقعبینانهتری نسبت به جایگاه ایران در مقایسه با سایر کشورها به دست آورد.
شروع مباحث این درس با درج و تشریح نقشه مورد نظر موجب به دست دادن یک دید کلی مثبت از وضع ملاکهای شاخص توسعه انسانی در ایران است به گونهیی که از همان ابتدا نگاه خوشبینانهیی در دانشآموزان ایجاد خواهد کرد اما چنانچه در ادامه ذکر خواهد شد با نگاهی انتقادی به این ملاکها و نحوه چینش آنها در ساختار درس به زودی دیوار این منظر خوشبینانه فرو خواهد ریخت!
میزان درآمد سرانه
این عامل جنبه اقتصادی دارد و به معنای سطح مطلوب زندگی و رفاه اجتماعی است. در پیوند با این ملاک مولفان کتاب، عامدانه از ذکر شاخصهای مربوط به «میزان درآمد سرانه» ایران سر باز زدهاند! در همین خصوص در صفحه 53 کتاب با ترسیم یک جدول (جدول الف) به مقایسه شاخص کشورهای انتخابی پرداخته اما در آن اثری از ایران و جایگاه آن درباره این ملاک نیست!
این درحالی است که با یک جستوجوی ساده در فضای وب، میتوان شاخص مزبور را به دست آورد. بر این اساس و بنا بر گزارش پایگاه اینترنتی اقتصاد آنلاین، نرخ شاخص درآمد سرانه ایران در سال 2014 برابر است با 4520 دلار. از این رو جایگاه کشور ایران در جدول فوق به مراتب بعد از کشور عراق (با 6400 دلار) و قبل از فیلیپین (با 3800دلار) قرار میگیرد که این شاخص در فاصله رتبهیی 88 تا 115 قرار خواهد گرفت. اکنون معلوم نیست که چرا مولفان کتاب از آوردن نام ایران و ذکر میزان درآمد سرانه ایرانیان سرباز زدهاند! شاید یک دلیلش این باشد که مولفان کتاب، رتبه ایران را در این ملاک چندان خوشایند و باب طبع ندیدهاند و نیز چون رتبه مذکور، موقعیت ایران را پایینتر از کشور آشوبزده و بیثبات عراق نشان میدهد، نتوانستهاند صادقانه با اعلام آن کنار بیایند! لذا با سکوتی که حاکی از فرار از واقعیت است، این مولفه توسعه را پشت گوش انداخته سراغ ملاک بعدی رفتهاند!
میزان تولید ناخالص داخلی
در پیوند با ملاک «میزان تولید ناخالص داخلی» که جدول مربوط به وضعیت کشورها در همان صفحه آورده شده است، همین سکوت و فقدان اطلاعات درباره ایران به چشم میخورد. حال صرف نظر از اینکه رتبه ایران درخصوص این ملاک از شاخص توسعه انسانی در کجای جدول قرار میگیرد در این زمینه هم آنچه به ذهن متبادر میشود، لابد جایگاه نامناسب ایران است! زیرا اگر رتبه قابل قبولی از آن موجود بود بدون شک در جدول مورد نظر نشان داده میشد.
امید به زندگی (متوسط طول عمر)
امید به زندگی یا متوسط طول عمر در یک کشور یعنی تعداد سالهایی که انتظار میرود کودکی که در آن کشور به دنیا آمده است، عمر کند و زنده بماند. درخصوص ملاک «امید به زندگی» مولفان بدون اشاره به این امر که این ملاک برای زنان و مردان به طور جداگانه قابل سنجش است، تنها به ذکر متوسط آنکه رقم 5/72 سال بوده، پرداختهاند. این درحالی است که براساس آمارها متوسط طول عمر مردان ایرانی 4/69 سال و متوسط طول عمر زنان هم 6/72 سال است که در مجموع و میانگین طول عمر ایرانیان را به 71 سال تقلیل میدهد. از این رو این ملاک نیز با 5/1سال اختلاف بیشتر از حد واقعی نشان داده شده است. لازم به ذکر است که درخصوص این ملاک هم از میان 222کشور، ایران دارای رتبه 106 است که حاکی از جایگاهی متوسط به پایین است.
سواد و آموزش
یکی دیگر از ملاکهای شاخص توسعه انسانی (آنچه که در همین درس آمده است) «سواد و آموزش» است. در این زمینه معیارهای مختلفی ازجمله میزان باسوادی یا تعداد بزرگسالان باسواد، درصد ثبت نام کل کودکان لازمالتعلیم، میانگین سالهای تحصیل در کشور میزان با سوادی و تحصیل دختران و تعداد معلم به ازای دانشآموزان قابل سنجش و اندازهگیری است.
اگرچه در این درس هیچ داده آماری از ایران درخصوص سواد و آموزش به دست داده نشده اما آمارها و اعلامهای رسمی در این زمینه حاکی از وجود فاصله زیاد ایران با کشورهای با توسعه بالاست زیرا در وضعیت کنونی هنوز نزدیک به 15درصد از جمعیت کل کشور بیسواد هستند.
