درس‌های چین برای اقتصاد ایران

۱۳۹۹/۱۱/۱۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۷۵۵۶۱
درس‌های چین برای اقتصاد ایران

مهدی بیک| 

«اعضای حزب کمونیست چین ۸۰ میلیون نفرند و این ۸۰ میلیون نفر بطور متمرکز در حال مدیریت یک میلیارد و ۳۸۰ میلیون نفر چینی هستند. می‌دانید چرا؟ چون حاکمیت، یگانه است... یا این حاکمیت را قبول دارید سلّمنا یا قبول ندارید، بنابراین باید بروید گم‌ شوید بیرون...» اگر تصور کرده‌اید این جملات مربوط به یکی از مقامات بلندپایه حزب کمونیست چین یا یکی از اعضای مرکزی کنگره خلق چین است، سخت در اشتباهید؛ این عبارات متعلق به یکی از چهره‌های نزدیک به جبهه پایداری و طیف‌های تند اصولگرا است که به عنوان نسخه عملیاتی برای بهبود شاخص‌های اقتصادی کشورمان مدتی قبل از انتخابات مجلس یازدهم ارایه شده است. چهره‌ای که بسیاری از اعضای جبهه پایداری عنوان پرطمطراق« استراتژیست» را برای او برگزیده‌اند و اظهاراتش را بلافاصله در سطح گسترده منتشر و در سخنرانی‌ها از آن بهره می‌برند. تلاش‌هایی که طیف‌های تند جناح راست مدتی قبل از آغاز انتخابات مجلس یازدهم در اسفند سال 98 با استفاده از آنها تلاش می‌کردند تا توجیهی برای ردصلاحیت‌های گسترده چهره‌های برجسته اصلاح‌طلب تدارک ببینند و به افکار عمومی این پالس را ارسال کنند که اگر میدان انتخابات مجلس یازدهم از رقابت و تکثرگرایی خالی شده است، نباید نگران بود، این مسیری است که کشوری همچون چین نیز طی دهه‌های اخیر آن را پیموده و به دستاوردهای قابل توجه اقتصادی و معیشتی نیز دست پیدا کرده است. اما آیا واقعیت جهش اقتصادی چین و دستاوردهایی که امروز از آن ذیل عنوان «معجزه اقتصادی»یاد می‌کنند به همین شکل و شمایلی که طیف‌های تندروی جناح راست به آن اشاره می‌کنند با استفاده از تمرکزگرایی و بستن دریچه‌های تبادلات اقتصادی با جهان پیرامونی محقق شده یا ماجرای دیگری در کار بوده است که برخی افراد و جریانات تلاشی برای شفاف‌سازی در خصوص آن صورت نمی‌دهند؟ واقع آن است که داستان اصلاحات اقتصادی چین که از سال 1979 (1357خورشیدی) آغاز شد و چین را از کشوری با اقتصادی به‌شدت «متمرکز» به کشوری با اقتصاد «بازارمحور» با مناسبات گسترده ارتباطی بدل کرد، یکی از شنیدنی‌ترین روایت‌هایی است که بررسی تحلیلی و موشکافه آن درس‌های فراوانی برای افراد و جریاناتی که هنوز گوشی برای شنیدن و فکری برای اندیشیدن دارند، می‌تواند دربر داشته باشد. چین در حالی که 20درصد جمعیت جهان را در خود جای داده است، ۳۳ درصد از رشد اقتصاد جهانی را (آمار مربوط به سال2019 و قبل از ظهور کروناست) در اختیار دارد. اعداد و ارقامی که نشان‌دهنده خیزش اژدهای زرد آسیا در دهه دوم قرن21است. معجزه اقتصادی چین اما در مسیر تاریخ از زمانی آغاز شد که پس از مرگ «مائو» تصمیم‌سازان چینی در یک روند تدریجی اقتصاد این کشور را به سمت جهش واقعی تولید، بازارمحوری و تکثرگرایی هدایت کردند. استارتی که باعث شد چین در هر دهه یک سورپرایز بزرگ برای افکار عمومی جهانی داشته باشد تا جایی که امروز از منظر اعداد و ارقام اقتصادی (و نه از نظر توان نظامی و ژئوپلتیک) ایالات متحده امریکا را نیز پشت سر گذاشته است. نقش چین در پهنه سیاسی به اندازه‌ای پر رنگ شده که بسیاری از تحلیلگران معتقدند، شکست ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر این کشور به دلیل نارضایتی شرکت‌های بزرگ امریکا از رفتاری بود که ترامپ در مواجهه با چین در پیش گرفته بود. اما برای آگاهی از مسیری که چین در فضای اقتصاد بین‌المللی طی کرده است، یکی از چهره‌هایی که می‌تواند روایتی دست اول از الگوی توسعه چینی ارایه کند، جعفر خیرخواهان استاد دانشگاه فردوسی مشهد است که در جریان گفت‌وگو با «تعادل» تلاش کرده نوری به ابعاد پنهان همه ادعاهای کذبی بتاباند که برخی افراد و جریانات در خصوص جهش اقتصادی این کشور ارایه می‌کنند.


