مائده شیرپور|
«با همکاری شما مردم دریای خزر را به اقیانوس اطلس وصل میکنم، من قول میدهم که تیم فوتبال ایران قهرمان جام جهانی شود، خدمت اجباری سربازی را به کل در ایران برمیدارم و...» بعید نیست که شعارهای بالا، شعارهای انتخاباتی یک کاندیدای شورای شهری به جمعیت 20هزار نفری باشد. از این قبیل شعارها برای ما بسیار عادی است و در بحبوحه انواع انتخابات شاهد اینگونه قضایا به کرات هستیم. از انتخاباتهای ریاستجمهوری گرفته تا دهیاریها. اما چرا در کشورها ما شاهد چنین اتفاقاتی هستیم؟ چرا کاندیداهای مختلف انواع شعارها را میدهند که بعضا قابل اجرا نیست و بعضی دیگر هم در توان آنها نیست؟ آیا جامعه ما مستعد شنیدن این شعارها هست؟
جواب دادن به این سوالها مستلزم یک تحقیق همه جانبه نظری و میدانی است اما اگر بخواهیم به طور سطحی آسیبشناسی این پدیده را انجام دهیم، چند مورد اساسی وجود دارد که به نظر میرسد از اصلیترین موارد به وجود آمدن شعارهای کذب و دور از واقعیت است: 1) نبود حزب و اینکه سیاستورزی در ایران در قالب حزب انجام نمیشود به نظر میرسد یکی از موثرترین ریشههای این مساله باشد. هنگامی که یک حزب سالها فعالیت داشته باشد و توانسته باشد خودش را به عنوان یک بازیگر حوزه سیاست معرفی کند، اهداف، مرام و رویکردهایش همچنین تفسیرش از سیاست و قدرت و... مشخص است. کاندیدایی که از این حزب انتخاب شود در ابتدا مشخص است که برآمده از چارچوب خاص یک حزب با مرام مشخص است و مردمی که سالها فعالیتهای این حزب را دیدهاند، متوجه هستند که رویکرد و هدف این حزب چیست و در صورت انتخاب شدن کاندیدای این حزب برای رسیدن به چه اهدافی تلاش میکند. از این رو کاندیدای آن حزب، دیگر نمیتواند بدون کار کارشناسی و خارج از حیطه حزب وعده و قولی بدهد چون به مرور اعتبار آن حزب از دست میرود. در این روند کاندیدا شعارهایی را میدهد که پتانسیل محقق شدن را داشته باشد و اگر
هم چنین نشد با دلایل منطقی بتوانند عدم موفقیتشان را توجیه کنند. 2) توهم کاندیداها و عدم درک نسبت به جایگاهی که میخواهند برسند موضوعی است که باعث میشود یک کاندیدا بدون درک از ظرفیت و پتانسیل موجود چه از لحاظ خود فرد و چه از لحاظ ساختاری (قانون، سیاستهای کلان و...) شعارها و وعدههایی را بدهد که در عالم واقع تحقق هیچکدام امکانپذیر نباشد.
3) یکی از دلایل دیگر عدم آگاهی مردم میتواند باشد. به عنوان مثال مردم باید به این موضوع آگاهی داشته باشند فردی که میخواهد کاندیدای شورای شهر یک شهر کوچک شود توان این را ندارد که در سیاستگذاریهای کلان کشور دخیل باشد و اصلا باید این آگاهی وجود داشته باشد که شورای شهر و انتخابات آن یک حرکت سیاسی برای تصدی مقام سیاسی نیست. هنگامی که آگاهی عمومی بالا رود، شعارهای انتخاباتی کاندیدا هم با وسواس و دقت بیشتری انتخاب میشود و کاندیداها دیگر نمیتوانند هر امر خلاف واقعی را به عنوان شعار انتخاباتی خود به جامعه ارائه دهند.
4) یکی از موارد دیگر ضعف اخلاقی است. اینکه فردی از جهل و عدم آگاهی دیگر افراد نسبت به یک موضوع استفاده کند و از آن بهرهبرداری کند نوعی رذیلت به حساب میآید. همین که کاندیدایی از ناآگاهی مردم نسبت به عدم توان و ظرفیت وی در رسیدن به شعارهای انتخاباتیاش استفاده کند و آنها را به سوی خود جذب کند از حیطه اخلاق به دور شده و این ضعف اخلاقی در جامعه ما خود بحث طویل دیگری است. 5) ایدهآلیسم افراطی هم آفت دیگر کاندیداهاست. اینکه افراد طالب قدرت دارای ایدهآلهایی باشند و آنچه هست را به آنچه باید باشد میخواهند تبدیل کنند خوب است اما رسیدن به هر ایدهآلی باید در چارچوب و با در نظرگرفتن واقعیتها برنامهریزی شود اما روالی که در جامعه ما تا به حال مشهود بوده این است که در شعارهای انتخاباتی کاندیداها هیچ درکی از واقعیت و ظرفیتهای موجود برای رسیدن به ایدهآلهایشان وجود ندارد. آنچه در نهایت به عنوان اصلی مهم باید در این عرصه در نظر گرفت، وظیفه سنگین و خطیر رسانههای مکتوب و تصویری است که میتوانند هم در جهت تنویر افکار عمومی گامهای موثری را بردارند و هم میتوانند به آسیبشناسی شعارهای ارائه شده توسط نامزدها بپردازند تا مردم با دید بهتری تصمیمی را بگیرند که به نفع جامعه و کشور است. بر همین اساس در این برهه زمانی که به دو انتخابات بزرگ مجلس و خبرگان رهبری نزدیک میشویم باید منشی را پیش رفت تا به تنویر افکار عمومی و جهتدهی افکار آنها در انتخاب شایسته کمک شود.