تورم؛ رشد نقدينگي يا نوسانات ارزي

۱۴۰۴/۰۸/۱۹ - ۲۳:۵۸:۲۲
کد خبر: ۳۶۵۲۷۹

ريشه افزايش نرخ تورم در اقتصادهاي مختلف را در كدامين بخش از نظام تصميم‌سازي‌ها بايد جست‌وجو كرد؟ آيا ريشه رشد تورم در سياست‌هاي پولي و رشد نقدينگي است؟ يا آن‌گونه كه عده قليلي از چهره‌هاي سياسي و حزبي مطرح مي‌كنند به نظامات ارزي و سياست‌هاي مرتبط با آن مربوط است؟ مطابق داشته‌هاي علم اقتصاد كه بر اثر سال‌ها تحقيق و بررسي و ارزيابي به دست آمده است، رشد تورم ريشه‌هاي پولي دارد نه ارزي! در واقع زماني كه ساختارهاي غير منضبط اقتصادي با كسري بودجه مواجه مي‌شوند، سپس اقدام به استقراض از بانك مركزي و سيستم بانكي مي‌كنند يا اينكه مستقيما اسكناس چاپ مي‌كنند! اين روند تصميم‌سازي اقتصادي، پايه پولي را توسعه داده و باعث رشد نقدينگي‌ مي‌شود.

رضا غني‌پور

ريشه افزايش نرخ تورم در اقتصادهاي مختلف را در كدامين بخش از نظام تصميم‌سازي‌ها بايد جست‌وجو كرد؟ آيا ريشه رشد تورم در سياست‌هاي پولي و رشد نقدينگي است؟ يا آن‌گونه كه عده قليلي از چهره‌هاي سياسي و حزبي مطرح مي‌كنند به نظامات ارزي و سياست‌هاي مرتبط با آن مربوط است؟ مطابق داشته‌هاي علم اقتصاد كه بر اثر سال‌ها تحقيق و بررسي و ارزيابي به دست آمده است، رشد تورم ريشه‌هاي پولي دارد نه ارزي! در واقع زماني كه ساختارهاي غير منضبط اقتصادي با كسري بودجه مواجه مي‌شوند، سپس اقدام به استقراض از بانك مركزي و سيستم بانكي مي‌كنند يا اينكه مستقيما اسكناس چاپ مي‌كنند! اين روند تصميم‌سازي اقتصادي، پايه پولي را توسعه داده و باعث رشد نقدينگي‌ مي‌شود. رشد نقدينگي هم زمينه‌ساز رشد تورم شده، اقتصاد خانوارها را متاثر مي‌سازد و نهايتا فقر را گسترش مي‌دهد! اما در برابر چنين الگوي روشن و امتحان شده‌اي، جماعتي معتقدند كه استقراض دولت‌ها و رشد نقدينگي نه تنها تورم را بالا نمي‌برد، بلكه باعث رشد اقتصادي و پويايي توليد و صادرات نيز مي‌شود! به‌زعم اين دسته از افراد، اين نوسانات ارزي است كه باعث رشد تورم و مشكلات پساتورمي در اقتصاد مي‌شود. چهره‌اي مانند ياسر جبراييلي و همفكران او از جمله افرادي هستند كه چنين نقشي را براي تحولات ارزي قائل شده و آن را ترويج مي‌كنند. جبراييلي ادعا مي‌كند، رشد نقدينگي در ايران به هيچ‌وجه به افزايش تورم ربطي ندارد و بنيان ظهور و بروز تورم در كشور ريشه در تحولات ارزي و افزايش قيمت دلار دارد (اين در حالي است كه اساسا مفهومي به نام گراني ارز در ادبيات اقتصادي بي‌معناست و دلار هرگز گران نمي‌شود، بلكه اين ريال است كه بي‌ارزش مي‌شود) . بر اساس چنين منطقي است كه آقاي جبراييلي و همفكران او نظريه‌اي مطرح كرده و مي‌گويند با ثابت نگه داشته شدن نرخ ارز در اقتصاد ايران، نرخ تورم نيز كنترل مي‌شود!

