بیتوجهی بازار هنر به مجسمهسازی
روزبه صدر از میان نزدیک به ۸۵۰ نمایشگاه تجسمی برگزار شده در سال۹۳، نزدیک به ۷۰۰ نمایشگاه به ارایه آثار نقاشی اختصاص داشت و سهم مجسمهسازی بهعنوان یکی از دو رشته مادر تجسمی در این میان تنها ۳۳ عنوان نمایشگاه در سال گذشته بود. درهمین نگاه اول، این اختلاف فاحش یعنی نسبت تقریبی یک به بیستواندی، پرسشبرانگیز است و باوجود وقوف به پرطرفدارتربودن نقاشی در مقایسه با مجسمهسازی، این فاصله حقیقتا هنوز غیرقابل قبول بهنظر میآید و از کاستیهایی جدی در این حوزه حکایت دارد.
چرا مجسمهسازی طرفداران زیادی ندارد؟
حالا دیگر همهمان میدانیم که پیش از هرچیز نقاشی بسیار سهلالوصولتر از مجسمهسازی است؛ بهدلایلی بسیار ساده چون هزینههای سنگین ساخت اثر و شاید مهمتر از همه ضروری بودن کارگاه مجهز به ابزار و وسایل که پرداختن به این هنر را تا اندازهیی دسترسناپذیر کرده است. شاید بگویید احتمالا این معضلی است که احتمالا علاقهمندان به این هنر در بیشتر نقاط دنیا با آن دست به گریبانند و شاید هم حق با شما باشد اما برای اینکه تا اندازهیی به پاسخ سوالها و صحت گمانهایمان برسیم، بهترین اقدام این بود تا به خرد جمعی رو بیاوریم.
قدرتالله عاقلی نخستین هنرمندی که نظرش را میپرسیم، این گمان را تایید میکند که مجسمهسازی تقریبا در تمام نقاط دنیا و صد البته مثل همیشه جز کشورهای توسعهیافته، در مقایسه با نقاشی طرفداران کمتری دارد اما آیا کم طرفدار بودن را لزوما باید به معنای بیعلاقگی به این شاخه مهم تجسمی به حساب آورد؟ عاقلی در این خصوص میگوید؛ مجسمهسازی آدمهای خاص خودش را میخواهد و فعالیتی است که انرژی همهجانبهیی را میطلبد؛ وقتی مجسمه میسازید، انرژی کامل فیزیکی و فکری و روانی از شما میگیرد.
نبود بازار
با این حال هنوز اختلاف ۳۳ و ۷۰۰ بیشتر از آن بهنظر میآید که بتوان در پوشش دلایل گفته شده قانعکننده به حساباش آورد. ناصر گیو مجسمهساز علاوه بر هزینههای سنگین تولید مجسمه و تامین فضای کارگاهی، انجمنی که فعالیت کمتری نسبت به تشکیلات مشابه نقاشان دارد و کمبود تقاضا در آنچه بازار هنر مینامیم را بهعنوان دو عامل عمدهیی برمیشمارد که فعالیت در این حوزه را تا اندازه زیادی تاثیرگذار میکند. ایرج اسکندری که او را بیشتر با هویتی موسوم به هنرمندان انقلاب میشناسیم، میگوید: بعد از انقلاب، بعضی تعابیر شرعی و دینی درخصوص مجسمهسازی این هنر را به نوعی در بلاتکلیفی نگاه داشته بود و تا سالها حتی آموزش این رشته در دانشگاه را به حال تعلیق درآورده بود تا اینکه با رایزنیها و گفتوگوهای بسیار موفق شدیم تا صاحبنظران را متقاعد به تایید این فعالیت در چارچوبهای موردنظر آنان کنیم. اسکندری میگوید: خود من بودم که این رشته را بعد از انقلاب در دانشگاه هنر مجددا راهاندازی کردم.
به گفته اسکندری مجسمهسازی ایران اکنون از این مرحله عبور کرده، اما امروز کاستیهای دیگری است که پیکره جوان مجسمهسازی از آن رنج میبرد. فارغالتحصیلان رشته مجسمهسازی بسیار معدود یعنی سالانه نزدیک به ۵۰نفر هستند و حتی استاد هم در عرصه مجسمهسازی کم داریم. دانشگاهها و موسسات آموزشی هم به سختی زیربار راهاندازی رشته مجسمهسازی میروند؛ اول بهدلیل هزینههای بالای کارگاه و تجهیزات و در یک کلام و به زعم آنها ریختوپاشی که مجسمهسازی دارد. ناصر گیو میگوید؛ کار در رشته نقاشی بسیار آسانتر است و کافی است چند سه پایه و خرک وسط یک سالن بگذاری تا یک کارگاه نقاشی تمامعیار بشود. بالاخره اینکه اقتصاد یا مارکت هنر راستش توجه چندانی به مجسمهها نشان نمیدهد. ناصر گیو معتقد است در این حوزه اساسا مقولهیی به نام اقتصاد هنر محلی از اعراب ندارد و علاوه بر مجتمعها و اماکنی از قبیل هتلها که قاعدتا میتوانند محل استقرار مجسمهها شوند، کلکسیونرهای آثار هنری هم رغبتی به خرید مجسمه ندارند. هزینههای هنگفت و ریسکپذیری بیشتر در نقلوانتقال آثار حجمی، همچنین شرایط و امکانات متفاوت نگهداری از این آثار در گنجینهها دلایلی است که
او در توضیح عدم اقبال مجموعهداران آثار هنری از مجسمهها برمیشمرد.
