علاءالدینی : گسترش قارچگونه پاساژها و مغازهها در تهران در اصل به گردش پول نفت در اقتصاد شهری به شکلی معیوب باز میگردد
گروه اقتصاد اجتماعی مهدی حاتمی- سپیده پیری
مدرنیتهزاده شهر است و البته همین شهر مدرن است که مانند«کرونوس» در اساطیر یونان فرزندش را سلاخی کرده است. شهر مدرن مناسبات انسانی را تغییر داده و آنها را از نو صورتبندی کرده است؛ شهر محملی فراهم آورده که نیازهای انسانی به شکلی به سابقه ارضا شوند و البته نیازهای جدید دیگری هم شکل بگیرند؛ شهر مدرن«شهروندان» را پدید آورده و آنها را از رعایا متمایز کرده و در عین حال بسیاری از انسانها را خسته، عصبی و جامعهگریز کرده است. در تاریخ اندیشه، متفکران بسیاری به رابطه میان شهر، انسان و مدرنیته پرداختهاند و البته سابقه نظریههای رابطه شهر و اقتصاد چندان طولانی نیست. این نظریات، زایش شهر مدرن را معلول تقسیم کار جدید میدانند که در عین حال به شهروندان اجازه میدهد فراغت بیشتری پیدا کنند و اشکال پیچیدهتری از زیست انسانی را تجربه کنند. اما آیا میتوان سویههای مثبت و منی شهر و جنبههای خیر و نیکی آن در کنار هم تحلیل کرد؟ آیا میتوان از زندگی شهری در ایران نوعی آسیبشناسی به دست داد؟
با دکتر پویا علاءالدینی، دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران همکلام شدیم و از او در مورد نسبت میان شهر، انسان و توسعه پرسیدیم. در این میان البته نقطه تاکیدمان بر«تهران» بود، شهری گسترده و پر جمعیت که به عقیده بسیاری توسعهیی نامتوازن را از سر گذرانده و به همین سبب تا این حد عجیب مینماید. علاءالدینی معتقد است شهرهای ایران هویت گذشتهشان را از دست دادهاند و در زایش مجدد هویت خود دچار مشکل هستند. به باور او گردش بیحساب پول نفت در اقتصاد شهری ایران است که موجب سر برآوردن قارچگونه خیل عظیم پاساژها و مغازهها در تهران شده است. او از اقتصاد سیاسی تهران هم میگوید که با سرازیر کردن سرمایهها به بازار زمین و مسکن به جابهجایی طبقات اجتماعی هم انجامیده و البته در کنار همه اینها او معتقد است: «تهران شهر زشتی است.»
برخی معتقدند که تهران به شکل عجیب و نامتناسبی رشد کرده است و البته برخی دیگر هم معتقدند که، در ایران تنها تهران را میتوان به مفهوم دقیق کلمه «شهر» نامید؛ چراکه تنها تهران است که عناصر و مولفههای یک شهر به معنایی که در پی مدرنیته میتواند به وجود بیاید را داراست. با توجه به شاخصها و عناصری که برای یک شهر مدرن تعریف می شود آیا میتوان تهران را یک شهر مدرن دانست؟
شهری مدرن است که مناسبات اجتماعی و اقتصادی در آن نسبت به گذشته و جوامع سنتی دستخوش تغییرات مهمی شده باشد و به ویژه روابط اقتصادی جدید در آن شکل گرفته باشد و غلبه مناسبات اجتماعی «غیرشخصی» در آن مشاهده شود. از این لحاظ میتوان گفت بله، تهران یک شهر مدرن است؛ اما اگر تعاریف دیگری را در نظر بگیریم و برای مثال بر ظاهر یک شهر مدرن متمرکز شویم، آن وقت تهران مدرن به نظر نمیرسد. البته مدرن بودن یک شهر مترادف با از بین بردن بناهای قدیمی در شهرها و احداث ساختمانهای و برجهای جدید به جایشان نیست یعنی آن چیزی که مسوولان و دیگر بازیگران کلیدی شهری در بسیاری از کشورهای درحال توسعه در پی آن هستند. اتفاقا تلاش در حفظ هویت و تاریخ شهرها خود نوعی تفکر مدرن محسوب میشود. در بسیاری از شهرهای اروپای غربی که حیات مدرن بشر در اصل در آنها شکل گرفته سعی بر آن بوده تا بافت سنتی و خانهها و ساختمانهای قدیمی حفظ شود؛ اما در بسیاری از کشورهای درحال توسعه به ویژه در ایران توسعه به معنی نابودی بافت قدیمی و هویت کالبدی شهرها بوده است.