 

طی سال‌های اخیر برخی افراد و جریانات اعلام می‌کنند که دلیل معجزه اقتصادی چین، تمرکزگرایی حزب کمونیست است. گروه‌هایی که مبتنی بر این پیش فرض اعلام می‌کنند که اگر در ایران هم یک جریان، یک گروه یا یک دسته خاص اقتصاد و مدیریت کشور را به‌طور کامل و متمرکز در دست داشته باشند، نتایج بهتری از تکثرگرایی و خردجمعی در پی خواهد داشت. روایت شما از دلیل اصلی رشد اقتصادی حیرت‌انگیز چین می‌تواند راهگشا باشد. اصل ماجرای توسعه چین چیست؟

بله متاسفانه من هم یک چنین ادعاهایی را می‌بینم و می‌شنوم. افراد و جریاناتی که برای رسیدن به اهداف سیاسی و انتخاباتی کوتاه‌مدت خود نمونه‌هایی خیالی از چین را مثال می‌زنند که البته هیچ پایه و اساس علمی و تخصصی ندارد. برای بررسی و تحلیل دقیق چرایی توسعه یک کشور قبل از هر چیز نیازمند رویکردهای واقعی و منصفانه از روند بررسی‌ها هستیم. بعد از این رویکرد تحلیلی بی‌طرفانه تازه باید دید که آیا مثلا الگویی که چین برای توسعه پیاده‌سازی کرده برای اقتصاد ایران امکان‌پذیر است یا نه؟ یک زمانی خاطرم هست که اساسا گفته می‌شد چین به دلیل اینکه کمونیست است و رویکردهای مذهبی در آن جایی ندارد، شایستگی ارتباط با ایران را ندارد. اما مدتی بعد همین چین به دوست نزدیک و غیرقابل انتقاد برخی افراد و جریانات داخلی بدل شد. باید بدانیم؛ چین از اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی چهارمین مرحله اصلاحی، انقلاب خود را آغاز کرد. یعنی متوجه شدند که مسیری را طی بیش از یک قرن گذشته در تمرکزگرایی و بستن دروازه‌های کشور به روی جهان پیرامونی داشته‌اند، اشتباه بوده است.

چه عامل و عواملی باعث شد تا چین به یک چنین نتیجه‌ای برسد؟

به هر حال چین تجربیات مختلفی را طی دهه‌های متمادی پشت‌سر گذاشته بود اما به دستاوردهای مورد نظرش نرسیده بود. وضعیت اقتصادی کشور چین قبل از آغاز اصلاحات اقتصادی از بدترین کشورهای آفریقایی مثل کنگو و...نیز بدتر بود. در جدول شاخص‌های اقتصادی چین اغلب یا در پایین‌ترین رده‌ها قرار داشت یا اینکه رتبه‌های بسیار پایینی را در اختیار داشت. معیشت مردم چین شرایط نامناسبی داشت و وعده‌هایی که انقلاب چین برای بهبود شاخص‌های زندگی و رفاه به مردم ارایه کرده بود، محقق نشده بودند.در شرایطی که درآمد سرانه چین به 100دلار رسیده بود برخی کشورهای آفریقایی درآمد سرانه 300 تا 400دلاری داشتند. میلیون‌ها چینی، دچار گرسنگی بودند و مردم از زباله‌ها غذای خود را جست‌وجو می‌کردند.

