آيتالله ميلاني يكي از اركان نهضت امام بودند
رهبر انقلاب در ديدار اعضاي ستاد برگزاري كنگره بزرگداشت آيتالله العظمي سيدمحمدهادي ميلاني گفتند: در يك سالهايي هم ايشان به نظر ماها يك مقداري در مسائل مبارزه كوتاه آمده بودند كه ما به ايشان اعتراض هم ميكرديم؛ لكن حالا كه نامهها منتشر شده، معلوم ميشود در همان وقت ايشان مكاتبات زيادي با آقاي شريعتمدار، با علمايي [ديگر] داشتند و مشغول بودند، [منتها] ما اطلاع نداشتيم از اشتغال ايشان در اين قضايا.
رهبر انقلاب در ديدار اعضاي ستاد برگزاري كنگره بزرگداشت آيتالله العظمي سيدمحمدهادي ميلاني گفتند: در يك سالهايي هم ايشان به نظر ماها يك مقداري در مسائل مبارزه كوتاه آمده بودند كه ما به ايشان اعتراض هم ميكرديم؛ لكن حالا كه نامهها منتشر شده، معلوم ميشود در همان وقت ايشان مكاتبات زيادي با آقاي شريعتمدار، با علمايي [ديگر] داشتند و مشغول بودند، [منتها] ما اطلاع نداشتيم از اشتغال ايشان در اين قضايا.
متن بيانات حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اعضاي ستاد برگزاري كنگره بزرگداشت آيتالله العظمي سيد محمدهادي ميلاني در حسينيه امام خميني(ره) به شرح زير است: «بسمالله الرّحمن الرّحيم .و الحمد لله ربّ العالمين و صلّيالله علي محمّد وآله الطّاهرين سيما بقيهالله في الارضين. خيلي خوش آمديد آقايان محترم؛ و بنده عميقا متشكرم از آقايان محترم، از جناب آقاي مروي و ديگر آقايان كه اقدام كردند به [برگزاري] بزرگداشت مرحوم آقاي ميلاني (رضوانالله عليه). ايشان با اينكه بيست سال در مشهد كار علمي و كار اجتماعي و كار سياسي و همه جور كاري را مشغول بودند، بعد از وفاتشان خيلي نشانهاي از ايشان در مشهد محسوس نبود. بنده گاهي كه برخورد داشتم با مسائل مشهد، [اين را] ميديدم. خب ايشان يك وقتي محور بودند در مشهد، يعني ايشان يك قلّه حوزه علميه محسوب ميشدند، ولي بعد از وفاتشان ياد ايشان و نام ايشان كمتر برده ميشد. آقازاده كوچك ايشان، مرحوم آقاي آسيدمحمّدعلي هم كمتر ديده شده بود و ما در اجتماعات و مانند اينها كمتر ايشان را زيارت كرده بوديم؛ ظاهرا ايشان هم فوت كردهاند. لذا اين اجتماعي كه تشكيل دادهايد خوب است، كه درباره ايشان تحقيق بشود، كار بشود، آثارشان احيا بشود. بنده چند مطلب يادداشت كردهام كه نسبت به ايشان عرض ميكنم. اولا شخصيت ايشان جهات گوناگوني داشت كه از هر جهتي، از هر جنبهاي، انسان ميتواند چند جملهاي بيان كند: يكي جنبه شخصي ايشان و شخصيت ايشان و خصوصيات اخلاقي و رفتاري ايشان بود؛ يكي از جنبه علمي ايشان ميشود بحث كرد و صحبت كرد در وضع علمي ايشان؛ يكي جنبه سلوكي ايشان است - البته ما در زمان حياتشان توجه نداشتيم و اطلاع نداشتيم؛ بعدها بنده اطلاع پيدا كردم كه ايشان در رشته سلوك و معنويات و مانند اينها بودند و اهل فكر و رياضت و تأمّل و مانند اين چيزها بودند؛ اينها را آدم در زمان حياتشان نميتوانست بفهمد؛ اين هم يك جنبه است، يك جنبه هم جنبه اجتماعي و سياسي ايشان است. از همه اين جهات درباره ايشان ميشود بحث كرد كه من هر كدام را چند كلمهاي عرض ميكنم.
