بزم سوتهدلان با غم نان

تعادل|
تنها ماندن و تنها زندگی کردن یکی از ترسهای همیشگی انسانها به شمار میرود، این روزها که دیگر نه از خانههای بزرگ و تو در توی گذشته خبری هست و نه از خانوادههایی که با هم در یک خانه زندگی میکردند، درد تنهایی بیش از پیش به چشم میآید. در این میان بسیاری از جوانان با رویای ساختن آیندهای بهتر شهر و دیار خود را رها میکنند و راهی کلانشهرهایی میشوند که امکانات تحصیلی و شغلی بهتری برایشان دارد و آغاز زندگی در تنهایی را با غربت شروع میکنند. اما این تنهایی چقدر طول میکشد، در سالهایی نه چندان دور وقتی پسرها از سربازی بازمی گشتند خانواده آستین بالا میزد و برای پیدا کردن عروس مناسب به همسایه و فامیل خبر میداد و خلاصه یک سال نشده به قول قدیمیها پسر سر و سامان میگرفت و دختر راهی خانه بخت میشد، به همین سادگی.
اما این سادگی در عین فقر و بیپولی و نداری نبود. این سادگی با حداقلهای زندگی شروع میشد، حداقلهایی که امروز فراهم کردن آنها بیشتر به یک رویای دست نیافتنی برای عده زیادی از جوانان به نظر میرسد، تا حداقلهایی که بتوان با آن یک زندگی مشترک را شروع کرد. حالا دیگر بزم جوانان با غم نان گره خورده و رویای زندگی مشترک هر روز کم رنگتر و کم رنگتر میشود، در حالی که این اتفاق نه تنها بر مسائل جمعیتی تاثیر منفی میگذارد که بر سلامت روان افراد نیز تاثیراتی نا مطلوب خواهد گذاشت. تاثیراتی که این روزها بیش از همیشه شاهد آن هستیم.
تمایل جوانان به زندگی مجردی
کارشناسان هر روز از افزایش تمایل به زندگی مجردی و درمقابل کاهش رغبت به ازدواج در جامعه خبر میدهند. با نگاهی به جامعه و حتی اطرافیان خود متوجه میشویم؛ سن ازدواج نسبتبه گذشته افزایش پیدا کرده است و هر روز بیش از گذشته به مرز 30 سال نزدیکتر میشود. این تغییر در نمودار سن ازدواج طی چند سال اخیر کار شناسان را به بررسی نتایج و پیامدهای آن روی سلامت فیزیولوژی و روانی خانوادههایی که در دوران پساجوانی تشکیل میشود و همچنین اثرات آن روی اجتماع، مسوولان و متولیان امر را به برنامهریزیهای متعدد و تبلیغات در راستای ترغیب جوانان به ازدواج سوق داده است.
نگاهی به آمار و ارقام سن ازدواج در کشور
قبل از انقلاب متوسط سن ازدواج مردان در سال ۱۳۴۵ با حدود ۲۵ سال نسبتا بالا بوده است. در سال ۱۳۵۵ با رونق نسبی در اقتصاد کشور سن ازدواج به ۲۴.۱ سال کاهش پیدا کرد. بعد از انقلاب اسلامی و همزمان با جنگ تحمیلی سن ازدواج مردان در سال ۱۳۶۵ کاهش پیدا کرد. افزایش تدریجی سن ازدواج بعد از این سال با بالا رفتن سطح تحصیلات و تورم مخصوصا در بخش مسکن و بیکاری، با یک شیب نسبتا تند آغاز شده و هنوز ادامه دارد؛ بهطوری که در سال ۱۳۷۵ متوسط سن ازدواج پسران با حدود ۲ سال افزایش به ۲۵.۶ سال رسیده و در سالهای ۱۳۸۵، ۱۳۹۰ و ۱۳۹۵ با شتاب کمتر افزایش داشته و به ترتیب به ۲۶.۱، ۲۶.۷ و ۲۷.۴ سال رسیده است.