سرشماری سال 90 هم نشان داد نزدیک به 10میلیون نفر از جمعیت کشور و چیزی حدود 15درصد بیسواد هستند. این تعداد جدا از افرادی است که سواد خواندن و نوشتن دارند اما کمسواد محسوب میشوند. با احتساب 10میلیون جمعیت دارای تحصیلات ابتدایی و کم سواد همچنین 10میلیون جمعیتی که تا مقطع راهنمایی بیشتر تحصیل نکردهاند 52درصد جمعیت کشور بیسواد یا دارای تحصیلات ابتدایی و سیکل هستند که براساس نظر کارشناسان در خطر بازگشت به بیسوادی قرار دارند.
متاسفانه مولفان کتاب در این زمینه هم از اعلام جایگاه ایران طفره رفته و به ذکر سه کشور مالی (2سال)، نپال (2/3سال) و بنگلادش (1/5 سال) که دارای پایینترین «میانگین سالهای تحصیل» در میان کشورهای جهان هستند، بسنده کرده است. این درحالی است که میانگین سالهای تحصیل ایرانیها با 7 سال و قرار گرفتن ایران در رتبه 111کشورهای جهان حاکی از جایگاه نامناسب و پایین کشور در این زمینه است.
اکنون این پرسش به ذهن متبادر میشود که چرا مولفان کتاب، نخواستهاند جایگاه و موقعیت واقعی ایران را درخصوص ملاکهای شاخص توسعه انسانی اعلام کنند؟ آیا آنها با این کار خواستهاند که یک فضای خوشبینانهیی درباره ایران در ذهن دانشآموزان ایجاد کنند و با گریز از واقعیت امر، ایران را در نظر آنها کشوری توسعه یافته قلمداد کنند؟
پروفسور محمد نقیزاده، ژاپنشناس برجسته ایرانی معتقد است در ژاپن از همان مهد کودک به کودکان میگویند که ژاپن فقیرترین و بلاخیزترین کشورهاست و نجات آن از فقر و بلا بسته به تلاش و همت شما (کودکان ژاپنی) دارد. اما در مقابل در ایران از همان ابتدا به بچهها میگویند، ایران کشور ثروتمند و با منابع غنی طبیعی است و...
در آموزش و پرورش ما از ابتدا به دانشآموز میگویند که آنچه همه خوبان دارند ما به تنهایی داریم. همین آموزش کافی است که یک فرد به عنوان نیروی کار را منزوی و بیتفاوت نسبت به کار کند. با خود میگوید ما همه چیز داریم دیگر چه نیازی به کار، تلاش و تداوم برای انباشت اجتماعی داریم؟...
گویی این طرز تلقی هنوز از جامعه ما رخت نبسته است که اینگونه حتی مولفان کتابهای درسی را نیز به پنهانکاری و کتمان واقعیت سوق داده است! در سالهای اخیر خصوصا در دولت قبلی، تمایل به آمارسازی و قلب واقعیت در جامعه به ویژه دستگاههای اجرایی زیاد به چشم میخورد. برای مثال یکی از این حوزهها که گرفتار این آمارسازیهای غیرواقعی شده بود، عرصه کتاب و کتابخوانی بود برای بالا بردن شاخص سرانه مطالعه در ایران!
از نظر نگارنده تحلیل این درس از کتاب درسی مورد نظر، نیازمند انجام پژوهش به معنای واقعی کلمه ندارد؛ زیرا با یک جستوجوی ساده دیگر در اینترنت میتوان به دادهها و اطلاعات تکاندهندهیی درخصوص برخی از این شاخصها دست
یافت.
در یکی از این گزارشهای پژوهشی که به قلم سعید لیلاز، اقتصاددان برجسته در فضای وب منتشر یافته، آمده است: که هنوز درآمد سرانه ایرانیان به سطح درآمد سرانه سال 1355 نرسیده است!
اکنون با توجه به تحلیل ملاکهای درآمد و رفاه، امید به زندگی و سواد و آموزش، که بر اساس آنها شاخص توسعه انسانی کشورها ارزیابی میشود، در کتاب مطالعات اجتماعی پایه نهم، ایران به مثابه کشوری با «شاخص توسعه انسانی بالا» به دانشآموزان معرفی میشود. درحالی که با نگاهی دوباره به نتایج همه ملاکهایی که در این نوشتار کوتاه مورد تحلیل واقع شد، درمییابیم که کشور ایران از نظر شاخص توسعه انسانی دارای کاستیها و نقصهای زیادی است که این کاستیها مانع از معرفی ایران به عنوان کشوری با رتبه توسعه انسانی بالا میشود.
در پایان، چنانچه مدرسه را به مثابه عرصهیی برای تبلور اهداف نظام تعلیم و تربیت فرض بگیریم و اگر این نظام در چند سال اخیر تحت استلزامات و دلالتهای تربیتی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش قرار گرفته است، پرسش اینجاست که براساس استلزام «حیات طیبه» چرا باید کتاب درسی دانشآموزان حاوی مطالب دور از واقعیت باشد؟ آیا مصلحتگرایی، ساحت علم و اخلاق علمی را نیز به تسخیر خویش
درآورده است؟