اتحاد جماهیر شوروی نیز از منظری خاص به چین شباهت داشت، چرا سرنوشت این دو نظام با هم تفاوت پیدا کرد، یکی دچار فروپاشی شد و دیگری در راس هرم اقتصادی جهانی ایستاد؟

تفاوتی که نظام اقتصادی چین با شوروی داشت این بود که رهبران چین تحلیل درستی بر چشم‌انداز نظام کمونیستی شوروی داشتند. آنها به درستی متوجه شدند که باید از علم اقتصاد و دانایی رسوب کرده بشری بهره ببرند. ضمن اینکه برای استفاده از علم اقتصاد، عاقلانه مسیر اصلاحات تدریجی را انتخاب کردند. شوروی اما در سال‌های پایانی دهه 80 میلادی ناگهان احساس کرد که همه‌چیز را باید از اساس تغییر دهد و این اصلاحات ناگهانی باعث شد تا ساختار اتحاد جماهیر که یکی از ابرقدرت‌های جهانی بود، دچار فروپاشی شود. چین اما این روند را چند دهه زودتر درک کرد و به بازار آزاد، علم اقتصاد و تولیدمحوری روی آورد.

 

اولین قدم‌هایی که چینی‌ها در مسیر بهبود این وضعیت بحرانی برداشتند، چه بود؟ سکانس آغازین معجزه اقتصادی چین از کجا آغاز شد؟

در نخستین گام چین یک الی دو منطقه ویژه اقتصادی ایجاد کرد. پیش از این تصمیم در چین شرکت‌های بخش خصوص و شرکت‌های چند ملیتی وجود نداشتند، حتی بانک به معنای امروزی هم وجود خارجی نداشت. این هنر بزرگ چینی‌ها در اقتصاد بود که مناطقی ویژه برای تحولات اقتصادی مورد نظرشان ایجاد کردند. البته وقتی صحبت از مناطق ویژه اقتصادی می‌کنیم، ممکن است برخی مخاطبان به یاد مناطق ویژه اقتصادی کشورمان (کیش، قشم و...) بیفتند که دروازه واردات است و تاثیرات خاصی ندارند و کمکی به توسعه کشورمان نکرده‌اند. اما چینی‌ها این... مناطق را به دروازه‌های صادرات بدل کردند و اسم این مناطق را«پردازش صادرات» گذاشتند. چگونه؟ تحلیل کردند که با توجه به اینکه نیروی کار ارزان دارند و ظرفیت‌های فراوانی برای تولید دارند از دانش، مدیریت و تکنولوژی غربی در این مناطق آزاد بهره بردند.

این روند چگونه تداوم پیدا کرد؟

تصمیم‌سازان چینی وقتی دیدند ارتباط معقول با امریکا و سایر کشورها، نتایج مناسبی برای اقتصاد و معیشت کشورشان داشت، ضمن اینکه خارجی‌ها هم از آن استقبال کردند، تعداد این مناطق و پس از آن استفاده از دانش، تجهیزات و تکنولوژی غربی را افزایش دادند. به این نوع مواجهه با موضوعات اقتصادی«تدریج‌گرایی»می‌گویند. یعنی فرآیند تغییرات را ناگهانی و به یک باره ایجاد نمی‌کنند، بلکه به صورت تدریجی و گام به گام پیش بردند.

فقط در زمینه تولید و صنعت این رویکرد وجود داشت، یا در سایر بخش‌های حکمرانی هم این اصلاحات ضروری و زیربنایی ایجاد شدند؟

تحولات بعدی در حوزه کشاورزی ایجاد شدند. تحولات این بخش به مراتب برای مردم چین و افکار عمومی بین‌المللی مهم‌تر بودند. چینی‌ها تعاونی‌های شهر و روستا ایجاد کردند که با اسلوب و روش اشتراکی قبلی که همه‌چیز در اختیار حکومت و حزب به صورت متمرکز قرار داشت، فرق داشتند. بر اساس این مدل جدید کشاورزان از حزب، زمین‌هایی را اجاره می‌کردند. مثلا کشاورز بخش خصوصی، یک باغ سیبی را اجاره می‌کرد که قبلا زمانی که در اختیار دولت و حزب بود، این زمین 1000یوان درآمد داشت. بعد از مدتی مشخص شد که این باغ سیب در دست بخش خصوصی به جای هزار یوان، 10هزار یوان درآمد پیدا کرده است. چهره‌های بانفوذ حزبی زمانی که دیدند سود زمین‌های کشاورزی ناگهان ده برابر و در برخی موارد صد برابر شده، تلاش کردند تا این ظرفیت‌های اقتصادی را از بخش خصوصی پس بگیرند تا این سود بالا متوجه خودشان شود. اینجا بود که پای تحولات قضایی به میان آمد و یکی از مهم‌ترین برهه‌های توسعه چین در معرض یک آزمون جدی قرار گرفت.

