۱۰ روايت توسعهنيافتگي ایران
چرا ايده توسعه در ايران اجرايي نميشود؟ كتابي با همين معنا به نام«معماي توسعه نيافتگي» در دست انتشار دارم كه تلاش ميكند به اين پرسش پاسخ دهد. واقع آن است كه مردم ايران به دلايل مختلف معتقدند ما شايسته وضع بهتري هستيم. بسياري از كشورها كه نهادههاي توسعه و رشد اقتصادي را ندارند، اگر توسعه نداشته باشند، عجيب نيست.

چرا ايده توسعه در ايران اجرايي نميشود؟ كتابي با همين معنا به نام«معماي توسعه نيافتگي» در دست انتشار دارم كه تلاش ميكند به اين پرسش پاسخ دهد. واقع آن است كه مردم ايران به دلايل مختلف معتقدند ما شايسته وضع بهتري هستيم. بسياري از كشورها كه نهادههاي توسعه و رشد اقتصادي را ندارند، اگر توسعه نداشته باشند، عجيب نيست. مناطقي كه به درياي آزاد ارتباط ندارند، سرمايه ندارند، در منطقه جغرافيايي بدي هستند، بيش از حد سرد يا گرم هستند و...اما ايران هم در منطقه جغرافيايي خوبي قرار دارد، به دليل پول نفت، سرمايه دارد، به فناوري دسترسي داشته، كمبود نيروي كار نداشته و نهادههايي كه يك كشور مدرن را ايجاد ميكند را دارد. ايران زودتر از بسياري از كشورها قانون مشروطه، مجلس، ثبت احوال، بانك، بورس، بيمه، نهادههاي مالي، آموزش عمومي، بهداشت عمومي، دانشگاه و...داشته. وقتي همه نهادههاي خوب را براي توسعه داريم، توقع اين است كه توسعه هم در ايران محقق شود. مثل اينكه همه مواد اوليه خوب وجود داشته باشد، اما غذا خوشمزه نشود. برونداد وضع موجود در مقايسه با همسايگان و ساير كشورها نشان ميدهد كه ايران از توسعه جا مانده است. اما بايد ديد راز اين توسعه نيافتگي در ايران چيست؟ اين سوال بسيار كلان است. قبل از اينكه ديدگاههاي رايج درباره اين سوال را بگويم، يك مرور تاريخي كوتاه ميكنم. از زماني كه دادههاي رسمي شكل گرفته، مسلم است كه ايران در 2مقطع بهبود سريع وضع اقتصادي و معيشتي را تجربه كرده است. نخست در دهه 40 و بعد هم در دوران پس از جنگ تا دهه 80 خورشيدي. از سوي ديگر 2مقطع هم وجود دارد كه وضع مردم بهتر شده بدون اينكه زيرساختها و المانهاي لازم ايجاد شود. يكي در دهه 50 خورشيدي است كه قيمت نفت بالا رفت و بعد هم دوران دهه ۸۰خورشيدي كه درآمدهاي نفتي باز بالا رفته است. من دهه 40 و دوران پس از جنگ تا دهه 80 را دهه توسعه ايران ميدانم. همچنين دهههايي كه بهبودي اوضاع به دليل بالا رفتن قيمت نفت ايجاد شده را مبتني بر درآمدهاي بادآورده نفتي ميدانم. در سالهاي بعد به دليل تحريمها اين ثروت بادآورده افت كرده و مردم احساس كردند فقير شدهاند! اگر قيمت نفت در دهه 80 اينقدر بالا نميرفت شايد در دهههاي بعدي اين حس تلخ در كام مردم شكل نميگرفت. در دهه 90 ايران وارد چالش تحريمهاي نفتي و تجاري و مناقشات بينالمللي شد و مشكلات افزايش يافت. از سال 1400 به بعد مناقشات منطقهاي اوج گرفت و ايران سرانجام وارد تجربه جنگ شد. در واقع ايران 2مقطع افول را تجربه كرد؛ يكي در دهه 60 كه درگير جنگ شد و ديگري در دهه 90 به اين سو كه تا به امروز ادامه دارد. سوال اين است چرا ايران نتوانست 2مقطع طلايي توسعه خود را (دهههاي ۴۰ و ۸۰) ادامه دهد؟ تصور ميكنم 10روايت در جامعه ايراني در اين خصوص مطرح است. معتقدم حتي جناحبنديهاي سياسي كشور نيز حول اين روايتهاي اقتصادي و توسعه نيافتگي شكل ميگيرد. كما اينكه در دهه 60نخستين شكاف سياسي حول يك موضوع اقتصادي ايجاد شد. شايد مخاطبان جوانتر ندانند كه نخستين جناحبندي سياسي در ايران حول محور اقتصاد و يك تصميم اقتصادي دولت بود. موضوعاتي حول محور دولت، قانون كار، مساله تجارت خارجي، قيمتگذاريها و...از جمله اين موارد بودند. فقه سنتي ميگفت: نه، دولت نميتواند دخالت كند. فقه انقلابي ميگفت: بله، ميتواند. بين روحانيت از همين جا شكاف ايجاد شد. امروز هم نيروهاي سياسي حول اين پاسخها و اين ۱۰روايت شكل ميگيرد.
