اهميت بالاي خدمت در تجارت
جهان امروز از اقتصاد مبتني بر كالا به اقتصاد خدماتمحور رسيده است؛ جايي كه مهندسي، فناوري اطلاعات، پزشكي و آموزش، ستونهاي جديد خلق ارزشند.اين تحول يك روند تجاري معمول نيست؛ مسالهاي ملي است كه مسير رشد و رقابتپذيري آينده را بازتعريف ميكند. مراكز پايانهاي تجارت خدمات، زيرساخت پيوند متخصصان ايراني با بازارهاي منطقهاي و جهانياند.در اين فضا، مهارت به كالا و دانش به جريان پايدار ارزآوري بدل ميشود؛ نقطهاي كه مزيتهاي ايران را ميتواند بالفعل كند.

جهان امروز از اقتصاد مبتني بر كالا به اقتصاد خدماتمحور رسيده است؛ جايي كه مهندسي، فناوري اطلاعات، پزشكي و آموزش، ستونهاي جديد خلق ارزشند.اين تحول يك روند تجاري معمول نيست؛ مسالهاي ملي است كه مسير رشد و رقابتپذيري آينده را بازتعريف ميكند. مراكز پايانهاي تجارت خدمات، زيرساخت پيوند متخصصان ايراني با بازارهاي منطقهاي و جهانياند.در اين فضا، مهارت به كالا و دانش به جريان پايدار ارزآوري بدل ميشود؛ نقطهاي كه مزيتهاي ايران را ميتواند بالفعل كند.
ايران با سرمايه انساني گسترده و موقعيت جغرافيايي ممتاز، ظرفيت تبديل شدن به هاب منطقهاي خدمات دانشبنيان را دارد. سرمايهگذاري در زيرساختهاي ديجيتال و سامانههاي تخصصي، مسير صادرات خدمات را كوتاه و رقابتپذيري ملي را تقويت ميكند. هر خدمت تخصصي كه در مدار اقتصاد قرار گيرد، پيامآور توانمندي و اعتماد ملي است. كشوري كه مرزهاي تجارت را از كالا فراتر برد و دانش را به سرمايه ملي بدل كند، آينده مطمئنتري ميسازد و هر متخصص، نشانهاي از اقتدار اقتصادي او خواهد بود.
اقتصاد فرهنگ و خلاق، مرز نوين توليد ارزش است؛ جايي كه انديشه جاي ماده را ميگيرد و ايده به ثروت تبديل ميشود.اين حوزه فعاليت جانبي نيست؛ مسالهاي ملي است كه مسير رشد، اشتغال و رقابتپذيري آينده را بازتعريف ميكند. صنايع فرهنگي از سينما و موسيقي تا طراحي و بازيهاي دیجيتال بخش جدي اقتصاد جهانياند.در عرصه، صادرات معنا و هويت جايگزين خامفروشي ميشود و اشتغال بر پايه استعداد و دانش شكل ميگيرد؛
همان جايي كه مزيتهاي ايران ميتوانند بالفعل شوند. پشتوانه فرهنگي ايران و سرمايه انساني جوان ظرفيت تبديل به قطب منطقهاي صنايع فرهنگي و محتواي ديجيتال را دارد.
سرمايهگذاري در زيرساختهاي توليد محتوا و حمايت از كارآفرينان خلاق، خلق بازارهاي جديدو تقويت قدرت نرم ملي است. هر اثر فرهنگي، اگر در مدار اقتصاد قرار گيرد، پيامآور اعتماد و هويت ملي ميشود.كشوري كه خلاقيت را جدي بگيرد و انديشه را به اقتصاد پيوند زند، مسير توسعه پايدار را هموار ميكند و هر آفريننده، نشانهاي از بلوغ اقتصادي و قدرت نرم آن كشور خواهد بود.
مساله امروز توليد در ايران كمبود بنگاه نيست؛ گسست رقابتي ميان بنگاههاست. اقتصادي كه واحدهاي كوچك آن بيپيوند و پراكنده حركت كنند، نه مقياس ميآفرينند و نه قدرت چانهزني خلق ميكنند..
خوشههاي صنعتي، روزگاري ابتكاري محلي بودند؛ امروز به ابزار ملي توسعه منطقهاي بدل شدهاند. خوشه صنعتي، اجتماع بنگاههايي است كه با اشتراك دانش، زيرساخت، بازار و فناوري هزينه توليد را كاهش ميدهند و توان رقابتي ميآفرينند. اين الگو، «حمايت» نيست؛ ساختار حكمراني براي تقويت بهرهوري ملي است. نقش دولت نه مالكيت و نه تصديگري، بلكه فراهمكردن زيرساخت، تسهيل همكاري و كاهش هزينه مبادلات است. وقتي خوشهها به خدمات مشترك مالي، آموزشي و صادراتي دست يابند، به موتور رشد منطقهاي و ستون توسعه متوازن كشور تبديل ميشوند.