سرنوشت این آزمون قضایی چه بود؟

همان‌طور که توجه شما هم در مصاحبه به این بخش جلب شده، در آن زمان هم توجه مردم چین و افکار عمومی بین‌المللی به واکنش دستگاه قضایی چین جلب شد. همه منتظر بودند ببینند نتیجه دادگاه چه می‌شود؟ اگر به نفع کشاورز صادر می‌شد، سایر کشاورزان چینی هم تشویق می‌شدند تا با دولت قرار ببندند، زمینه رشد تولید را فراهم کنند و تعاونی‌های روستایی رشد کنند. در این صورت سهم قانونی و مالیات دولت هم پرداخت می‌شد و تولید افزایش چشمگیری پیدا می‌کرد. بنابراین توسعه زیربنایی یکی از مهم‌ترین ارکان توسعه در هر کشوری است. برای دستگاه قضایی نباید تفاوت داشته باشد، طرف دادگاه علی‌اکبر رائفی‌پور است، یا جعفر خیرخواهان. رییس حزب کمونیست فلان شهرستان چینی است یا یک کشاورز ساده که تلاش می‌کند، نان خود را از زمین به دست بیاورد. دستگاه قضایی چین از این آزمون سربلند بیرون آمد. بعد از این مرحله سایر کشورهای جهانی هم دیدند که می‌توانند به این کشور اعتماد کنند.

تبعات این تحول در اقتصاد چین چگونه ظهور و بروز پیدا کرد؟

شرایط به گونه‌ای پیش‌رفت که شرکت عظیم اپل به جای اینکه کارخانه خود را در امریکا بر پا کند، راهی چین شد تا کارخانه خود را در چین توسعه دهد. آلمان که مهم‌ترین برندهای جهانی را دارد، یکی‌یکی کارخانه‌هایش را به چین منتقل کرد. چون هم نیروی کار ارزانی وجود داشت و هم اینکه زمینه برای رشد و توسعه پایدار فراهم بود. این روند؛ آرام‌آرام رشد اقتصادی مستمر بالای 10درصدی را برای چین به دنبال داشت و فقر مطلق این کشور را کم‌رنگ کرد. کار به جایی رسید که حتی ترامپ هم در سخنرانی‌هایش از اینکه این همه کارخانه غربی به چین منتقل شده بود، انتقاد کرد اما در نهایت نتوانست تغییری در این روند ایجاد کند. اتفاقا آنچه که باعث شد تا چین به رشد فزاینده خود ادامه دهد، نه تمرکزگرایی، بلکه تکثرگرایی و تحول بنیادین در حاکمیت بود.

به هر حال چین هم با مشکلاتی در بخش‌های مختلف روبه‌رو است. اما چه عاملی باعث شد تا این روند رو به رشد متوقف نشود؟

درست می‌گویید، مثلا فساد در چین هم وجود دارد، اما حتی این فساد هم در خدمت جهش تولید است. یک مثال برای شما بزنم، یک فسادی هست که یک فردی ناگهان می‌آید و 3میلیارد یورو از پول نفت مملکت را به جیب می‌زند. اما یک وقتی هم هست که فساد به این صورت است که فردی 50هزار تومان پول چایی به آبدارچی اداره می‌دهد تا سریعتر مجوز کسب و کارش را بگیرد. این فساد دومی در خدمت تولید است اما فساد اولی ضد تولید و ضد اقتصاد است. در چین اگر فسادی هم وجود دارد، در خدمت تولید است.