1) يكسري از روايتها ناظر به افرادي است كه اعتقاد دارند، مساله توسعه نيافتگي ايران به اجراي الگوي سرمايهداري و نظام اقتصادي بازار باز ميگردد. كساني كه با عنوان نهادگرايان ايراني يا نهادگرايان وطني فعاليت دارند. اينها ميگويند چون اين الگوي اقتصادي با اقتصاد ايران سازگار نبود، منابع را هدر داد و نتوانست موتور پيشران براي اقتصاد ايران شود. هم چپ اسلامي و هم چپ غيراسلامي ذيل اين دسته قرار ميگيرند. از ميان شخصيتهاي معاصر مهندس ميرحسين موسوي به اين تفكر نزديك بود.
2) ديدگاه ديگر مسائل ايران را ذيل مسائل خارجي ميبيند. اينها معتقدند اگر كشور ميخواهد توسعه اقتصادي پيدا كند، بايد يك تجارت وسيع جهاني داشته باشيد و از همه پتانسيلهاي بينالمللي استفاده كنيد. در غير اين صورت حتي اگر رشد اقتصادي پيدا شود، رشد پاييني خواهد بود. قائلين به اين ديدگاه چهرههايي مانند سريعالقلم هستند.
3) فرضيه سوم حول سياست داخلي است. اينها اعتقاد دارند، سياست داخلي به دلايل مختلف به مسيري رفته كه از توسعه دور افتاد. در واقع توزيع قدرت به نحوي شكل گرفت كه كشور نتوانست از همه پتانسيل موجود در ايرانيان خارج از كشور، بروكراسي، سرمايهگذارها و...استفاده كند.
4) اين روايت روي نگاه ايدئولوژيك و مكتبي استوار است. اينها معتقدند نگاه مكتبي محدوديتهايي در روابط خارجي و سياستهاي داخلي ايجاد ميكند كه فرصتهاي توسعه را محدود ميكند.
5) روايت بعدي مرتبط با افرادي است كه فساد را مساله اصلي كشور ميدانند. از ابتداي انقلاب فرض كشور بر خوب بودن آدمها بود و اين روند تظاهر را گسترش داد . در اين اوضاع، منابع به جاي اينكه با دلسوزي صرف كشور شود، صرف رانتخواري شد.
6) روايت بعدي روايت چپهاي عقيدتي است. اينها معتقدند برآيند قوا در كشور به شكلي است كه فرادست و فرودست ايجاد ميكند. منافع فرادستان اساسا در گروي توسعه نيافتگي است، لذا چون قدرت و نفوذ پيدا كردهاند و تعادلي در تصميمات حكومتي ايجاد كردهاند از وضعيت موجود منتفع ميشوند. بر اين اساس اينها مانع ميشوند تا كشور از تعادل فعلي خارج شود.
۷) اين روايت، روايت افرادي است كه فكر ميكنند مساله ايران نه سياست و سياست خارجي و...بلكه مساله اصلي مديريت است. اينها فكر ميكردند وجود يك فرد خوب براي مديريت كافي است براي اداره خوب كشور، در حالي كه يك مديريت مطلوب به گزارههاي بيشتري نياز دارد.
۸) روايتي است كه طي سالهاي اخير رونق يافته و آن اينكه مديريت جهادي و افراد انگيزهمند در كشور كم بوده است. اگر مديريت جهادي وجود داشت تغيير و تحول هم ايجاد ميشد. هر جا افراد انگيزهمند وجود داشتند نظم جديدي شكل گرفت. نمونه معروف اين مدل مديريت سردار سليماني است كه توفيقات بزرگي ايجاد كرد، نظم منطقهاي تازهاي شكل داد و دست برتر ايران را در توازن منطقه تثبيت كرد.
۹) روايت بعدي روايت فرهنگ است و نمادهاي آن چهرههايي چون مصطفي ملكيان و محسن رناني است. اينها معتقدند كه فرهنگي در ايران جا افتاده كه در راستاي تحقق توسعه است. شخصا با اين ايده موافق نيستم، اما فعلا در موضع قضاوت ارزشي اين ديدگاهها نيستم.
۱۰) ديدگاهي كه من به آن علاقه دارم، اين است كه ما يك نظريه دولت درست نداشتيم و اتفاقا نظريه دولت نادرست داشتهايم. به اين معنا كه دولتهاي ايراني در جاهايي كه نبايد دخالت ميكرده، دخالت كرده و در بخشهايي كه بايد دخالت ميكرده، دخالت نكرده يا كم دخالت كرده است. اختلال شديد در بازارها ايجاد كرده در حالي كه بازارها ميتوانستند پتانسيلهاي اين مردم را بالفعل كنند. انواع و اقسام گوناگون مداخلات مضر دولتي از سركوب قيمتها تا مجوزهاي دست و پاگير، انحصار بنگاههاي دولتي، نفي حقوق مالكيت و...باعث شدند پتانسيل انباشت شده در جامعه ايراني توسط نظام بازار بالفعل نشود. اين جمله بسيار مهم است، «مهمترين ساز و كار بشر براي توسعه و پيشرفت نظام بازار آزاد بوده است.» چون افراد از خلاقيت بيشتر خود و تلاش بيشتر خود مزد ميگيرند و به تكتك افراد جامعه يادآور ميشود كه اگر بيشتر كار كنيد مزد و سود بيشتري ميگيريد. اين هنر ساز و كار بازار است كه تغييرات شگرفي در زندگي بشر ايجاد شده است. به اين ساز و كار مهم در كشور ما آسيبهاي بسياري وارد آمده، لذا فاصله ما از توسعه نيز بيشتر شده است... (ادامه دارد)
