کافه به‌‌دوشان تهران

۱۳۹۶/۰۲/۰۷ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۶۴۷۷۰

«همون چرخ‌های دستفروشی هستیم که سال‌ها، اول زمستون باقالی و لبوی داغ می‌فروختن و تابستون‌ها هم بستنی و فالوده و آب زرشک، فقط اون‌ها پیر شدن و خسته، ما رنگ و لعاب امروزی گرفتیم. یه کم مواد غذایی‌مون مدرن‌تر شده و نوع پذیرایی‌مون خارجی‌تر!» نزدیک به 6 ماه است که با فولکس دوکابینه نارنجی خود در خیابان‌های تهران می‌چرخد. کافه‌یی کوچک پشت ماشین بساط کرده و به استقبال عابران شهر می‌رود. از نوجوان‌های14، 15ساله تا سالمندان 65 ساله، مشتریان کافه او هستند. کافه‌یی سیار که مهمان تازه شهر است و میزبان عابران.

کافه‌داری سیار در بسیاری از کشورها سابقه زیادی دارد اما شاید تنها دو، سه سال از عمر کافه‌های سیار در تهران می‌گذرد البته اگر بخواهیم از گذشته این نوع فروش مواد غذایی چشم بپوشیم؛ چرخی‌های قدیم که با بوی لبوی داغ و ساندویچ‌های تخم مرغ پاتوق مردم در برف زمستان بودند و تابستان‌ها هم با سرخی آب آلبالو و خنکی شربت آبلیمو، گرمای هوا را برای عابران کم می‌کردند.

این روزها اما خیابان‌ها سرنوشت دیگری پیدا کرده‌اند. دیگر خبر چندانی از چرخ‌های دوره‌گرد نیست؛ چرخی‌هایی که با پیشرفت و حرکت شهر به سمت مدرنیته شدن، انگار شبیه عکس‌های قدیمی فقط به کار خاطره‌سازی می‌آیند. حتی مجهز شدن به کارتخوان هم دیگر نمی‌تواند رونق سابق را به آنها بازگرداند؛ رونق روزهایی که مهم‌ترین پاتوق‌ها و کافه‌های سیار شهر به حساب می‌آمدند.

شاید فرهنگ‌سازی و تغییر حال و هوای شهر به نظر کار دشواری بیاید اما اتفاق‌هایی می‌تواند به ساده‌ترین صورت، فرهنگی نو به شهر هدیه ‌کند که بعدها، عکس یادگاری جدیدی به آلبوم قدیمی خاطره‌بازی تهران اضافه کنند. اتفاق‌هایی شبیه همین کافه‌سیارها که خبرشان دهان به دهان در شبکه‌های مجازی پیچیده و سر زبان‌ها افتاده‌اند. این میزبان‌های تازه وارد تهران با رنگ‌های متفاوت، هر روز در گوشه‌یی از شهر از عابران پذیرایی می‌کنند.

«روز قبل توی شبکه‌های اجتماعی مقصد بعدی رو اعلام می‌کنیم. مشتری‌های ثابت و پروپاقرصی داریم که معمولا هر جایی باشیم بهمون سر می‌زنن، خیلی از عابرها هم به خاطر رنگ ماشین و مدل کارمون توجه‌شون جلب میشه و میان. معمولا جوون‌ترها دورمون جمع میشن اما خیلی وقت‌ها هم افراد مسن‌تر اومدن و گفتن انگار آدم رفته خارج!» اینها را زوج جوانی می‌گویند که پشت ون آبی رنگ خود، قهوه‌فروشی سیاری راه انداخته‌اند و با مهربانی از مشتریان‌شان پذیرایی می‌کنند. نه از موسیقی‌های خاص غربی خبری هست و نه منوهای گران‌قیمت عجیب و ناشناخته دارند. به سادگی با چند نوع قهوه و شیر داغ و نوشیدنی و گاهی با‌ آش و کیک‌های خانگی، خلاقانه، عابران را به کافه‌گردی وا می‌دارند.

کافه‌سیارها برای اینکه منوی خود را کامل‌تر کنند به تجهیزاتی نیاز دارند. حداقل به آب و برق:«بدمون نمیاد خوراکی‌های متنوع و جاهای جدید رو تجربه کنیم اما باید با مغازه‌های اطراف هماهنگ باشیم تا بتونیم از برق مغازه استفاده کنیم. مثلا یه بار خواستیم کافه‌مون رو ببریم کرج، برق نداشتیم و شرمنده مشتری‌ها شدیم. بازم با این‌ حال می‌گیم که همه چی عالیه.»

بعضی از آنها هم می‌خواهند علاوه بر کسب و کار، فرهنگ‌سازی هم بکنند:«روی لیوان‌هامون لیبل‌هایی می‌زنیم که هر ماه نوشتش عوض میشه، دلت شاد... لبت خندون... کتاب بخون... همین‌که مشتری به این جمله‌ها نگاه میکنه یعنی شاید یه جایی از ذهنش ثبت بشه.» در این شهر و در هر کلان‌شهر دیگر، بوی اگزوز ماشین‌ها هم آنقدر زیاد است که دیگر از چند بوته یاس کاری برنمی‌آید. ساختمان‌ها نیز آنقدر خاکستری شده‌اند و سر به فلک کشیده که هیچ رنگی به چشم عابر نمی‌آید. در این میان به‌ نظر می‌رسد، بوی داغ قهوه پشت ماشین‌های رنگی وصله‌یی تازه بر آشفتگی شهر باشد؛ وصله‌یی که از تار و پود گالری‌های قدیم بیرون آمده و عابران را به مهمانی کوچکی در ازدحام خیابان دعوت می‌کند.

مشاهده صفحات روزنامه