جذب در بازار کار در گرو تشویق سازمانهای حمایتی
برای بررسی نقش سازمانهای حمایتی مانند سازمان بهزیستی کشور یا کمیته امداد امام خمینی(ره) میتوان از منظر خدماتی که این سازمانها ارائه میدهند به موضوع ورود کرد. در بسیاری از کشورهای دنیا سازمانها و گروههای مردم نهادی وجود دارند که نقش حمایت از اقشار و گروههای ضعیف در جامعه را بر عهده میگیرند. عجالتا میتوان گفت که این سازمانها میتوانند علاوه بر استفاده از کمکهای مردمی و کمکهای مالی خیرین، حتی از کمکهای دولتی هم بهرهمند شوند. در واقع به صرف اینکه یک سازمان مهر «مردم نهاد» را بر پیشانی داشته باشد، نمیتوان نتیجه گرفت که این سازمان نمیتواند از کمکهای دولتی استفاده کند.
یکی از انتقادات وارد به سازمانهای حمایتی در ایران، عدم بهرهمندی از یک نظام جامع حمایتی و جزیرهیی و بخشینگری در باب موضوع است. از همین منظر میتوان پرسید که این سازمانها به کدام افراد و گروهها خدمات ارائه میدهد؟ اصلا چه خدماتی ارائه میدهند؟ آیا این خدمات میتواند موجب افزایش سطح اشتغال در افراد شود یا باعث توانمندتر شدن آنها از نظر فرهنگی بشود و یا اینکه تنها به کمکهای مالی کوچک و مقطعی بسنده شده است؟ پاسخ به این پرسشها میتواند میزان اثربخشی و کارکرد این سازمانها و نهادها را مشخصتر کند. پاسخ به این پرسشها به نظر میرسد که ما در ایران نیازمند یک نظام جامع حمایتی هستیم و کارکرد فعلی این نظام هم خوب است، اما باید عیوب آن را هم رفع کرد، از جمله اینکه باید بانک اطلاعاتی کامل، جامع و شفافی از افرادی که باید مورد حمایت قرار بگیرند، تهیه شود و هزینهکرد این سازمانها و نهادها هم شفافیت بیشتری پیدا کند. نکته قابل ذکر دیگر که عمده برنامهریزان اجتماعی هم بر سر آن توافق دارند، این است که خدمات قابل ارائه به اقشار ضعیف چه توسط دولت ارائه شوند و چه توسط سازمانهای مردمنهاد، باید شرایط خاصی را برای افراد
در نظر بگیرند و با توجه به اینکه طیف وسیعی از خدمات را پوشش میدهند، باید فقط تحت شرایط خاصی هم ارائه شوند. در واقع مهم این است که فرآیند حمایت به «توانمندسازی» ختم شود، به این معنی که افراد آموزش ببینند و برای ورود به بازار کار آماده شوند، نه اینکه صرفا مبلغی پول دریافت کنند. خانوادهیی که هر ماه مبلغی پول دریافت میکنند، احتمالا انگیزه ورود به بازار کار و اشتغال را هم از دست میدهند، بنابراین نحوه حمایت از این خانواده باید به قسمی باشد که آنها را برای ایستادن روی پای خودشان آماده کند، نه اینکه تنها به دادن اعانه به آنها ختم شود. باید کاری کرد که حمایت از این اقشار ضعیف، در میانمدت به بالا رفتن سرمایههای اقتصادی، فرهنگی و انسانی آنها بینجامد، آنها را به شهروندان کامل تبدیل کند و مسوولیت اجتماعی نسبت به اجتماع را در وجود آنها تقویت کند و جان کلام اینکه انتقالات نقدی باید مشروط باشند. برای مثال میتوان پرداخت پول به شخص مورد حمایت را مشروط به این کرد که در مقابل دریافت پول، او فرزندش را به مدرسه بفرستد و حتی حضور فرزند او در مدرسه را هم مورد بازرسی قرار داد.
با این همه بسیاری از افراد هم هستند که باید در سراسر عمرشان تحت حمایت قرار داشته باشند و نمیتوان انتظار داشت که اعطای کمک به آنها، مشروط به این باشد که آنها جذب بازار کار بشوند، هر چند در عمل فعالیت و کار میتواند به نفع خود آنها هم باشد معلولان در این گروه میگنجند. شکل حمایت از این گروه از افراد میتواند به این شکل باشد که سازمان حمایتی از کارفرمایان بخواهد در مقابل جذب این افراد در کسب و کارشان، مشوقهای مالی و انگیزشی دریافت کنند. بررسیها هم نشان از کارآیی این مدل میدهند و میتوان همزمان هم کارفرما را برای به کار گرفتن افراد و اقشار ضعیفتر تشویق کرد و هم خود آنها را برای اینکه وارد بازار کار شوند.