در آن مطلب اوّل، يعني شخصيت فردي ايشان و سلوك فردي ايشان، ايشان انصافا يك انسان ممتازي بود. اولا بسيار باوقار و متانت حركت ميكرد، حرف ميزد، اقدام ميكرد؛ در عين حال، ايشان بسيار متواضع بود. [در ايشان، ] هم تواضع بود، هم متانت و وقار بود، هم يك آرامش روحياي انسان در ايشان مشاهده ميكرد؛ حتي شرايط سختي هم كه پيش ميآمد، انسان احساس ميكرد كه ايشان اين آرامش را دارند. وفاداري و پاسداشت دوستي دوستان؛ ايشان به دوستانشان توجه ميكردند. ايشان با والد ما در تبريز هممكتب بودند. ايشان متولد نجفند و پدر ايشان داماد مرحوم شيخ محمدحسن مامقاني معروف، مُحشّي مكاسب و آن شخصيت برجسته و مرجع تقليد بزرگ زمان خودش كه ظاهرا متوفّاي ۱۳۲۱ يا ۱۳۲۲ است [بودهاند]. لذا ايشان متولد نجفند، منتها پدر ايشان ميآيند تبريز و يكي، دو سالي در تبريز بودند؛ بعد دوباره برميگردند به نجف. در آن يكي، دو سال، اين پسر كه مكتب ميرفته، با مرحوم والد ما و يكي ديگر از علماي تبريز، [يعني] مرحوم آسيدابراهيم دروازهاي - كه پسر ايشان آسيدمهدي دروازهاي در تهران بود؛ شايد بعضي از آقايان بشناسند - اين سه نفر، هممكتب بودند. آقاي ميلاني با توجه به آن سابقه، يك ارتباط ويژهاي با مرحوم والد ما داشتند. ايشان [دفعات] متعدّد، صبحهاي زود بلند ميشدند ميآمدند آنجا و شايد مثلا صبحانه هم آنجا بودند. يك وقتي هم مرحوم آسيدابراهيم دروازهاي آمد مشهد، هر سه نفر با همديگر در منزل مرحوم والد ما اجتماع كردند. ايشان وفادار بود؛ پاسداشت دوستيهاي قديمي را ايشان داشت. ايشان بسيار خوشمحضر بود؛ يعني اگر انسان با ايشان مينشست، جلسه ايشان جلسه شيريني بود؛ و لطافت ذوقي داشت، لطافت شعري داشت. من در بعضي از نوشتهها، در بعضي از كتابهايي كه به نظرم به ايشان ارتباط هم نداشت، ديدم ايشان شعر هم گفتهاند؛ البته شعر عربي نوشته بود؛ اهل شعر و اهل ذوق و اهل اين چيزها بودند؛ يعني يك مجموعهاي از يك شخصيت برجسته و ممتاز. ضمناً اين موردِ توجّه باشد كه ايشان نوه شيخ محمّدحسن مامقاني و داماد مامقاني صاحب رجال هستند؛ داماد مرحوم آشيخ عبدالله مامقاني هستند. در درس هم گاهي راجع به داييشان ميگفتند كه مرحوم آقا دايي - به اين تعبير - در كتاب رجالشان اينجور گفتند. غرض، ايشان در خانواده علم بزرگ شده بودند. مرحوم آيتالله ميلاني (رضوانالله عليه) از لحاظ جنبه علمي، بدون شك در زمان خودش، يك چهره برجسته علمي بود؛ ايشان ملّاي بزرگي بود. عمده استفاده علمي ايشان از مرحوم آقاي ناييني و مرحوم آشيخ محمّدحسين اصفهاني بود كه ايشان [از آنها اينجور] اسم ميآوردند: ميرزاي استاد، حاج شيخ استاد؛ به اين تعبير از آنها در درس ياد ميكردند؛ لكن سلوك فكري فقهي ايشان به مرحوم آقاي ناييني نزديكتر بود. حالا بنده چون درس اصولشان را نميرفتم، نميدانم ايشان در اصول چه جوري رفتار [ميكرد]، لكن در درس فقه، گرايش ايشان بيشتر [به مرحوم آقاي ناييني] بود و ايشان شبيه سبك مرحوم آقاي ناييني بحث ميكردند و حرف ميزدند و كار ميكردند.
در درس، بسيار آرام و متين و خوشبيان [بود]؛ حالا خوشبيان به اين معنا كه ايشان خوش تقرير بودند؛ يعني [خوش] بيان به اين معني كه پشت سر هم حرف بزنند نبود، لكن ايشان بسيار خوش تقرير بود؛ يعني درس ايشان را هر طلبهاي كه گوش ميكرد واقعا ميفهميد؛ يعني ايشان اينجوري بحث ميكرد. مدرّس برجسته و بزرگي بود. واقعاً حوزه مشهد را ايشان احيا كرد.