از منظر مصرف، دسترسی به خدمات از مهمترین شاخصههای یک شهر مدرن است. در تهران سطح بسیاری از انواع خدمات ارتقا یافته و در عین حال دچار نقصهای بسیاری است. کسانی که تهران را تنها شهر واقعی کشور تلقی میکنند با احتمال زیاد به سطح خدمات توجه دارند. البته شنیده میشود که برخی تحلیلگران مثلا فقدان سینما در بسیاری از شهرهای متوسط کشور را نشانه مدرن نبودن میدانند. اما این را نمیتوان نشانه سنتی بودن یا عقبماندگی فرهنگی آن شهرها دانست. بالاخره سینما گونهیی از کسب و کار است که ممکن است در آن شهرها توجیه اقتصادی نداشته باشد. سینما افزون بر اینکه یک رسانه است، عناصری از فناوری را هم با خود دارد که ممکن است به مرور زمان مشتریهایش را از دست بدهد، اتفاقی که برای مثال در سینماهای شهرهای کوچک در امریکا هم افتاده و با ظهور تلویزیونهای خانگی، آنها هم تعطیل شده و در عین حال برخی از آنها با بازاریابی جدید دوباره دایر شدهاند.
البته ممکن است گفته شود که در مورد بسیاری از مظاهر فرهنگی شهرهای مدرن در جهان، بخش عمومی تا حدی متولی و حداقل حامی است. در واقع میتوان پرسید که چرا با وجود برخی حمایتهای بخش عمومی در بسیاری از شهرهای ایران سالن سینما یا تئاتر وجود ندارد؟ جواب این سوال به تمرکز قدرت و تعدد مراکز فرهنگی در تهران باز میگردد و این موضوعی است که در بیشتر کشورهای در حال توسعه دیده میشود و تنها مشکل شهرهای ایران نیست.
صرف نظر از این موضوع، شهر تهران با مشکلات عدیدهیی روبروست. اما در ایران، علاوه بر تهران، کلانشهرهای دیگری همچون مشهد، اصفهان، تبریز و کرمانشاه هم وجود دارند و نکته اینجاست که در بررسی وضعیت آنها، بسیاری از مشکلاتی را مشاهده میکنیم که در شهر تهران هم به چشم میخورند. بسیاری از این شهرها در یک بازه زمانی کوتاه با جهش ناگهانی جمعیت روبهرو بودهاند و مدیریت کلانشهری در آنها هم توان دست و پنجه نرم کردن با مشکلات اساسی پیش روی شهروندان را نداشته است. با این حال باید گفت که ما توانستهایم با توجه به پول حاصل از فروش نفت، اقداماتی هم برای توسعه شهرها صورت دهیم اما در پاسخ به این پرسش که آیا با این پول میتوانستیم مدیریت شهری قویتری داشته باشیم باید گفت بلی.
