آب؛ اسطوره‌اي كه هنوز در ما مي‌انديشد

۱۴۰۴/۰۹/۱۳ - ۰۱:۳۴:۴۳
کد خبر: ۳۶۸۴۱۶

رهنگي، آب تنها يك عنصر طبيعي نيست؛ كهن‌ترين لايه حافظه جمعي ماست. هر تمدني جايي در اعماق تاريخ خود بر يك استعاره بنيادين تكيه دارد و استعاره ايران، «آب» است؛ آبي كه هم ماده است و هم معنا، هم بقا مي‌بخشد و هم نظام اخلاقي و كيهاني را سامان مي‌دهد.

عيسي بزرگ‌زاده

آب؛ اسطوره‌اي كه هنوز در ما مي‌انديشددر ايران فرهنگي، آب تنها يك عنصر طبيعي نيست؛ كهن‌ترين لايه حافظه جمعي ماست. هر تمدني جايي در اعماق تاريخ خود بر يك استعاره بنيادين تكيه دارد و استعاره ايران، «آب» است؛ آبي كه هم ماده است و هم معنا، هم بقا مي‌بخشد و هم نظام اخلاقي و كيهاني را سامان مي‌دهد. در ذهن اسطوره‌اي اين سرزمين، آب نه فقط سرچشمه حيات، بلكه معيار داوري جهان است؛ آن‌گونه كه در نبرد ازلي ميان تيشتر، ايزد باران و اپوش، ديو خشكسالي، سرنوشت هستي در گرو غلبه نظم بر آشوب تعيين مي‌شود. هر بار كه باران فرو مي‌چكد، پژواكي از پيروزي تيشتر در ناخودآگاه جمعي ما طنين مي‌افكند و هرگاه خشكسالي دام مي‌گستراند، گويي اپوش، اين سايه ديرپاي تاريكي، بار ديگر از ژرفاي تاريخ برخاسته است. اميل دوركيم اسطوره را «نظام معنابخش» مي‌داند و كلود لووي-استروس آن را «شكلي از تفكر ساختاري» معرفي مي‌كند كه حتي پس از فروكش كردن قدرت ظاهري‌اش، همچنان شاكله ذهنيت جمعي را حفظ مي‌كند. در ايران فرهنگي، اسطوره‌ها صرفا روايت‌هاي ادبي نيستند؛ بلكه الگوهاي ديرپاي رفتار اجتماعي، سياستگذاري و منش جمعي‌اند. اسطوره، در اين معنا، نه گذشته‌اي دور، بلكه «حالِ پنهان» است. جامعه‌شناسي شناختي نيز نشان مي‌دهد كه ساخت‌هاي ذهني ملل، به‌طور ناخودآگاه از الگوهاي ديرينه تبعيت مي‌كنند و اسطوره‌ها كه در طول هزاره‌ها رمزگذاري شده‌اند، همچون نرم‌افزار فرهنگي بر ذهن امروزين عمل مي‌كنند. اين اسطوره‌ها همچون شجره‌نامه پنهان روان ايراني، نه در كتاب‌ها كه در كنش‌هاي روزمره ما جاري است. مردم‌شناسي و روان شناسي اجتماعي نشان داده‌اند كه جوامع زيسته در كم‌آبي، حساسيت وجودي خود را بر مدار «ترس از فقدان» و «اميد به نجات» شكل مي‌دهند؛ دوگانه‌اي كه در رفتارهاي فرهنگي، اقتصادي و حتي الگوهاي مصرف نمود مي‌يابد. در ايران فرهنگي، اين دوگانه همچنان زنده است: از يك‌سو حرمت‌گذاري به آب، آيين‌هاي باران‌خواهي، قناعت و احترام و از سوي ديگر، هراس‌رفتاري، انتظار براي «حل شدن» مسائل به ‌جاي حل كردن آنها و گاه بي‌انضباطي و اسراف 

 اين كشمكش، بازتاب همان نزاع ديرينه تيشتر و اپوش است كه امروز در قالب رفتارهاي اجتماعي و مديريتي بازتوليد مي‌شود. آب براي مردمان اين پهنه آينه اخلاق بوده است. آناهيتا، ايزدبانوي آب‌هاي روان، هنوز در لايه‌هاي ناديده ذهن جمعي ما حضور دارد؛ هر جا كه آلوده ‌كردن آب را خطايي اخلاقي مي‌شماريم، هر جا كه چشم‌هاي را تقدس مي‌بخشيم و هر جا كه در مدرن‌ترين شهرها، آلودگي رود را «بي‌حرمتي» مي‌دانيم، همان ميراث معنوي عمل مي‌كند. همين ريشه كهن است كه نهادهاي آبي ايران - از ميرآب و تقسيم سنتي آب تا قنات و حوضخانه - را از حد سازوكارهاي فني فراتر مي‌برد و به «نهادهاي اخلاقي» بدل مي‌كند؛ نهادهايي كه در آنها آب نه يك منبع، بلكه يك مسووليت است. لووي-استروس مي‌گويد اسطوره‌ها ساختارهايي‌اند كه پيش از ما مي‌انديشند. اين سخن در ايران حقيقتي زنده است. ما آب را تنها مصرف نمي‌كنيم؛ با آن «فكر» مي‌كنيم و جهان را با آن «فهم» مي‌كنيم. عدالت، نظم، طهارت و حتي معناي زندگي در ذهن ايراني پيوندي استعاري با آب دارد: اگر آب در جريان باشد، زندگي روان است؛ اگر در تقسيم آب تبعيض رود، جامعه ناسالم است و اگر آب به كالايي بي‌معنا فروكاسته شود، بخشي از هويت ما گم مي‌شود. اما جهان امروز جهان داده‌ها، سامانه‌هاي پيچيده و سياست‌هاي علمي است. بحران آب ديگر روايت نبرد خدايان نيست؛ بازتاب واقعيتي عيني است: تغيير اقليم، فرسودگي حكمراني، مصرف‌زدگي و غفلت از آينده. با اين‌ حال، رهايي در فراموشي اسطوره نيست؛ در ترجمه آن است. بايد تيشتر را به نماد نظم، پيش‌بيني‌پذيري، تاب‌آوري و تصميم‌گيري علمي بدل كنيم و اپوش را در صورت هدررفت، بي‌انضباطي و فروريزي نهادي بازشناسيم. ايران فرهنگي، سرزميني است كه تاريخش را آب نوشته و هويتش را از آب گرفته است. سرنوشت ما با سرنوشت آب گرهي وجودي دارد و آينده ما بسته به آن است كه اين پيوند را از سطح خاطره و اسطوره به سطح تصميم و عمل ارتقا دهيم، زيرا در اين سرزمين، آب فقط مايه حيات نيست؛ حافظه، اخلاق و سرنوشت است.
سخنگوي صنعت آب كشور