خب حوزه مشهد، يك دورهاي در زمان مرحوم آقازاده و مرحوم حاج آقا حسين، دوره اوج و اعتلايي داشته؛ بعد از شهادت آنها تا سالها اين حوزه ركود داشت، يعني در فقه و اصول، يك درسي كه بتواند طلبه مشتاق را در حوزه مشهد پابند كند و نگه دارد، نبود؛ ايشان كه آمدند احيا كردند حوزه را؛ يعني حوزه مشهد واقعا مديون مرحوم آقاي ميلاني است. ايشان حوزه را واقعا احيا كرد و درس [خودشان را آنجا] شروع كردند؛ شبها درس فقه را شروع كردند و در مدرسه مسجد حاج ملّا هاشم، [درس] اجاره را شروع كردند كه بنده آن وقتها البته درس خارج نميرفتم و آن درس را نديدم، امّا بعد صلات را شروع كردند كه مفصّل، چندين سال، شايد هفت، هشت، ده سال طول كشيد صلات ايشان؛ بعد هم زكات و خمس و مانند اينها را مطرح كردند كه به نظرم بعضي از اينها چاپ هم شده؛ يعني صلات را ديدهام؛ به نظرم يك تكهاي از صلات مسافر و مانند اينها را ديدهام. منتها آن نوشتههايي كه من از ايشان ديدم، آنچنان نشاندهنده قوّت علمي ايشان نيست؛ يعني ايشان قويتر از اين نوشتهها بود؛ در ملّايي، ملّاتر از آن چيزي بود كه نوشته شده و از لحاظ ملّايي انصافا ايشان خيلي برجسته بودند.
علاوه بر اين شخصيت علمي خود ايشان، ايشان نگاه به حوزه هم داشت - نگاه جدي به حوزه - و از اوّلي كه آمدند، دنبال طلبههاي ممتاز بودند. اوايلي بود كه ايشان آمده بودند مشهد و يك تقسيمي كردند براي طلبههاي ممتاز كه آن كار مشكلاتي هم براي ايشان درست كرد. دنبال اين بودند كه طلبههاي باامتياز را پيدا كنند و به آنها توجّه كنند؛ براي همين، ايشان مدرسه تأسيس كرد؛ ظاهرا ايشان دو، سه مدرسه تأسيس كردند كه چون آن زماني كه ايشان مدرسه درست كردند، ما ديگر رابطه خيلي زيادي نداشتيم، بنده خيلي اطّلاعي از وضع مدارس ايشان ندارم؛ لكن متوجه اين مساله بود، متوجه حوزه و مانند اينها بود. اين هم جنبه علمي ايشان.
در جنبه سلوكي، ايشان با مرحوم آسيدعبدالغفّار مازندراني مرتبط بوده. مرحوم آسيدعبدالغفّار در رديف مرحوم آقاي قاضي و ملّاهايي از اين قبيل در عراق و در نجف بودند. و در اين كتابي كه از ايشان چاپ شده - كه من چند سال پيش ديدم؛ ظاهرا مرحوم آسيدمحمّدعلي اين كار را كردند كه نامههايي را كه به ايشان نوشته شده، اينها را جمع كردند و چاپ كردند - چند نامه از مرحوم آسيدعبدالغفّار به ايشان هست كه دستور ميدهند و پيدا است كه سوالي كردند، ارتباط معنوي با ايشان داشتند. ما البتّه آن وقت ميديديم كه ايشان با افرادي كه اهل سلوك و معنويت و اين چيزها بودند ارتباط برقرار ميكردند؛ اين را ما مكرر ديده بوديم؛ مرحوم حاج ملّا آقاجان مثلا ميآمد مشهد، با ايشان ارتباط داشتند، منبر ميرفت؛ من ديده بودم كه در منزل آقاي ميلاني، مرحوم حاج ملّا آقاجان منبر ميرفت. يا بعضي ديگر، [مثل] آن آقاي نقيبي معروف به «نور» در مشهد، با ايشان ارتباطاتي داشتند. ارتباطات اينجوري داشتند و اينها را انسان ميديد؛ امّا اينكه حالا در وادي سلوك اهل استفاده از يك استاد يا مثلا اعمال لازم سلوكي و عبادات مخصوص و مانند اينها باشند، اين را ما حدس نميزديم در مورد آقاي ميلاني، اما بوده؛ اين را انسان بعدا ميفهمد كه چنين وضعي بوده. مرحوم آقاي طباطبايي با ايشان خيلي مرتبط بودند. آقاي طباطبايي تقريبا هر سال تابستانها ميآمدند مشهد و به نظرم دو سه هفته هم ميماندند و [در اين ايام] مقيد بودند در نماز ايشان شركت كنند. مرحوم آقاي ميلاني نماز مغرب و عشا را تابستانها در صحن نو، صحن آزادي فعلي، آنجا اقامه ميكردند؛ مرحوم آقاي طباطبايي مقيد بودند كه در اين نماز شركت كنند و خيلي با ايشان مأنوس و مرتبط بودند؛ كه خود اين هم دليل بر همين معنا بود كه يك جنبه سلوكياي در ايشان هست. قضاياي متعدّدي هم در مورد كرامات ايشان از طُرُق موثقي نقل ميكنند؛ بنده چند قضيه را از طُرُق كاملا موثّق شنيدهام. يكي از طريق مرحوم آقاي حاج آقا مرتضاي حائري است كه نوشته شده و چاپ هم شده؛ و از بعضي ديگر، مواردي از اين قبيل ديده شده كه خب معلوم ميشود كه ايشان اهل معنا و اهل توجّه و اهل ديد روشن معنوي و مانند اينها هم بودهاند. اين هم مطلب [در مورد] جنبه سلوكي ايشان.