همانطور که فرمودید یکی از نشانههای مدرنیته در شهر، تغییر شکل روابط سنتی است. با این همه میدانیم که باید نهادهایی وجود داشته باشند که بتوانند جایگزین نهادهای کهنه و شکل سنتی روابط گذشته باشند. آیا در شهرهای مدرن امروزی ایران و به ویژه تهران، نهادهایی تاسیس شدهاند که بتواند جایگزینی برای روابط سنتی از دست رفته باشند؟
این موضوع هم یکی از مشکلات جدی فرهنگی کشور ما است. باید توجه کرد که ما اکنون در دوره گذار قرار گرفتهایم. در زمانی به اندازه طول عمر یک نسل، جمعیت بسیار بزرگی که منشأش در روستاها و شهرهای بسیار کوچک بوده در اجتماعات شهری بسیار بزرگتری ساکن شده و از مناسباتی عمدتا طایفهیی به شکل دیگری از مناسبات رسیده است. بخش بزرگی از مردم ایران ساکن مکانهایی هستند که در آنها بسیاری از اطرافیان و اشخاصی که روزانه دیدار میکنند نمیشناسند اما باید به آنها احترام بگذارند و حقوق آنها رعایت کنند. تحقق این امر مهم نیازمند آموزش و پرورش است. سرعت تغییرات بسیار زیاد بوده اما توجه نظام آموزشی کشور معطوف به این موضوع نبوده که قرار است در یک زمان کوتاه تعداد زیادی شهروند داشته باشیم که روابط خانوادگی و طایفهیی که آموختهاند در شرایط فعلی کارگر نمیافتد. اینها مواردی است که در حلقه مدیریتی و برنامهریزی آموزشی به ویژه پرورشی کشور مغفول مانده است.
به خاطر دارم که آقای مسجد جامعی رییس اسبق شورای شهر تهران و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره ریاستجمهوری آقای خاتمی در مصاحبهیی گفته بود که هر جای تهران که پارکی تاسیس میشود، آن پارک تبدیل به پاتوق افراد دارای سوء مصرف مواد مخدر میشود. چگونه میشود این پارادوکس را تبیین کرد که ایجاد نهادها یا پاتوقهای شهری عملا بدل به نقض غرض میشود؟
شهرهایی که در آنها اقتصاد و بازار کار شهری عدهیی را کنار گذاشته دچار چنین پدیدههایی میشوند. در تهران و کلانشهرهای دیگر مشکل بزرگی وجود دارد و آن این است تعداد افرادی که در حاشیه جامعه قرار گرفتهاند و به نوعی کنار گذاشته شدهاند رو به فزونی گذاشته است. بسیار طبیعی است که این افراد به دنبال فضایی برای دور هم بودن و معاشرت با همگروهیهای خود باشند.
آیا موافقید که تهران تنها جوابگوی نیازهای اقتصادی ساکنین این شهر است و نمیتواند ابعاد دیگری از نیازهای شهروندان را پاسخ دهد؟ برای اولویت یافتن بعد اقتصادی زندگی شهروندان بر ابعاد دیگر آن میتوان مصداقها و نمونههایی ارائه کرد، مثلا اینکه اتوبانها جای خیابانها را گرفتهاند و آنها را تکه تکه کردهاند، خیابان عرصهیی برای عبور و مرور خودروها شده و افراد به زیرگذرها هدایت میشوند و مراکز خرید مثل قارچ در همه جا سبز میشود.
