آنچه توان راهبردي كشورها را ميسازد!

توان راهبردي كشورها برآمده از كدامين گزارههاست؟ آيا نيروي نظامي و ميداني اين توان و توازن را شكل ميدهد؟ آيا ظرفيتهاي اقتصادي در اين زمينه تاثيرگذار است يا مشاركتهاي مردمي؟ هرچند در پاسخ به پرسش بالا، پاسخهاي متفاوتي را ميتوان مطرح كرد، اما واقع آن است كه امروز هيچ عاملي به اندازه رضايتمندي مردم و انسجام داخلي در ايجاد يك چنين تواني موثر نيست.
توان راهبردي كشورها برآمده از كدامين گزارههاست؟ آيا نيروي نظامي و ميداني اين توان و توازن را شكل ميدهد؟ آيا ظرفيتهاي اقتصادي در اين زمينه تاثيرگذار است يا مشاركتهاي مردمي؟ هرچند در پاسخ به پرسش بالا، پاسخهاي متفاوتي را ميتوان مطرح كرد، اما واقع آن است كه امروز هيچ عاملي به اندازه رضايتمندي مردم و انسجام داخلي در ايجاد يك چنين تواني موثر نيست. اساسا براي شكلگيري اقتصاد پويا، توان نظامي بالا، فعاليتهاي اجتماعي و...به رضايتمندي مردم و مشاركت آنان در بطن جامعه نياز است. اظهارنظرهاي اخير محمد جواد ظريف در خصوص توان راهبردي كشور و نقش مردم در شكلگيري اين توان، بازخوردهاي بسياري در سطح رسانهها پيدا كرده است. منتقدان برجام هم در اين ميان به نقد اين ديدگاههاي ارايه شده پرداخته و مانند قبل دست به تخريب گسترده ظريف ميزنند. اما قبل از اينكه صحبتهاي محمد جواد ظريف را شنيده و درباره آن اظهارنظر كنم، همواره اعتقاد داشته و دارم كه رضايتمندي مردم، سرمايه اصلي هر حاكميتي است. امنيت پايدار هم با رضايتمندي مردم كسب شده و به دست ميآيد. در غير اين صورت امنيتي كه به صورت سخت افزاري تعريف و با شاخص نيروي نظامي سنجيده شود، امنيت پايداري نخواهد بود. چرا كه اگر رضايتمندي مردم وجود نداشته باشد، امنيتي متزلزل وجود خواهد داشت. هرچند افزايش توان نظامي امروز به عنوان يكي از گزارههاي مهم در تامين امنيت كشورها محسوب ميشود اما بايد بدانيم كه زمينههاي ديگري چون اقتصاد كارآمد، دموكراسي و مشاركت بالاي مردم در بزنگاههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و...نيز باعث ارتقاي سطح توان راهبردي كشورها در دنياي امروز ميشود. توجه صرف به نيروي نظامي، بدون توجه به ساير گزارههاي اثرگذار مانند ديپلماسي، مردمسالاري، شايسته سالاري و...، آرام آرام كشور را دچار انزوا و دوري از جامعه جهاني و عدم رضايتمندي در داخل ميسازد. بنابراين اظهارات اخير آقاي ظريف از نظر من كاملا درست است، چرا كه بررسي كشورهاي داراي امنيت بالا، بيانگر آن است كه ارتباط تنگاتنگي ميان رضايتمندي مردم، قانون گرايي و مردمسالاري با شكلگيري امنيت پايدار وجود دارد. وقتي كشوري بر اساس اراده عمومي مديريت ميشود، توانايي شكل دهي به توان راهبردي بيشتري دارد. ايران هم از اين واقعيت مستثني نيست. اگر برنامه كشوري با مشاركت عمومي، طراح و اجرا شود، مردم خود پشتيبان برنامههاي ياد شده هستند. برنامه تحولات منطقهاي هم نشان ميدهد، موضوعي كه امنيت كشورها را تامين ميكند، توپ و تانك و اسلحه نيست. بلكه اين اراده مردم و رضايت آنهاست كه امنيت را ايجاد كرده و پايدار ميسازد. اين واقعيتها به عينه در نبرد اخير اسراييل در غزه پيداست. در اين جنگ اسراييل نيروي سختافزاري فراواني دارد، اما اين توان نظامي، نتوانسته براي اين كشور امنيت پايدار به بار بياورد. بلكه مساله رضايتمندي مردم اسراييل است كه به دليل اختلافات داخلي در اين رژيم و عدم رضايت مردم، علي رغم بهره مندي از تسليحات بسيار هرگز منتج به امنيت پايدار نشده است. در نقطه مقابل اما مردمي قرار دارند كه علي رغم محدوديتها در توان نظامي و راهبردي به دليل بهره مندي از يك انديشه خاص، توجهها را به خود جلب كردهاند. دورنماي تحولات منطقه اما مشخص نيست، هر اظهارنظري در حد حدس و گمان است. نميتوان آينده را با شاخصهاي گذشته، تحليل و پيشبيني كرد. آرزو و احساس من اين است كه منطقه به سمت و سويي برود كه نيروهاي تندرو، نقش ضعيفتري داشته باشند و نيروهاي معتدل هم سهم افزونتري در اداره منطقه ايفا كنند. هر سناريويي در غزه شكل بگيرد، قطعا نتانياهو و جريان فكري وابسته به او، آيندهاي در منطقه نخواهند داشت. ضمن اينكه اين احتمال وجود دارد كه حذف يك نيروي افراطي در اسراييل منجر به توانمند شدن بيشتر نيروهاي معتدل ابتدا در فلسطين و سپس در سراسر منطقه شود. بنابراين پس از پايان اين نبرد ميتوان پيشبيني كرد، زمينه تشكيل دولت مستقل فلسطيني فراهم خواهد شد. سازمان ملل در مسير شناسايي كشور مستقل فلسطين تلاش بيشتري ايفا ميكند. با اين توضيحات مهمترين دستاورد اين مناقشه منطقهاي، قدرت گرفتن گروههاي معتدل و ميانه رو و ضعيف شدن رويكردهاي تند و افراطي در منطقه خواهد بود.