در زنان طی چهار دهه گذشته تا سال ۱۳۹۰ سن ازدواج در حال افزایش بوده و از ۱۸.۴ سال در سال ۱۳۴۵ به ۲۳.۴ سال در سال ۱۳۹۰ رسیده است. در سال ۱۳۹۵ متوسط سن در اولین ازدواج با ۲۳ سال کمی کاهش پیدا کرد. این کاهش در مناطق روستایی، حدود یک سال بیشتر از مناطق شهری بوده است. در زنان هم مانند مردان بیشترین افزایش سن ازدواج در دهه ۷۵ - ۱۳۶۵ صورت گرفته است بهطوری که در این دهه سن ازدواج زنان ۲.۵ سال افزایش یافته است. در این دهه و بعد از آن گرایش به تحصیلات مخصوصا تحصیلات تا سطوح عالی برای زنان چشمگیر بوده و باعث شده تعداد دانشجویان دختر از دانشجویان پسر پیشی بگیرد.
ترس از تجرد در کنار مشکلات اقتصادی
آرزو متقی، روانشناس و درمانگر خانواده، درباره علت مجرد ماندن و ترس از ازدواج میگوید: ترسهای تجرد شامل ترس از اینکه خانواده یا اجتماع مرا طرد کنند، ترس از تنهایی و تنها ماندن تا پایان عمر، ترس از اداره کردن مالی زندگی، ترس از اینکه اطرافیان برچسبهایی به من بزنند، ترس از سربار بودن، ترس از اینکه مزاحم ازدواج خواهر یا برادرهای بعدیام باشم، ترس از کم شدن معاشرتها و ازدستدادن محبوبیت است. او در ادامه میافزاید: به جوانان حق بدهید که ازدواج نکنند، چراکه در درجه اول مسائل اقتصادی و در درجات بعدی میزان مهریه و تجملاتی که ازسوی خانوادهها مطرح میشود؛ تمایل به این مساله را کمرنگتر میکند. جوانان در ابتدا باید بتوانند نیازهای اولیه خود همچون خوراک، پوشاک و مسکن را تامین کنند و بعد بهدنبال مسائل دیگر باشند، چراکه وقتی فردی تنهاست تا حدودی با کم و کسری این نیازها میسازد، اما وقتی مسوولیت یک نفر دیگر را هم برعهده میگیرد، نمیتوان این نیازها را نادیده گرفت.
انتقال نادرست مسوولیت
این روانشناس وجود ازدواجهای ناموفق متعدد در جامعه و اطرفیان فرد را دلیل دیگر عدم رغبت جوانان به ازدواج میداند و میگوید: وقتی جوانان در خانواده خود روابط ناموفق را میبینند که دچار مشکلات عدیده در زندگی خود هستند از ازدواج گریزان میشوند. بخش زیادی از این مساله که تشکیل خانواده در جوانان درونی نشده است مربوط به خانواده میشود، چراکه وقتی پدری خوب تربیت نشده و صاحب فرزند میشود اشتباهات خود را تکرار میکند؛ درحالحاضر هم همین مساله صادق است. او میافزاید: درحالحاضر دورهای را سپری میکنیم که مسوولان به ازدواج جوانان اصرار دارند، درحالی که برخی از جوانان به انکار این موضوع بهدلیل شرایط پیشگفته میپردازند و درنهایت باید دید که سر این کلاف سردرگم در شرایطی که کشور با چالشهایی در زمینه سلامت خانواده و معکوس شدن هرم جمعیتی روبرو است؛ در آخر به دست چه کسی میافتد؟
آسیبهای مجرد ماندن که شاید ندانید!