در همه جای دنیا اقتصاد مهم است و شهر عرصهیی برای فعالیت اقتصادی تلقی میشود. به عبارت دیگر تا اندازه زیادی مناسبات اقتصادی شهروندان است که در نهایت منجر به شکوفایی اقتصادی کل کشور میشود و این موضوع مزیتی برای شهرها و کشور به شمار میرود. اما با بررسی ابعاد منفی این قضیه باید اضافه کنم نوعی اقتصاد سیاسی در کلانشهرهای کشور شکل گرفته که خروجی آن در نهایت منجر به ارتقای کیفیت زندگی شهروندان نشده است. دلایل بسیاری سبب شکلگیری این وضعیت شده است، برای مثال پول به دست آمده از فروش نفت در بخشهای مختلفی مصرف میشود که یکی از آنها افزایش واردات است. کالاهای وارد شده به مغازههایی برای فروش احتیاج دارند و همین امر سبب گسترش روزافزون مراکز خرید و فروشگاهها شده است و این اتفاق سبب شده تا در ایران بسیار بیشتر از سایر کشورها مغازه وجود داشته باشد. رشد جمعیت ایران درحالت کلی و رشد شتابان جمعیت شهری و باز تزریق پولهای نفتی به جامعه مشتریان بالقوه این فروشگاهها را به وجود آورده است. مدیریت شهری توام با ضعف که نتوانسته عملکرد خوبی داشته باشد باعث شده تا سرمایهگذاری در بخش زمین بسیار مورد توجه واقع شود. این طرز فکر هم
البته تقریبا همه گیر شده است که که زمینهای گران قیمت را باید احتکار کرد و بخش عمومی هم از این قضیه مستثنا نیست در واقع خود بخش عمومی هم وارد این بازی شده است بنابراین مستغلات در اشکال مسکن و مغازه نقش مهمی بازی میکند.
در مورد غلبه اتوبانسازی در تهران باید گفت که کار عمیق توسعهیی انجام دادن یا با مردم سر و کله زدن یا ارتقای کیفیت زندگی شهری یا تسهیل کردن فعالیتهای اقتصادی مولد کار سختی است ولی اینکه به یک پیمانکار پول بدهیم تا برای ما پل دو طبقه بسازد هم سادهتر است و هم چشمگیرتر. مدیریت درست آمد و شد در تهران به شکلی که کیفیت زندگی شهری را کاهش ندهد نیاز به برنامهریزی درست و هدفمند دارد. اتوبان هم لازم است ولی وسایل نقلیه عمومی و پیادهرو از آن مهمتر است. همچنین شما وقتی به پیمانکاران پول میدهید، آنها هم ممکن است متقابلا به شما منافعی برسانند و حداقل آنکه از شما حمایت کنند. البته کارهایی هم انجام میشود و بالاخره نهادهای مسوول هم به خواستههای مردم هم پاسخ میدهند اما سهم این پاسخهای مسوولانه بسیار کم است. همچنین خواستههای مردم بدون آشنای آنها با بدیلهای موجود ممکن است چندان هم درست نباشد. بسیاری از مردم تهران ممکن است بخواهند تمام بزرگراههای شهر دو طبقه شوند چون نمیدانند راهحلهای بسیار بهتر و کم هزینهتری برای تسهیل آمد و شد در شهر وجود دارد. نتیجه نهایی هم این است که تهران شهری بدون آرامش است که کیفیت
زندگی در آن با وجود هزینههای زیادی که در آن میشود و قیمت بالای مستغلات آن نسبتا پایین است. ریشه این مشکلات البته بسیار پیچیده است و در عین حال میتوان گفت به اقتصاد سیاسی شهر و غلبه فعالیتهای سودجویانه ازجمله نزد بخش عمومی از یک سو و ضعف برنامهریزی و مدیریت شهری از سوی دیگر بازمیگردد.
