دو سریال قدیمی و محبوب برای صداوسیما آبروداری کردند!

۱۴۰۴/۰۸/۲۴ - ۱۲:۲۲:۳۲
کد خبر: ۳۶۵۸۵۸
 دو سریال قدیمی و محبوب برای صداوسیما آبروداری کردند!

در روزهایی که تازه‌ترین آمارها از پرمخاطب‌ترین سریال‌های صداوسیما در پاییز ۱۴۰۴ منتشر شده، یک واقعیت عجیب و شاید تلخ دوباره خود را نشان می‌دهد.

در روزهایی که تازه‌ترین آمارها از پرمخاطب‌ترین سریال‌های صداوسیما در پاییز ۱۴۰۴ منتشر شده، یک واقعیت عجیب و شاید تلخ دوباره خود را نشان می‌دهد: دو سریال قدیمی «یوسف پیامبر» (۱۳۸۷)  و «زیر آسمان شهر» (۱۳۸۰) همچنان صدرنشین‌اند؛ آثاری که به ترتیب ۱۷ و ۲۵ سال از زمان تولیدشان گذشته است. این هم‌زمان شده با انتشار خبر بودجه ۶۵ هزار میلیارد تومانی صداوسیما؛ عددی که انتظار می‌رود خروجی آن، دست‌کم تولیداتی تازه و اثرگذار باشد.
مام    

اما تناقض درست همین‌جاست: در حالی که بازپخش سریال‌های قدیمی رکورد می‌زنند، تولیدات جدید همچون «الگوریتم» یا «در یک دشتستان» که این روزها روی آنتن‌اند، نتوانسته‌اند مخاطب قابل‌توجهی جذب کنند و در سکوت نسبی پخش می‌شوند. این فاصله میان بودجه کلان و محصولاتی که مورد توجه قرار نمی‌گیرند، پرسشی جدی درباره کیفیت و سیاست‌گذاری تولیدات تلویزیون ایجاد می‌کند.
در ادامه، به سراغ سه سریال ضعیفی می‌رویم که طی ماه‌های اخیر از تلویزیون پخش شده‌اند و نتوانستند جایگاهی در میان مخاطبان پیدا کنند.
سریال مهمان‌کشی؛ درامی کاملا ناپخته!

تعداد زیاد بازپخش «مختارنامه» دستاویزی برای شوخی شده. مدیران تلویزیون برای این‌که در محرم و صفر مجبور نباشند دست به دامان این سریال شوند، سفارش ساخت «مهمان‌کشی» را دادند. در این اثر، مختار هم سهمی اندک داشت ولی روایت اصلی به زندگی مسلم بن عقیل اختصاص یافت. «مهمان‌کشی» با جزئیات، زندگی و زمانه مسلم را به تصویر کشید. 

درام اما ضعیف بود و اوج و فرود کافی نداشت. در نتیجه مخاطب به‌جای تماشای یک اثر قصه‌گو، گاهی گمان می‌کرد با روایتی مستندگونه مواجه است. خلاصه، تلویزیون باید همچنان روی محبوبیت «مختارنامه» حساب کند! و این‌که مقایسه لحظات پایانی عمر مسلم در هر دو سریال، به‌خوبی گویای تفاوت است. کار میرباقری از نظر دیالوگ، میزانسن،شخصیت‌پردازی،بازی‌ها و... را می‌توان شاهکار دانست ولی همین موقعیت در «مهمان‌کشی» ابتدایی و دم‌دستی از آب درآمد. 
ناریا؛ شکست مطلق  یک سریال سفارشی

پروژه نفوذ درون‌مایه اصلی «ناریا» سریال ناریا بود که پیشتر نیز دستمایه چند سریال شده بود. اما «ناریا» حرف تازه و بیشتری نسبت به قبلی‌ها نداشت. بدتر این که خرده داستان‌ها تمرکز را از سوژه مرکزی برداشتند و باید گفت با یک اثر شلوغ، ملال‌آور، فاقد هیجان و گاه شعاری مواجه بودیم. تلاش ایرانی‌ها برای خودکفایی و سنگ اندازی‌های دشمن خارجی، خط اصلی قصه ناریا ساخته جواد افشار را شکل داد.

این ایده ارزشمند و البته تکراری، فدای قصه کشدار شد همچنین برخی دیالوگ‌ها به قدری ضعیف بودند که مورد تمسخر قرار گرفتند! در نهایت «ناریا» وسط آتش حمله به کشور تمام شد؛ آن هم در شرایطی که ماموران ایرانی داشتند نیروهای موساد را دستگیر می کردند. در همین سکانس پایانی یک فرمانده زن اسرائیلی با شنیدن نام ایرانی‌ها خنده از لبش محو شد و در ستایش شجاعت ایرانیان حرف زد. کسی منکر این قدرت و دلیری نیست ولی شکل ارائه چنین مفاهیمی باید توام با هوشمندی و چیره دستی هنری باشد تا نتیجه به دل بنشیند.
سریالی که می‌خواست بگوید زاکانی بهترین است!

یزدان سریالی بود که عماد (پژمان بازغی) و چند مامور دیگر شهرداری در محور روایت آن بودند. از همان قسمت اول مشخص شد، شهرداری تهران روی «یزدان» سرمایه‌گذاری کرده است تا تریبون تبلیغی‌اش باشد. این اتفاق به شکل شعاری و نچسب رخ می‌دهد و دلیل اصلی شکست سریال به همین نقطه برمی‌گردد. «یزدان» ملغمه‌ای از اتفاقات عجیب بود که مستندوار و بدون جذابیت‌های دراماتیک توی چشم مخاطب رفتند!  عماد هم مثل یک سوپر قهرمان گره از مشکلات باز می‌کرد تا شیرفهم شویم او نمادی از شهردار تهران و همکارانش است!