اما در جنبه مساله سياسي و اجتماعي؛ در شروع مبارزات، ايشان يكي از اركان نهضت بود؛ در سال ۴۱ و ۴۲ كه مبارزات روحانيت شروع شد، مرحوم آقاي ميلاني حقّاً يكي از اركان نهضت محسوب ميشد. اولا اعلاميههاي ايشان خيلي اعلاميههاي قوياي [بود]. ما در مدرسه حجّتيه بوديم، تابلوي اعلاناتي بود كه ميآمدند اعلاميهها را آنجا ميزدند و ما ميايستاديم و آنها را ميخوانديم. من يك وقت ديدم از آقاي ميلاني يك اعلاميهاي آمده، به قدري متن قوي و متين و محكم [داشت] كه انسان اصلا از زيبايي و قوّت اين متن به هيجان ميآمد. ايشان اين جوري بود؛ همه نوشتههاي فارسي ايشان همين جور است. حالا من الان يادم نيست كه نوشته عربي از ايشان ديده باشم اما نوشته فارسيشان خيلي متين، خيلي قوي، خيلي زيبا [بود]. بعد در آن وقتي كه امام را زندان كرده بودند و مثلا احتمال احكام تند و شديدي بود، علماي درجه يك از همه شهرستانها آمدند تهران؛ قطعا رأس اين مجموعه مرحوم آقاي ميلاني بود؛ بلاشك. گرچه آقاي شريعتمدار هم بود، ايشان هم مرجع تقليد بود اما توجّه به آقاي ميلاني و اعتبار ايشان در بين علما خيلي محسوس و بالا بود. و قطعاً قلّه اين مجموعه علمايي كه آمده بودند و موثّرترينشان مرحوم آقاي ميلاني (رضوانالله عليه) بود.
و در شروع سال ۴۲ هم كه پانزدهم خرداد در آن سال اتّفاق افتاد، ايشان در متن مسائل حضور داشت؛ امام (رضوانالله عليه) به بنده يك ماموريتي دادند كه بروم مشهد و با تكتك علما در ميان بگذارم. دو حرف بود؛ يك حرف مخصوص آقاي ميلاني و مرحوم آقاي حاج آقا حسن قمي بود؛ يك حرف هم عمومي بود كه حالا [اين] را كه آن حرف چه بود، كار ندارم. آن مطلبي كه مربوط به آقاي ميلاني بود، من رفتم خدمت ايشان گفتم؛ گفتم آقاي خميني سفارش ميكنند كه شما منبريها را وادار كنيد كه از روز هفتم [محرّم] مساله فيضيه را روي منبرها بگويند؛ از روز نهم هم هيئات مذهبي را وادار كنيد كه بگويند؛ اين پيغامي بود كه به ايشان دادم. ايشان گفت كه از روز نهم؟ من از قبل سفارش كردهام؛ اسم آورد ايشان: به آقاي خميني گفتم، به آقاي شريعتمدار گفتم، به آقاي نجفي گفتم؛ اسم آوردند كه من با اينها در ميان گذاشتم. يعني پيدا بود كه ايشان كاملا در متن قضايا واردند و همين فكري كه حالا در قم مثلا به وسيله امام (رضوانالله عليه) بُروز كرد و شايع شد و عملي شد، در ايشان هم وجود داشته؛ يعني حضور ايشان در مبارزات، يك چنين حضوري بود و براي اين مساله برنامه داشتند. البته يك مقدار برنامه ايشان با برنامه امام تفاوت داشت لكن برنامه ريخته بود، براي اين قضيه برنامه داشتند.