آیا پدیده رشد نامتوازن صرفا مختص شهرهای ایران است یا در کشورهایی که رشد اقتصادی شتابان دارند هم میتوان شهرهایی دید که همین معضلات را داشته باشند؟ مثلا آیا ما این پدیدهها را در شهرهای کشورهای شرق آسیا مثل توکیو و سنگاپور یا کلانشهرهای امریکای لاتین هم میتوانیم مشاهده میکنیم؟
بله اما مثلا توکیو با وجود اینکه یک شهر 30میلیونی است به دلایلی که البته پیچیده هستند، این معضلات را ندارد. توکیو فضاهای باز و عمومی بسیار زیادی دارد. این شهر پیادهرو دارد و گروههای مختلف اجتماعی از جمله معلولان و سالمندان در آن کاملا احساس راحتی میکنند. مثلا دیدن اینکه در متراکمترین قسمتهای یک فرد 80 ساله با دوچرخه و به قصد خرید به بازار برود اصلا عجیب نیست. نه اینکه این شهرها اتوبان دو طبقه یا خیابان ندارند، بلکه تفاوت آنها با شهری مانند تهران این است که تاکید اصلیشان را بر حمل و نقل عمومی و عرصههای عمومی گذاشتهاند. در توکیو عمده مردم جابهجاییشان را با مترو انجام میدهند. مترو هم وسیله حمل و نقلی است که بسیاری از گروههای اجتماعی از طبقات مختلف همدیگر را در آن ملاقات میکنند و از این نظر میتوان گفت که مزیت زیادی نسبت به دیگر انواع وسایل حمل و نقل دارد. کشورهای موفق درحال توسعه در دیگر نقاط جهان هم کم و بیش همین رویه را در پیش گرفتهاند و البته ما در این زمینه چندان موفق عمل نکردهایم. به نظر من علت این مساله را باید در پول نفتی دید که ما در اختیار داشتهایم. پول نفت باعث شده ما بدون پرورش دادن
نیروهای مولد برای تولید کالا و ارائه خدمات جلو برویم. در واقع ما ثروت داشتهایم بدون اینکه نیروهای مولدمان آن را به وجود آورده باشند و این مساله موجب پدید آمدن این مشکلات به خصوص در شهری مانند تهران شده است. با این حال حتی کشورهایی که ثروتهای هنگفت نفتی ندارند هم دچار این مشکلات هستند مثلا قاهره که برخی شاخصهای آن حتی از تهران هم نامناسبتر است.
تهران ظاهراً جزو بدترین شهرهای جهان برای زندگی قرار ندارد. قبلا در ردهبندیها، تهران جزو آلودهترین و پر جمعیتترین شهرهای جهان بود اما حالا در هیچ یک از این دو مورد حائز رتبه خاصی نیست. حتی گزارشی در مورد تعداد ساعاتی که شهروندان شهرهای مختلف جهان در ترافیک هدر میدهند، نشان میدهد که برای مثال مسکو و استانبول، وضعیت به مراتب بدتری نسبت به تهران دارند.
باید دید که این رتبهبندیها به چه روشی انجام گرفته است. مثلا ممکن است خیلی از شهروندان اصلا اتومبیل شخصی نداشته باشند یا از آن استفاده نکنند. من شخصا استانبول را دیدهام. این شهر البته مشکلات زیادی مثل ترافیک دارد و پلهایی که دو بخش آسیایی و اروپایی آن را به هم متصل میکنند، در بعضی ساعات روز به هیچ وجه قابل تردد نیستند. اما در کل این شهر فضاهای عمومی بیشتری دارد و هویت شهری آن هم بیشتر حفظ شده است و به همین دلیل شهروندان در آن احساس آرامش بیشتری دارند. سیستم حمل و نقل عمومی در مسکو همزبانزد است و نسبتا هم خوب کار میکند. اما وسایل حمل و نقل عمومی در ایران به اندازه کافی رشد نکردهاند. ما پول بسیار زیادی داشتهایم و واردات اتومبیل در کشور ما بسیار زیاد بوده و خود ما هم تعداد زیادی اتومبیل مونتاژ میکنیم.