اما به هر حال در بطن حاکمیت چین هم برخوردهای تندی در حد اعدام با متخلفان اقتصادی وجود دارد که مورد انتقاد کشورهای غربی است؟

ما هم مخالف اعدام هستیم. در چین اگر یک مسوول بلندپایه حزب چین که برای مدیریت بر یک شهر یا شهرستان برگزیده می‌شود، باید مبتنی بر نقشه راه تعیین شده، مثلا حداقل 10الی 15درصد رشد در هر سال داشته باشد. اگر مسوول حزبی بر اساس نقشه راه عمل نکند، حتی اگر نزدیک‌ترین فرد به عالی‌ترین مقامات حزب هم باشد، برکنار می‌شود. اگر مشخص شود که از قدرت و نفوذ خود سوءاستفاده کرده یا فسادی داشته است، حتی اعدامش هم می‌کنند. اما در ایران از یک طرف، داد و قال راه می‌اندازند که برادر فلان مسوول فساد داشته است. خب برادر هر کسی است، دادگاهش برگزار شده و محکوم شده است. اما از سوی دیگر قائم‌مقام یک مسوول دیگر هزاران میلیارد تومان تخلف ثابت شده داشته، اما به دلیل اینکه با فلان حزب و دسته نزدیکی دارد، صدای تخلف آقای مسوول را در نمی‌آورند، هیچ، پست بالاتری هم می‌گیرد و تازه دورخیز مقامات بالای اجرایی هم دارد. با یک چنین ساز و کاری طبیعی است که روایت توسعه در ایران و چین با هم متفاوت می‌شود.

با این توضیحات فکر می‌کنید، چرا برخی افراد و جریانات تلاش می‌کنند، واقعیت را قلب کنند و وارونه به گوش مخاطب برسانند؟

2حالت دارد؛ یا آگاهانه این کار می‌کنند تا به قدرت بیشتری برسند. یا اینکه دعوت به چین می‌شوند و می‌روند و پیشرفت‌های این کشور را می‌بینند و چون از منظر تاریخی و آکادمیک و علمی، تخصص لازم را ندارند، تصور می‌کنند که این معجزه اقتصادی به دلیل تمرکزگرایی ایجاد شده است. چین اگر می‌خواست تمرکزگرایی را پیشه برنامه‌هایش کند، هنوز با همان گرفتاری‌هایی دست به گریبان بود که در دهه‌های ابتدایی قرن بیستم داشت. بنابراین توصیه من به همه دوستان که تریبون در اختیار دارند، این است که کمی کتاب بخوانند و علم بیاموزند. در محضر بزرگان اقتصاد این کشور بنشینند تا شاید درس‌هایی تازه بیاموزند که به درد توسعه این کشور بخورد. فکر می‌کنم دیگر وقت آن رسیده باشد که اقتصاد ایران هم پیوند خود را با اقتصاد جهانی و توسعه واقعی برقرار کند.

