ايدههاي تازه در حوزه ديپلماسي و دورنماي منطقه
ديپلماسي ايران در سطح منطقه و فراتر از آن، اين روزها ابعاد و زواياي تازهاي پيدا كرده است. هم رييسجمهور و هم وزير امور خارجه در سفرهاي مختلف تلاش ميكنند ايدههاي تازهاي در حوزه ديپلماسي شكل داده و از آن براي تامين منافع ملي بهرهبرداري كنند.

ديپلماسي ايران در سطح منطقه و فراتر از آن، اين روزها ابعاد و زواياي تازهاي پيدا كرده است. هم رييسجمهور و هم وزير امور خارجه در سفرهاي مختلف تلاش ميكنند ايدههاي تازهاي در حوزه ديپلماسي شكل داده و از آن براي تامين منافع ملي بهرهبرداري كنند. در اين ميان سفر همزمان وزير امور خارجه تركيه و معاون وزير خارجه عربستانسعودي به تهران را نميتوان صرفا در چارچوب مناسبات دوجانبه ايران با اين دو كشور تحليل كرد. اين رفتوآمدها بيش از هر چيز بازتابي از تحركات تازه در معادلات منطقهاي، نگراني فزاينده نسبت به رفتارهاي توسعهطلبانه اسراييل و تلاش بازيگران منطقه براي بازيابي نقش خود در معادلات خاورميانه است. با اين حال، تصور شكلگيري يك همكاري راهبردي سهجانبه ميان ايران، عربستان و تركيه، بيش از آنكه يك واقعيت عيني باشد، يك تصوير تبليغاتي است. يكي از مهمترين ابعاد اين تحركات ديپلماتيك، پيوند آن با تحولات سوريه و لبنان است. در سوريه، پس از تضعيف شديد ساختار دفاعي اين كشور، اسراييل بدون هيچ مانع موثري زيرساختهاي نظامي را هدف قرار داد و حتي تا نزديكي دمشق پيش رفت. اين تجربه نشان داد كه فروپاشي يا تضعيف يك قدرت مركزي الزاما به كاهش تهديد منجر نميشود، بلكه ميتواند زمينهساز گسترش ناامني و زيادهخواهي بازيگران مداخلهگر شود. همين الگو اكنون درباره لبنان نيز مطرح است؛ جايي كه فشار براي خلع سلاح حزبالله، عملا ميتواند موازنه بازدارنده در برابر اسراييل را از بين ببرد. عربستانسعودي در موضوع لبنان هماهنگ با ايالات متحده حركت ميكند و به دنبال تضعيف حزبالله است، اما در عين حال به خوبي ميداند كه نتيجه نهايي چنين سياستي، نه ثبات لبنان، بلكه باز شدن دست اسراييل براي مداخله مستقيم خواهد بود. تركيه نيز اگرچه نگاه متفاوتي به تحولات منطقه دارد و به دليل پيوندهاي نزديك با حماس و جريانهاي اخواني رويكرد خاص خود را دنبال ميكند، اما در يك نقطه با عربستان اشتراك نظر دارد: هر دو كشور خطر فزاينده اسراييل را براي موازنه منطقهاي بهطور جدي احساس كردهاند. در جهان اهلسنت، شكاف ميان جريانهاي اخواني و وهابي همچنان يك واقعيت ساختاري است. تركيه در يك سوي اين شكاف قرار دارد و عربستان در سوي ديگر. همين تعارض ايدئولوژيك، هرگونه هماهنگي پايدار ميان آنكارا و رياض را با محدوديتهاي جدي روبهرو ميكند، چه رسد به اينكه اين هماهنگي بخواهد با ايران نيز به يك چارچوب سهجانبه باثبات تبديل شود. از اين منظر، گفتوگو ممكن است، اما تبديل آن به اقدام مشترك بسيار دشوار است. در كنار بازيگران منطقهاي، نقش فرانسه نيز در اين تحركات قابل توجه است. پاريس كه در سالهاي اخير ابتكار عمل زيادي را در خاورميانه به امريكاييها واگذار كرده، اكنون تلاش دارد بار ديگر در پروندههاي لبنان و سوريه فعال شود. سابقه نفوذ تاريخي و فرهنگي فرانسه در لبنان، اين كشور را به يكي از معدود قدرتهاي اروپايي تبديل كرده كه همچنان خود را ذينفع مستقيم تحولات اين كشور ميداند. همكاري همزمان با ايران، عربستان و تركيه، اگر براي فرانسه ممكن شود، جايگاه اين كشور را در معادلات منطقهاي ارتقا خواهد داد. همين مساله ميتواند يكي از زمينههاي غيرمستقيم اين رفتوآمدهاي ديپلماتيك باشد. در بحث فلسطين و آينده نوار غزه نيز بايد با واقعگرايي بيشتري سخن گفت. نقش تعيينكننده در اين پرونده عملا در اختيار امريكا، اسراييل و تا حدي مصر است و حتي بازيگران اروپايي نيز امكان مانور گسترده در اين ميدان ندارند. عربستان با تكيه بر منابع مالي گسترده و آمادگي براي پرداخت هزينههاي پروژههاي منطقهاي، ميتواند در مرحله بازسازي يا در ترتيبات سياسي آينده اثرگذار باشد. تركيه نيز به واسطه ارتباط با جريانهاي نزديك به اخوانالمسلمين، نفوذ اجتماعي و سياسي خاص خود را در غزه حفظ كرده است. اما اينكه اين دو كشور بخواهند در موضوع فلسطين با ايران به يك هماهنگي راهبردي برسند، با توجه به تفاوت بنيادين ديدگاهها، چندان واقعبينانه نيست. با اين حال نبايد از يك نكته مهم غافل شد: تركيه و عربستان هر دو در سالهاي اخير طعم ناامني ناشي از بيثباتي منطقه و رفتارهاي غيرقابل پيشبيني اسراييل را چشيدهاند. از بحران سوريه گرفته تا تجربه تهديدات مستقيم و غيرمستقيم در خليجفارس، همگي اين پيام را به اين دو بازيگر منتقل كرده كه تداوم بيتعادلي در منطقه ميتواند هزينههاي سنگيني براي آنها داشته باشد. از همين رو، تمايل به نوعي «توازنبخشي محدود» از طريق حفظ ارتباط با ايران، قابل فهم است. مساله اصلي اينجاست كه گفتوگو يك چيز است و اقدام مشترك چيز ديگر. تبادل نظر، رايزني و حتي هماهنگيهاي موردي ميان ايران، عربستان و تركيه امكانپذير است، اما انجام يك پروژه مشترك منطقهاي، آن هم در پروندههايي مانند سوريه، لبنان يا فلسطين، با توجه به تعارض منافع و اختلاف رويكردها، كاري به غايت پيچيده و دشوار خواهد بود. اگر روزي چنين همكارياي بهطور عملي شكل بگيرد، بايد آن را نه نتيجه همسويي طبيعي منافع، بلكه «هنر ديپلماسي» دانست.
