چرا «باران مصنوعي» راهحل بحران آب ايران نيست؟
بر اساس دادههاي رسمي، ميانگين بارش سالانه كشور طي بلندمدت حدود يكسوم ميانگين جهاني است و در بسياري از حوضههاي آبريز، كاهش بارش توأم با افزايش دما، تراز منابع آب تجديدپذير را به سطحي ناپايدار رسانده است.
بر اساس دادههاي رسمي، ميانگين بارش سالانه كشور طي بلندمدت حدود يكسوم ميانگين جهاني است و در بسياري از حوضههاي آبريز، كاهش بارش توأم با افزايش دما، تراز منابع آب تجديدپذير را به سطحي ناپايدار رسانده است. در چنين شرايطي، بارورسازي ابرها بار ديگر به صدر توجه رسانهها و برخي محافل تصميمگيري بازگشته و گاه به عنوان «راهحل سريع» براي جبران كمبارشيها معرفي ميشود؛ رويكردي كه بيش از آنكه بر ارزيابي آماري و شواهد تجربي استوار باشد، بر انتظار اجتماعي براي يافتن راهحلي فوري تكيه دارد. اما پرسش كليدي اين است كه آيا بارورسازي ابرها، در مقياس ملي و در اقليم ايران، ميتواند اثر معنادار و قابل اندازهگيري بر افزايش بارش و مهار خشكسالي داشته باشد؟ اظهارات اخير رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور نشان ميدهد كه پاسخ علمي به اين پرسش، بهمراتب محتاطانهتر از روايتهاي خوشبينانه رايج است. احد وظيفه، صراحتاً اعلام كرد كه «بارورسازي ابرها راهحل افزايش ملموس بارش نيست و نميتواند خشكسالي را برطرف كند». اين جمله، در تقابل آشكار با برخي تبليغات و ادعاهاي اغراقآميزي است كه طي سالهاي گذشته در فضاي عمومي مطرح شدهاند.
همه ابرها قابل بارورسازي نيستند
يكي از مهمترين نكاتي كه وظيفه بر آن تأكيد ميكند، سوءبرداشت رايج درباره ماهيت بارورسازي است. به گفته او، همه سامانههاي جوي و همه ابرها قابل بارورسازي نيستند، حتي براي تمام ابرهاي يك موج بارشي هم امكان بارورسازي وجود ندارد. از منظر علمي، تنها برخي ابرها، آن هم با ويژگيهاي مشخص دمايي، رطوبتي و فيزيكي، قابليت تأثيرپذيري از عمليات بارورسازي را دارند. بهترين شرايط، مربوط به ابرهاي كوهستاني با فاز سرد است؛ شرايطي كه الزاماً در بيشتر سامانههاي بارشي ايران فراهم نيست. او توضيح ميدهد كه حتي پيش از ورود به بحثهاي اجرايي، بايد «ريزفيزيك ابر» بررسي شود؛ از جمله تراكم ذرات يخ، ميزان بخار آب و حتي حضور ريزگردها. وظيفه هشدار ميدهد: بيتوجهي به ريزگردها ميتواند اثر منفي در عمليات بارورسازي داشته باشد و بهجاي افزايش بارش، باعث كاهش آن شود.
اقليم ايران، نسخهبردار نيست
يكي از محورهاي كليدي اين تحليل، تفاوت بنيادين اقليم ايران با كشورهايي است كه سابقه طولانيتري در بارورسازي ابرها دارند. در حالي كه سامانههاي بارشي در استراليا يا جنوب غرب امريكا عمدتاً از روي اقيانوسها تغذيه ميشوند، ايران با سامانههايي مواجه است كه اغلب از مناطق خشك و بياباني عبور كردهاند. رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور در اين باره ميگويد: چه بسا كاري كه در استراليا يا امريكا نتيجه مثبت داشته، در اقليم ما همان نتيجه را ندهد؛ چون اين موضوع بهشدت به شرايط محلي وابسته است. نمونهاي كه او مطرح ميكند، همزماني يك سامانه بارشي شديد در جنوب ايران با ورود توده عظيم گردوخاك از صحراي عربستان است؛ پديدهاي كه پيچيدگي اقليم منطقه را بهخوبي نشان ميدهد.