«اعضای حزب کمونیست چین ۸۰ میلیون نفرند و این ۸۰ میلیون نفر بطور متمرکز در حال مدیریت یک میلیارد و ۳۸۰ میلیون نفر چینی هستند. می‌دانید چرا؟ چون حاکمیت، یگانه است... یا این حاکمیت را قبول دارید سلّمنا یا قبول ندارید، بنابراین باید بروید گم‌ شوید بیرون...» اگر تصور کرده‌اید این جملات مربوط به یکی از مقامات بلندپایه حزب کمونیست چین یا یکی از اعضای مرکزی کنگره خلق چین است، سخت در اشتباهید؛ این عبارات متعلق به یکی از چهره‌های نزدیک به جبهه پایداری و طیف‌های تند اصولگرا است که به عنوان نسخه عملیاتی برای بهبود شاخص‌های اقتصادی کشورمان مدتی قبل از انتخابات مجلس یازدهم ارایه شده است. چهره‌ای که بسیاری از اعضای جبهه پایداری عنوان پرطمطراق« استراتژیست» را برای او برگزیده‌اند و اظهاراتش را بلافاصله در سطح گسترده منتشر و در سخنرانی‌ها از آن بهره می‌برند. تلاش‌هایی که طیف‌های تند جناح راست مدتی قبل از آغاز انتخابات مجلس یازدهم در اسفند سال 98 با استفاده از آنها تلاش می‌کردند تا توجیهی برای ردصلاحیت‌های گسترده چهره‌های برجسته اصلاح‌طلب تدارک ببینند و به افکار عمومی این پالس را ارسال کنند که اگر میدان انتخابات مجلس یازدهم از رقابت و تکثرگرایی خالی شده است، نباید نگران بود، این مسیری است که کشوری همچون چین نیز طی دهه‌های اخیر آن را پیموده و به دستاوردهای قابل توجه اقتصادی و معیشتی نیز دست پیدا کرده است. اما آیا واقعیت جهش اقتصادی چین و دستاوردهایی که امروز از آن ذیل عنوان «معجزه اقتصادی»یاد می‌کنند به همین شکل و شمایلی که طیف‌های تندروی جناح راست به آن اشاره می‌کنند با استفاده از تمرکزگرایی و بستن دریچه‌های تبادلات اقتصادی با جهان پیرامونی محقق شده یا ماجرای دیگری در کار بوده است که برخی افراد و جریانات تلاشی برای شفاف‌سازی در خصوص آن صورت نمی‌دهند؟ واقع آن است که داستان اصلاحات اقتصادی چین که از سال 1979 (1357خورشیدی) آغاز شد و چین را از کشوری با اقتصادی به‌شدت «متمرکز» به کشوری با اقتصاد «بازارمحور» با مناسبات گسترده ارتباطی بدل کرد، یکی از شنیدنی‌ترین روایت‌هایی است که بررسی تحلیلی و موشکافه آن درس‌های فراوانی برای افراد و جریاناتی که هنوز گوشی برای شنیدن و فکری برای اندیشیدن دارند، می‌تواند دربر داشته باشد. چین در حالی که 20درصد جمعیت جهان را در خود جای داده است، ۳۳ درصد از رشد اقتصاد جهانی را (آمار مربوط به سال2019 و قبل از ظهور کروناست) در اختیار دارد. اعداد و ارقامی که نشان‌دهنده خیزش اژدهای زرد آسیا در دهه دوم قرن21است. معجزه اقتصادی چین اما در مسیر تاریخ از زمانی آغاز شد که پس از مرگ «مائو» تصمیم‌سازان چینی در یک روند تدریجی اقتصاد این کشور را به سمت جهش واقعی تولید، بازارمحوری و تکثرگرایی هدایت کردند. استارتی که باعث شد چین در هر دهه یک سورپرایز بزرگ برای افکار عمومی جهانی داشته باشد تا جایی که امروز از منظر اعداد و ارقام اقتصادی (و نه از نظر توان نظامی و ژئوپلتیک) ایالات متحده امریکا را نیز پشت سر گذاشته است. نقش چین در پهنه سیاسی به اندازه‌ای پر رنگ شده که بسیاری از تحلیلگران معتقدند، شکست ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر این کشور به دلیل نارضایتی شرکت‌های بزرگ امریکا از رفتاری بود که ترامپ در مواجهه با چین در پیش گرفته بود. اما برای آگاهی از مسیری که چین در فضای اقتصاد بین‌المللی طی کرده است، یکی از چهره‌هایی که می‌تواند روایتی دست اول از الگوی توسعه چینی ارایه کند، جعفر خیرخواهان استاد دانشگاه فردوسی مشهد است که در جریان گفت‌وگو با «تعادل» تلاش کرده نوری به ابعاد پنهان همه ادعاهای کذبی بتاباند که برخی افراد و جریانات در خصوص جهش اقتصادی این کشور ارایه می‌کنند.

 

 

طی سال‌های اخیر برخی افراد و جریانات اعلام می‌کنند که دلیل معجزه اقتصادی چین، تمرکزگرایی حزب کمونیست است. گروه‌هایی که مبتنی بر این پیش فرض اعلام می‌کنند که اگر در ایران هم یک جریان، یک گروه یا یک دسته خاص اقتصاد و مدیریت کشور را به‌طور کامل و متمرکز در دست داشته باشند، نتایج بهتری از تکثرگرایی و خردجمعی در پی خواهد داشت. روایت شما از دلیل اصلی رشد اقتصادی حیرت‌انگیز چین می‌تواند راهگشا باشد. اصل ماجرای توسعه چین چیست؟

 

 