و در زمينههاي سياسي و اجتماعي، ايشان آدمِ با شرح صدري بود؛ يعني با انواع و اقسام افرادي كه در عالم مبارزه و بحث سياست و مانند اينها فعّال بودند، ايشان ارتباط برقرار ميكرد؛ مثلا با مرحوم مهندس بازرگان و دكتر سحابي و مانند اينها ايشان مرتبط بود. من شايد دو بار يا سه بار ميخواستم از مشهد بروم تهران، رفتم خدمت ايشان مثلا براي خداحافظي، ايشان گفتند كه شما تهران كه رفتيد، زندان براي ديدار آقاي مهندس بازرگان هم ميرويد؟ - آن وقتها زندان بودند؛ سال ۴۳ و ۴۴ - گفتم بله، گفتند سلام من را به آنها برسانيد؛ يعني ايشان دو بار يا سه بار سلام رساندند به وسيله بنده به آقاي مهندس بازرگان. پيدا بود كه با اين جماعت هم ارتباط دارند. البته به شدت پرهيز داشتند از اينكه ايشان را كسي منتسب كند به اين مجموعههاي سياسي مانند جبهه ملّي و مانند اينها؛ ايشان به خود من گفتند اگر كسي من را منسوب كند به جبهه ملّي، من از او راضي نخواهم شد، از او نخواهم گذشت؛ يعني اين جوري بود، لكن ارتباطات فراواني داشتند. در يك سالهايي هم ايشان به نظر ماها يك مقداري در مسائل مبارزه كوتاه آمده بودند كه ما به ايشان اعتراض هم ميكرديم؛ لكن حالا كه نامهها منتشر شده، معلوم ميشود در همان وقت ايشان مكاتبات زيادي با آقاي شريعتمدار، با علمايي [ديگر] داشتند و مشغول بودند، [منتها] ما اطلاع نداشتيم از اشتغال ايشان در اين قضايا. در آن نامههايي كه مردم مينوشتند كه ما حمايت ميكنيم از آقايان مراجعي كه در تهران اجتماع كردهاند براي خاطر آزادي امام خميني، شايد بيش از همه اسم ايشان بود و ايشان در آنجا از همه بيشتر مورد توجّه بودند. ايشان يك نامهاي به امام نوشتند كه به نظر من يك سند تاريخي است؛ سال ۴۳ كه امام را تبعيد كردند به تركيه، ايشان در منزل خودشان يك مجلسي تشكيل دادند و از علماي مشهد دعوت كردند؛ ماها چند نفر از جوانها هم كه آن وقت دستاندركار مبارزه بوديم دعوت شديم؛ ماها هم بوديم. از علماي مشهد هم مرحوم حاج شيخ مجتبي و ديگران همه حضور داشتند. آقازاده ايشان بلند شد نامهاي را كه ايشان به امام (رضوانالله عليه) نوشته بود خواند. نامه فوقالعادهاي است؛ نامه بسيار قوي و متين در حمايت از امام و تأسف از تبعيد ايشان كه اين جملهها را از آن نامه يادم هست: السُّكوتُ اخُو الرِّضا و من لم يكن معنا كان علينا؛ اين عبارات را در آن آورده بودند. از كلمات اميرالمومنين در وقتي كه جناب ابوذر تبعيد ميشدند آورده بودند؛ تعبيرات اميرالمومنين را آنجا ذكر كرده بودند. و به نظر من يك سند معتبري است؛ كه ايشان هم آنجا نشسته بودند و آقازادهشان بلند شدند و نامه را خواندند و همه شنيدند. غرض، ايشان انصافا يك مرد جامعالاطرافي بودند؛ از لحاظ علمي، از لحاظ اخلاقي، از لحاظ معنوي، از لحاظ سياسي و اجتماعي، يك مرد بزرگ، جامعالاطراف و داراي امتيازات فراوان و صاحب حقّ فراموش نشدني بر حوزه علميه مشهد. اميدواريم انشاءالله اين بزرگداشتي كه شماها تشكيل داديد، بتواند چهره ايشان را بيش از آنچه تا حالا معرفي شده، به مردم معرفي كند.
والسّلام عليكم و رحمهالله و بركاته.
