بورس در انتظار برنامهريزي
پس از دورهاي پرتنش كه بازار سرمايه تحت تاثير جنگ ۱۲ روزه و مجموعهاي از ريسكهاي سيستماتيك داخلي و خارجي قرار داشت، اكنون نشانههايي از بازگشت آرامش و احياي نسبي تقاضا ديده ميشود.

پس از دورهاي پرتنش كه بازار سرمايه تحت تاثير جنگ ۱۲ روزه و مجموعهاي از ريسكهاي سيستماتيك داخلي و خارجي قرار داشت، اكنون نشانههايي از بازگشت آرامش و احياي نسبي تقاضا ديده ميشود. اين بهبود هر چند شكننده است، اما فضاي تازهاي ايجاد كرده كه فعالان بازار را به ارزيابي چشمانداز پيشرو و ميزان آمادگي بورس براي پذيرش رويدادهاي جديد، از جمله عرضههاي اوليه واداشته است.با وجود اين بهبود نسبي، بازار با دو چالش اساسي مواجه است؛ چالشهايي كه ميتوانند مسير ورود شركتها به بورس را كند يا حتي مسدود كنند.
چالش اول، نبود تقويم مشخص و قابل پيشبيني براي عرضههاي اوليه سهام كوچك است. در حال حاضر، فرآيند عرضه اوليه در بازار ايران بيشتر تابع تصميمهاي مقطعي و شرايط كوتاهمدت است تا يك برنامهريزي از پيش تعيين شده. همين موضوع باعث شده شركتهاي كوچك كه ميتوانند عامل تحركبخشي در بازار باشند، عملا در بلاتكليفي قرار بگيرند. در نبود يك تقويم شفاف، هم ناشران و هم سرمايهگذاران نميتوانند تصميمهاي دقيق و مبتني بر داده اتخاذ كنند؛ موضوعي كه در بازارهاي حرفهاي دنيا، از جمله بورس امريكا، سالهاست حلوفصل شده است.
اما دومين چالش، به عرضه اوليه شركتهاي بزرگ مربوط ميشود؛ سهامي كه ورودشان به بازار نيازمند فضايي كاملا آماده، پرنشاط و باثبات است. در بازارهاي پيشرفته، عرضههاي بزرگ تنها زماني وارد چرخه پذيرهنويسي ميشوند كه «حال بازار خوب باشد»، نقدينگي جريان داشته باشد و سرمايهگذاران براي پذيرش يك نماد جديد، آمادگي رواني و تحليلي داشته باشند.نمونههاي بينالمللي نشان ميدهد كه شركتهاي بزرگ معمولا در دورههايي اقدام به عرضه عمومي ميكنند كه بازار در فاز صعودي، با اعتماد بالا و اطمينان نسبي نسبت به آينده قرار دارد. در مقابل در شرايط ناپايدار يا فازهاي ركودي، حتي شركتهاي آماده عرضه نيز اين فرآيند را به تعويق مياندازند.
در چنين چارچوبي، پرسش مهم اين است كه آيا بازار فعلي ايران ظرفيت لازم براي عرضه اوليه شركتهاي بزرگ را دارد؟ بر اساس ارزيابيها، پاسخ در شرايط كنوني منفي است. هر چند شاخصها از آرامش نسبي حكايت دارند و بخشي از سرمايههاي خرد به معاملات بازگشته، اما بازار هنوز به سطحي از عمق، ثبات و اعتماد نرسيده كه بتواند ورود سهام بزرگ را به خوبي هضم كند. هر عرضه اوليه سنگين ممكن است تعادل شكننده موجود را بر هم بزند و حتي منجر به خروج نقدينگي از ساير سهام شود.
در كنار اين موضوع، وضعيت شركتهاي كوچك نيز نامشخص است. نبود تقويم عرضه اوليه باعث شده اين ظرفيت بالقوه همچنان بلااستفاده بماند؛ در حالي كه اين گروه از شركتها ميتوانند بدون ايجاد شوك نقدينگي، به ارتقاي تنوع و عمق بازار كمك كنند.مجموع اين موارد نشان ميدهد كه بازار سرمايه، با وجود تلاش براي بازيابي آرامش، هنوز در موقعيت ايدهآل براي اجراي عرضههاي اوليه بهويژه از نوع بزرگ قرار ندارد و نيازمند زمان، برنامهريزي دقيق و هماهنگي ميان نهادهاي ناظر، ناشران و فعالان حرفهاي است.