بله متاسفانه من هم یک چنین ادعاهایی را می‌بینم و می‌شنوم. افراد و جریاناتی که برای رسیدن به اهداف سیاسی و انتخاباتی کوتاه‌مدت خود نمونه‌هایی خیالی از چین را مثال می‌زنند که البته هیچ پایه و اساس علمی و تخصصی ندارد. برای بررسی و تحلیل دقیق چرایی توسعه یک کشور قبل از هر چیز نیازمند رویکردهای واقعی و منصفانه از روند بررسی‌ها هستیم. بعد از این رویکرد تحلیلی بی‌طرفانه تازه باید دید که آیا مثلا الگویی که چین برای توسعه پیاده‌سازی کرده برای اقتصاد ایران امکان‌پذیر است یا نه؟ یک زمانی خاطرم هست که اساسا گفته می‌شد چین به دلیل اینکه کمونیست است و رویکردهای مذهبی در آن جایی ندارد، شایستگی ارتباط با ایران را ندارد. اما مدتی بعد همین چین به دوست نزدیک و غیرقابل انتقاد برخی افراد و جریانات داخلی بدل شد. باید بدانیم؛ چین از اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی چهارمین مرحله اصلاحی، انقلاب خود را آغاز کرد. یعنی متوجه شدند که مسیری را طی بیش از یک قرن گذشته در تمرکزگرایی و بستن دروازه‌های کشور به روی جهان پیرامونی داشته‌اند، اشتباه بوده است.

چه عامل و عواملی باعث شد تا چین به یک چنین نتیجه‌ای برسد؟

به هر حال چین تجربیات مختلفی را طی دهه‌های متمادی پشت‌سر گذاشته بود اما به دستاوردهای مورد نظرش نرسیده بود. وضعیت اقتصادی کشور چین قبل از آغاز اصلاحات اقتصادی از بدترین کشورهای آفریقایی مثل کنگو و...نیز بدتر بود. در جدول شاخص‌های اقتصادی چین اغلب یا در پایین‌ترین رده‌ها قرار داشت یا اینکه رتبه‌های بسیار پایینی را در اختیار داشت. معیشت مردم چین شرایط نامناسبی داشت و وعده‌هایی که انقلاب چین برای بهبود شاخص‌های زندگی و رفاه به مردم ارایه کرده بود، محقق نشده بودند.در شرایطی که درآمد سرانه چین به 100دلار رسیده بود برخی کشورهای آفریقایی درآمد سرانه 300 تا 400دلاری داشتند. میلیون‌ها چینی، دچار گرسنگی بودند و مردم از زباله‌ها غذای خود را جست‌وجو می‌کردند.

اتحاد جماهیر شوروی نیز از منظری خاص به چین شباهت داشت، چرا سرنوشت این دو نظام با هم تفاوت پیدا کرد، یکی دچار فروپاشی شد و دیگری در راس هرم اقتصادی جهانی ایستاد؟

تفاوتی که نظام اقتصادی چین با شوروی داشت این بود که رهبران چین تحلیل درستی بر چشم‌انداز نظام کمونیستی شوروی داشتند. آنها به درستی متوجه شدند که باید از علم اقتصاد و دانایی رسوب کرده بشری بهره ببرند. ضمن اینکه برای استفاده از علم اقتصاد، عاقلانه مسیر اصلاحات تدریجی را انتخاب کردند. شوروی اما در سال‌های پایانی دهه 80 میلادی ناگهان احساس کرد که همه‌چیز را باید از اساس تغییر دهد و این اصلاحات ناگهانی باعث شد تا ساختار اتحاد جماهیر که یکی از ابرقدرت‌های جهانی بود، دچار فروپاشی شود. چین اما این روند را چند دهه زودتر درک کرد و به بازار آزاد، علم اقتصاد و تولیدمحوری روی آورد.

 


برش

این هنر بزرگ چینی‌ها در اقتصاد بود که مناطقی ویژه برای تحولات اقتصادی مورد نظرشان ایجاد کردند. البته وقتی صحبت از مناطق ویژه اقتصادی می‌کنیم، ممکن است برخی مخاطبان به یاد مناطق ویژه اقتصادی کشورمان (کیش، قشم و...) بیفتند که دروازه واردات است و تاثیرات خاصی ندارند و کمکی به توسعه کشورمان نکرده‌اند. اما چینی‌ها این... مناطق را به دروازه‌های صادرات بدل کردند و اسم این مناطق را«پردازش صادرات» گذاشتند. چگونه؟ تحلیل کردند که با توجه به اینکه نیروی کار ارزان دارند و ظرفیت‌های فراوانی برای تولید دارند از دانش، مدیریت و تکنولوژی غربی در این مناطق آزاد بهره بردند.

ارسال نظر