بسیاری از افرادی که حتی برای یک مدت کوتاه از تهران دور بودهاند، زمانی که به این شهر بر میگردند از تغییر چهره این شهر صحبت میکنند. در واقع سرعت تغییرات در ساخت و سازها در تهران آن قدر زیاد است که به نظر میرسد هویت شهری در این شهر در حال نابودی است. با این همه مدتی است که شهرداری تهران تلاش میکند حداقل خانههای تاریخی شهر تهران را بازسازی و حفظ کند. شما فکر میکنید تهران واقعاً هویتش را به دلیل اولویت امر اقتصادی بر امر اجتماعی از دست داده است؟
بله تهران واقعاً هویت کالبدیش را از دست داده است. اینکه در برخی موارد محدود تعدادی ساختمان یا خانه تاریخی حفظ شود البته خوب است اما به این معنی نیست که ما توانستهایم هویت کالبدی شهر را حفظ کنیم. ما در تهران تقریبا دیگر جایی را نداریم که در آن یک بافت تاریخی باقی مانده باشد یا بتوان آن را حفظ کرد. شما میبینید که در کنار ساختمانهای تاریخی تهران برجهای 10طبقه ساخته میشود و این چهره زشتی به شهر داده است. به نظر من، تهران به طور کلی شهر زشتی محسوب میشود و این امر البته دلایل مختلفی دارد مثلا اینکه ساختمانها ربطی به هم ندارند و بناهای تاریخی هم نابود شدهاند. اگر منظورتان از هویت، هویت اجتماعی به جای هویت کالبدی شهر باشد هم که تکلیف روشن است، هویت اجتماعی تهران به طور کامل تغییر کرده است. انتظار هم نمیرفت شهری که جمعیتش در عرض چند دهه چندین برابر شده است بتواند هویت ثابتی داشته باشد و مثلا هویت محلهیی آن حفظ شود. در محلات قدیمیتر تهران که حتی خود تهرانیها هم دیگر آنجا زندگی نمیکنند و در محلات جنوبی و مرکزی تهران هم مهاجرانی ساکن شدهاند که حس تعلق و ارتباط چندانی به آن محلات نداشتهاند. هویت اجتماعی
در واقع دستخوش تغییر شده و نمیتوان انتظاری هم برای احیا یا حفظ آن داشت اما میتوان تلاش کرد هویتهای جدیدی براساس روابط مدرن اجتماعی در محلات تهران شکل داد.
بسیاری از شهرهای اروپایی توانستهاند هویت کالبدی شهریشان را از طریق حفظ ساختمانها و کارکرد محلات حفظ کنند. اینها خود موجب تداوم هویت اجتماعی و فرهنگی در شهرها هم شده است. البته در هیچ کدام از این شهرها تغییرات جمعیتی به اندازه تهران نبوده است. صرفنظر از حفظ هویت کالبدی، یکی از مشکلات دیگر این است که ما ساختمانهایی با اشکال مختلف ساختهایم و آن را به صورت نامناسبی کنار هم چیدهایم. بسیاری از برجهایی که در تهران ساخته میشوند، تنها در دو وجه از پنج وجه دارای نما هستند و به همین دلیل است که برای مثال، وقتی شما از بزرگراهها عبور میکنید که حتی در مناطق مرفه تهران هم قرار دارند، وجوهی از ساختمانها را میبینید که فاقد نما هستند و از این جهت تفاوتی با ساختمانهای مناطق فقیرنشین شهر هم ندارند درحالی که قیمت این ساختمانها ممکن است سر به میلیاردها تومان بزند. ضعف مشارکت و بیتوجهی به مسائل اجتماعی و غلبه دیدگاههای مهندسی از مشکلات اصلی برنامهریزی و مدیریت شهری در تهران و دیگر شهرهای کشور هستند. اما باید از ضعف شدید فنی-مهندسی هم سخن گفت. مطالعات مهندسی ترافیک و ترابری به احتمال زیاد یا به دست متخصص انجام
