دو قدم مانده به قلههاي تورم
شايد هيچ كلمهاي به اندازه تورم در ادبيات محاورهاي ايرانيان كاربرد نداشته باشد. تورم واژگاني است كه ايرانيان هر روز با آن سر و كار دارند اما شايد تعريف جامعي از گونهگوني تورم و انواع مختلف آن براي افكار عمومي تصويرسازي نشده است.

شايد هيچ كلمهاي به اندازه تورم در ادبيات محاورهاي ايرانيان كاربرد نداشته باشد. تورم واژگاني است كه ايرانيان هر روز با آن سر و كار دارند اما شايد تعريف جامعي از گونهگوني تورم و انواع مختلف آن براي افكار عمومي تصويرسازي نشده است. بايد ديد اين واژه به چه معناست و چه اثراتي به جاي ميگذارد؟ بگذاريد از همين ابتدا با طرح يك پرسش اساسي به بحث ورود كنيم، وقتي اقتصاددانها ميگويند «تورم» منظورشان دقيقاً چيست؟ آيا هر كالا يا خدماتي كه با افزايش قيمت مواجه ميشود نامش تورم است؟ مثلاً وقتي قيمت يك كالا ناگهاني بالا ميرود آيا اين تورم است؟ اين تعريف رسمي و كتابي از تورم است اما لازم است اين مفهوم دقيقتر حلاجي و قطعهقطعه شود. سه كلمه كليدي در اين بحث وجود دارد؛ نخست اينكه افزايش قيمتها بايد مداوم باشد، يعني گراني، يكشبه و موقتي نباشد! دوم اينكه بايد سطح عمومي قيمتها را درگير كند. يعني فقط قيمت گوجه فرنگي و ماست بالا نرود، بلكه اكثر كالاها و خدمات با رشد قيمت و گراني مواجه شوند و از همه مهمتر سومين نكته اينكه در نهايت قدرت خريد پول در اثر تورم كاهش پيدا كند. اين گزاره، واقعيتي است كه هر فردي در جيب خود آن را حس ميكند. پس حالا كه با تعريف تورم بيشتر آشنا شديم. نوبت به بررسي سه شرط اصلي بروز تورم ميرسد. يعني هر گراني تورم نيست، مگر اينكه اين سه تا قانون را رعايت كند. افزايش قيمت بايد مداوم باشد. حداقل سه تا شش ماه افزايش قيمت وجود داشته باشد. پس گراني شب عيد را نميتوان به عنوان تورم محسوب كرد. همچنين بايد عمومي باشد، يعني سبد خريد مردم بهطور كلي گران شود نه فقط یك قلم جنس. اما شرط سوم كه از همه ملموستر است اينكه اين افزايش قيمتها بايد از افزايش درآمد خانوارهاي ايراني سريعتر باشد. يعني با پولي كه در دست مردم است (همانقدر يا بيشتر) اقلام و اجناس كمتري بتوان خريد. در واقع در اثر تورم قدرت خريد جامعه پايين ميآيد. هر سه اين گزارهها بايد با هم اتفاق بيفتند تا بتوان آن را تورم محسوب كرد. اما لازم است درباره انواع تورم هم توضيحاتي داده شود تا مخاطب بهتر آن را درك كند. تورم به گونهاي خاص پلكاني است. هر اندازه از اين پلكان بالاتر ميرويم اوضاع اقتصادي وخيمتر و جديتر ميشود. از تورم طبيعي كه تا سه درصد است شروع ميشود. سپس سراغ تورمهاي بالاتر يا خزنده و در نهايت به اوج نقطه تورم و قله كه تورم لجامگسيخته است ميرسيم.
1) تورم طبيعي: با يك نوع تورم روبرو هستيم كه نه تنها رايج است بلكه باور گاهي اوقات مفيد هم هست. تا سه درصد در سال اين عدد محدوده تورم طبيعي يا نرمال محسوب ميشود. به قدري كم است كه شايد اصلا متوجه آن نشويم ولي براي اقتصاد كلان يه عدد حياتي است. اما چرا يک تورم اندك مهم است؟ به اين نوع تورم، تورم خوب گفته ميشود. شايد عجيب به نظر برسد ولي اقتصاددانها اينطور استدلال ميكنند كه اگر پول شهروندان سال آينده اندكي كمتر ارزش پيدا كند، تشويق ميشوند كه امروز كار كنند يا سرمايهگذاري كنند تا ارزش داراييشان كاهش نيابد. اين كار باعث ميشود چرخهاي اقتصاد روانتر به گردش درآيد. پس يك تورم خيلي كم، مثل روغنكاري براي موتور اقتصاد است.
2) حالا نرخ تورم از سه درصد گذشته و تا مرز ۱۰ درصد رسيده است. اينجا وارد منطقهاي ميشويم كه به آن تورم كم ميگويند! اينجا گرانيها محسوستر ميشوند، يعني افراد متوجه ميشوند كه قيمتها در حال افزايش است، اما هنوز فاجعهاي شكل نگرفته است. بيشتر كشورها ميتوانند اين سطح از تورم را مديريت كنند و معمولاً باعث نگراني و اعتراضات گسترده نميشود. ميتوان گفت هنوز اوضاع تحت كنترل است.
3) نرخ تورم از ۱۰ درصدكه رد ميشود و به سمت ۲۵ درصد ميرود وارد محدوده تورم يا به اصطلاح خزنده ميشود. مانند مهاجمي كه آرام آرام نزديك و نزديكتر ميشود و به همان نسبت خطر ايجاد ميكند. اين دقيقاً مرحلهاي است كه تورم از بك بحث اقتصادي در صداوسيما تبديل به مشكل اصلي سر سفره مردم ميشود. قدرت خريد واقعاً كم ميشود، صداي نارضايتيهاي عمومي بلندتر شده و انتقادها افزايش مييابد. نميتوان انكارش كرد يا ناديدهاش گرفت.
4) اما پله آخر تورم؛ اينجا ديگر اسمش تورم نيست بلكه يك بحران تمام عيار است! نام آن تورم لجام گسيخته يا ابرتورم است. نقطهاي كه اقتصاد كاملاً از ريل خارج ميشود. وقتي ميگویيم لجامگسيخته. يعني اعداد و ارقام، ديگر معني خودشان رو از دست ميدهند. نرخ تورم سالانه مفهوم خود را از دست ميدهد، هر لحظه و هر ساعت ممكن است قيمتها بالاتر بروند. تصور ميكنيد صبح به مغازه ميرويد و قيمتي ميبينيد بعد از ظهر همان جنس به قيمت ديگري به فروش ميرسد. در اين وضعيت پول ملي تقريبا بيارزش شده و يه هرج و مرج اقتصادي كامل به وجود ميآيد. اين وضعيت تنها قصهاي در كتابهاي اقتصاد نيست، متاسفانه در دنياي واقعي هم اتفاق افتاده است. كشورهايي مانند ونزوئلا و آرژانتين همين اواخر درگیر چنين شكلي از تورم بودهاند. بوليوي هم در گذشته اين روزهاي وحشتناك را تجربه كرده است. اين مثالها اين واقعيت را نمايان ميكند كه ابرتورم تا چه اندازه ميتواند خطرناك و مخرب باشد. اقتصاد ايران هم با از اين پلكان ترومي بالا رفته است. از تورم خوب و مفيد تا امروز كه در آستانه ابرتورم قرار گرفته و لازم است اقداماتي صورت گيرد تا به نقطه ابرتورم نرسيم. چرا كه (اگر نگویيم ناممكن) بازگشت از ابرتورم بسيار دشوار خواهد بود.