بنیان یک خانواده ازدواج و بنیان جامعه خانواده است، سلامتی یک جامعه در گرو خانواده سالم است. تغییرات زیرساختی جامعه در دهههای اخیر با سرعت بالایی اتفاق افتاد که همین موضوع مشکلاتی را در سطوح فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و خانوادهها ایجاد کرده و نگرش افراد به ازدواج را نیز تغییر داده است. در 15 تا 20 سال گذشته ازدواج یک اصل پایهای محسوب میشد، افراد و خانوادهها آن را یک ضرورت برای رشد و پیشرفت خود میدانستند و این موضوع مورد حمایت خانوادهها و جامعه قرار میگرفت، اما در جامعه امروزی با توجه به سرعت بالای تغییرات و مشکلات زیاد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به نوعی اولویت ازدواج پایین آمد و به تبع آن سن افراد برای تشکیل خانواده و احتمال تجرد بالا رفته است. مینو اطهری، روانشناس و مشاور درباره آسیبهای مجرد ماندن بر سلامت روان، میگوید: ازدواج نکردن نمیتواند به خودی خود نگرانکننده باشد، اما وقتی یک دختر رخ ندادن آن را در کنار همه محدودیتها، موانع، مشکلات، کمبودها و نگرانیهایش میگذارد، اوضاع کاملا تغییر میکند.
واقعیت این است که نگرانی درباره آینده و ترس از تنهایی تبدیل به یکی از موارد اصلی بحث میان دختران ازدواجنکرده یا حتی زنان مطلقه و تنها شده است و بسیاری از زنان برای فرار از این نگرانی و ترس، راههای مختلف، پرهزینه و حتی خطرناک را در پیش میگیرند. او میافزاید: البته همین موارد برای مردان نیز صادق است. از آنجایی که جامعه ما با عرف و رفتارهایی اجتماعی عجین شده و براساس همین رفتارها و عرفها مردان فرصت، امکان و راههای بیشتری برای تأمین نیازهای خود دارند. عدم ارتقای کاری یکی از پیامدهای مجرد ماندن مردان است. اتفاقی که به عنوان یکی از ابزارهای قهرآمیز که نتیجهاش تشویق مردان مجرد به ازدواج است در ایران مورد استفاده قرار گرفته است.
مجرد ماندن یک بحران است
اطهری با اشاره به اینکه مجرد ماندن برای هر دو گروه یک بحران روحی، روانی و حتی جسمانی است، میگوید: با این حال در جامعه کنونی ما دختران نگرانی بیشتری نسبت به مجرد ماندنشان دارند. به عبارتی بیشتر دختران به خصوص آنهایی که تصمیم به زندگی منفک از خانواده خود را میگیرند، فارغ از انواع عارضههای جسمی و روحی و روانی نوعی نگرانی از آینده و ترس از تنهایی دارند که نمیتوانند با آن کنار بیایند و ممکن است همین نگرانی و ترس در آنها تبدیل به بیماریهای دیگری شود، این حس بین آقایان تنها و ازدواج نکرده هم وجود دارد. این روانشناس تصریح میکند: مجرد بودن برای هر کدام از ما معنا و مفهوم متفاوتی دارد، برای بعضی از آدمها، مجرد بودن شیوه زندگی شان است. اما برای اکثریت ما، مجرد بودن جنگی مداوم با خوشبینی است. میگویند امید از درون انسان سرچشمه میگیرد.
ما طوری ساخته نشدهایم که زندگی خود را به تنهایی سپری کنیم. او با اشاره به اینکه معمولا بعد از 30 سالگی نشانههای اختلال سازگاری در فرد ظاهر میشود، میافزاید: جوان مجرد، به خاطر تمایل غریزی به ازدواج (هم از بعد جسمانی و هم عاطفی) و فشارهای اطرافیان و جامعه دچار آسیب میشود و به مرور علائم افسردگی را نشان میدهد. احساس ناامنی، ترس از آینده، ارزیابی بدبینانه نسبت به زندگی آینده و... از عواقب مجرد ماندن و بالا رفتن سن ازدواج است. ازدواج نکردن و گذشتن از سن ازدواج، فرد را منزوی میکند. چون احساس میکند نگاه اجتماع بسیار آزاردهنده است و همه روی ازدواج نکردن او متمرکز شدهاند.