نمیشود یا غلط است. کیفیت محیط مصنوع و سازههای شهری از خیابان گرفته تا محلهای عمومی تازه احداث اغلب پایین است. پیادهروها که به هیچوجه وضع خوبی ندارند. در واقعا در شهر تهران برای عابر پیاده اصلا برنامهریزی نمیشود. چراغهای راهنمایی و رانندگی در بسیاری از تقاطعهای بزرگ شهر تهران برای عابران پیاده هیچوقت سبز نمیشود. شما اگر میخواهید پیاده تردد کنید باید جان بر کف از این تقاطعها بگذرید. بزرگراههایی که ضعف شدید طراحی دارند این وضع را بغرنجتر هم کردهاند. در کنار این مشکلات کالبدی، مدیریت آمد و شد در شهر نیز دچار ضعف است. خودروها و موتورها از هر کجا که میخواهند عبور میکنند و برای عابران پیاده خطر ایجاد میکنند. کسی هم مانعشان نمیشود. برای کودکان، معلولان و افراد سالمند هم که اصلا فکری نشده است. اینها همه کیفیت زندگی شهروند تهرانی را به شدت کاهش داده و فشار روانی را بر او زیاد کرده است. احتمالا یکی از دلایل بالا بودن تنش در تهران هم فشارهای عصبیی است که از همین مسائل نشات میگیرد اما بسیاری از مردم با وجود ترافیک شدید در خیابانها و بزرگراهها ممکن است ترجیح بدهند از وسایل حمل ونقل عمومی استفاده
نکنند، چون ناکافی و ناراحت هستند. این درحالی است که این شیوه حمل و نقل مزیتهای بسیاری دارد. هزینههای کل جامعه شهری را کاهش میدهد؛ آلودگی را کمتر میکند؛ و قشرهای مختلف جامعه را در کنار هم قرار میدهد که نهایتا موجب کاهش تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی است. فقدان توجه به این مسائل نشاندهنده این است که برنامهریزی برای شهر تهران هیچ وقت به شکل مناسبی انجام نگرفته است.
اقتصاد سیاسی شهری در ایران با محوریت فروش نفت، واردات کالا و فروش آن در مغازههای و بورس بازی در بخش مستغلات هم نقش بسیار مهمی در اوضاع تهران دارد. اخبار متنوع منتشر شده در مورد زمین خواری در همین اواخر نشانههایی از همین اقتصاد شهری معیوب است. صرف نظر از زمین خواری یا دیگر روابط فسادآمیز در طول چند دهه اخیر اگر شما میتوانستید برای مثال صاحب 1000متر زمین در تهران بشوید امروز 15میلیارد تومان (به طور متوسط) ثروت داشتید. این یعنی 4-5 میلیون دلار که در هر نقطهیی از جهان دارایی بسیار بزرگی محسوب میشود. این وضعیت نابرابریها را به شدت افزایش داده است. مثلاً اعضای خانوادهیی که این زمین را در اختیار داشته باشند عملا نیازی به کار کردن هم ندارند.
در واقع کار به جایی رسیده که «بساز و بفروش»ها هم بخشی از ادبیات روزمره مردم شدهاند...
بله. نکته دیگر هم این است که اصولا مالکیت خصوصی زمین به شکل لجامگسیخته کنونی حتی به ضرر اقتصاد سرمایهداری هم هست. در صورتی که بیشتر سرمایهها به جای فعالیتهای تولیدی وارد خرید و فروش مستغلات بشود مانع توسعه نظام سرمایهداری مبتنی بر کارآفرینی خواهد بود. راهحل هم این است که آثار منفی مالکیت خصوصی زمین به وسیله وضع مالیاتهای سنگین مهار شود. البته وقتی یک ساختمان ساخته میشود، تولید انجام شده و اجارهداری هم بالاخره نوعی فعالیت اقتصادی مورد نیاز است اما غلبه بخش مستغلات بر اقتصاد (در کنار فعالیتهای دلالی مبتنی بر واردات) موجب نقصان توسعه اقتصادی شده است. به زبان ساده وقتی سود زمین بازی بسیار بیشتر از فعالیتهای تولیدی است طبعتا تولید و کارآفرینی دچار مشکل میشود و در مقابل بیکاری و آسیبهای اجتماعی که در اول بحثمان در مورد آنها سوال کردید، گسترش خواهد یافت.