تجربه امريكا؛ از هيجان تا ممنوعيت
برخلاف تصور عمومي، حتي در كشورهايي كه پيشگام بارورسازي ابرها بودهاند، نتايج اين روش بهشدت مورد ترديد قرار گرفته است. وظيفه با استناد به مقالات علمي بينالمللي اعلام ميكند: از ۱۹ ايالتي كه در جنوب غرب امريكا در حوزه بارورسازي ابر فعاليت ميكردند، ۹ يا ۱۰ ايالت اين كار را ممنوع كردهاند. رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور به پروژههايي اشاره ميكند كه ابتدا با ادعاي افزايش ۲۰ درصدي بارش معرفي شدند، اما پس از بازبيني دقيق دادهها مشخص شد كه «تقريباً اثري نداشتهاند». اين در حالي است كه درياچه «ميد»، منبع آب حدود ۲۵ ميليون نفر در جنوب غرب امريكا امروز در بدترين وضعيت ۷۵ سال اخير قرار دارد. اين تجربهها نشان ميدهد كه حتي سرمايهگذاريهاي كلان و دادهبرداريهاي دقيق نيز الزاماً به نتايج پايدار منجر نشدهاند.
مشكل بزرگ ايران؛ فقدان داده شفاف
به اعتقاد رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي، يكي از اساسيترين چالشها در ايران، نبود دادههاي مستند و قابل راستيآزمايي است. او ميگويد: اگر ادبيات بارورسازي ابرها در ايران بررسي شود، به نتايج شفاف و متقن علمي نميرسيم و اطلاعات دقيق بسيار محدود است. از نگاه او، نميتوان هر بار در يك منطقه جديد عمليات انجام داد و پس از وقوع بارش، افزايش آن را به بارورسازي نسبت داد. نوسانات طبيعي بارش در يك سامانه، گاه از ۲۰ ميليمتر تا ۲۰۰ ميليمتر متغير است و اين تفاوتها لزوماً هيچ ارتباطي با مداخله انساني ندارند.
چه زماني نتايج قابل اعتماد است؟
وظيفه تأكيد ميكند كه تنها در صورت اجراي بلندمدت، هدفمند و استاندارد ميتوان درباره اثرگذاري بارورسازي صحبت كرد. اين فرآيند نيازمند ثبت دقيق دادههايي مانند زمان و مسير پرواز هواپيما، ميزان مواد مصرفي، موقعيت مكاني بارشها و مقايسه منطقه «هدف» با منطقه «شاهد» است. رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور تصريح ميكند: بدون ارزيابي بلندمدت، تقريباً محال است كه بتوان بارش يك سامانه را بهطور فيزيكي به بارورسازي نسبت داد. حتي در پيشرفتهترين مدلهاي هواشناسي جهان نيز رفتار ذرات ميكروني و آئروسلها بهصورت تخميني شبيهسازي ميشود؛ موضوعي كه باعث ميشود نتايج مدلها گاه بهشدت با يكديگر متفاوت باشند .
خطر اميد كاذب و ادعاهاي غيرعلمي
شايد صريحترين بخش سخنان وظيفه، هشدار درباره ورود افراد غيرمتخصص به اين حوزه باشد. او با لحني انتقادي ميگويد: نميتوان فضاي كشور را در اختيار هر كسي كه ادعاي غيرعلمي دارد، قرار داد. به باور او، چنين رويكردي نهتنها كمكي به حل بحران آب نميكند، بلكه با ايجاد اميد كاذب، تصميمگيريهاي كلان را به بيراهه ميبرد. وقتي بودجه عمومي صرف پروژهاي ميشود، انتظار ميرود نتايج آن نيز بر پايه شواهد علمي و تحليل آماري دقيق ارايه شود، نه تبليغات و ادعاهاي اثباتنشده. جمعبندي اظهارات رييس مركز ملي اقليم و مديريت بحران خشكسالي سازمان هواشناسي كشور يك پيام روشن و مبتني بر واقعيتهاي علمي دارد و آن هم اينكه، بارورسازي ابرها نه يك راهحل معجزهآسا براي كمبارشي است و نه ميتواند جايگزين سياستهاي اصولي مديريت منابع آب شود. حتي در بهترين شرايط، اثر اين روش محدود، موضعي و وابسته به ويژگيهاي خاص سامانههاي جوي است و قابليت تعميم به مقياس ملي يا جبران خشكساليهاي گسترده را ندارد. در شرايطي كه ايران با كاهش مستمر منابع آب تجديدپذير، افزايش دماي ميانگين، تداوم خشكساليهاي پياپي و تغيير الگوي زماني و مكاني بارشها مواجه است، اتكا به چنين روشهايي ميتواند بيش از آنكه راهگشا باشد، موجب شكلگيري انتظارات غيرواقعبينانه شود. در مقابل، تمركز بر مديريت مصرف آب، اصلاح الگوي كشت، افزايش بهرهوري بخش كشاورزي و حركت به سمت سازگاري با اقليم خشك و نيمهخشك كشور، راهبردهايي واقعبينانهتر و كمهزينهتر هستند؛ راهبردهايي كه برخلاف بارورسازي ابرها، پشتوانه علمي، تجربي و اجرايي روشنتري دارند.