مطابق چنين نظريه‌اي اگر رشد نقدينگي ربطي به تورم نداشته باشد و با نرخ ارز مي‌توان نرخ تورم و ساير شاخص‌هاي اقتصادي را بالا نگه داشت، چرا اقتصادهاي توسعه يافته، چاپخانه‌هاي توليد اسكناس خود را برقرار نگه نمي‌دارند؟ آيا بهتر نيست در ايران هم چراغ چاپخانه بانك مركزي را روشن نگه داشت و مدام اسكناس چاپ كرد؟

براي يارانه نقدي ۹۰همت، براي كالابرگ‌هاي ماهانه ۴۰همت، براي پروژه‌هاي عمراني ۱۵۰همت، براي ساخت مسكن ۴۰۰همت اسكناس چاپ كرد و مشكل اقتصاد كشور و معيشت مردم را حل كرد؟ دولت از يك طرف چندين و چند صد هزار ميليارد ريال اسكناس به عنوان وجه رايج مملكت چاپ كند، سپس با نرخ ثابت دلار بخرد، بعد هم با آن دلارها در فضاي اقتصاد جهاني سرمايه‌گذاري كند! چه ايرادي دارد، سهام تسلا و بنز و مايكروسافت را بخريم؟ در اين صورت مردم هم‌ مي‌توانند از خودروهاي تسلا و بنز همچنين گوشي‌هاي آيفون بهره‌مند شوند! آيا چنين ادبياتي در عرصه اقتصاد عاقلانه است؟ روشن است كه عاقلانه نيست. به همين دليل هم اكثر تحليلگران و استادان دانشگاهي و اقتصاددانان واقعي مخالف چنين ديدگاه‌هاي راديكال و رويايي هستند. با اجراي چنين نظراتي شك نكنيد اقتصاد كشور دچار فروپاشي شده و شاخص‌ها، سر به آسمان مي‌سايند.

بايد پرسيد چرا خود اين افراد براي اثبات عملي بودن اين ادعاهايشان دارايي‌هاي خود را با دلار 4200 توماني به فروش نمي‌رسانند تا كمكي به اجرايي شدن ايده‌هايشان كنند؟ جالب خواهد بود اگر بدانيد بعد از جنگ جهاني دوم، امريكا قيمت طلا را به صورت دستوري روي نرخ ۳۵ دلار نگه داشت. حتما مي‌پرسيد چرا؟ چون قيمت واقعي طلا بسيار بالاتر از اين نرخ بود. پس از اين اقدام ايالات متحده كه بر اثر پيروزي در جنگ جهاني دوم ايجاد شده بود، كشورهاي مختلف شروع كردند به تحويل دلار و گرفتن طلا! نتيجه اين روند اين شد كه امريكا بخش زيادي از ذخاير طلاي خودش را از دست داد و مجبور شد سيستم برتن‌ وودز را تعطيل اعلام كند.

اين دوستان راديكال در حوزه نظريه‌پردازي اقتصادي در شرايطي چنين رويه‌هاي غير متعارفي را براي ايران مدل ۱۴۰۴ پيشنهاد مي‌كنند كه بي‌اثر بودن قيمت‌‌گذاري دستوري براي كشوري مثل امريكا هم اثبات شده و حتي ذخاير افسانه‌اي دلار هم نتوانست جلوي قانون عرضه و تقاضا كه اصل اساسي علم اقتصاد را شكل مي‌دهد ايستادگي كند، آن وقت هنوز برخي افراد و گروه‌ها در ايران تصور مي‌كنند مي‌شود با «نرخ‌سازي» و بازي با نرخ ارز، تورم را مهار و كنترل كرد. جالب اينجاست كه تورم خودش بزرگ‌ترين علت افزايش قيمت دلار است. اين دوگانه اثرگذاري نرخ ارز بر تورم با تاثير نرخ تورم بر رشد قيمت دلار، بازي بچه‌گانه‌اي است كه برخي پوپوليست‌ها براي كسب قدرت سياسي راه انداخته‌اند وگرنه هر عقل سليمي مي‌داند كه نرخ تورم عامل اصلي نوسانات فزاينده در بازارهاي مختلف از جمله بازار ارز است.

اي كاش، آقاي جبراييلي و همفكرانشان يك واحد توليدي يا تجاري را با پول و سرمايه خود در اختيار مي‌گرفتند و با اين تفكرات اداره مي‌كردند تا مشخص شود اين ايده‌ها تا چه اندازه مخربند. حسن اين تجربه‌اندوزي در اين بود كه دارايي و ثروت عمومي براي كسب تجربه آقايان اتلاف نمي‌شد و مردم هزينه اين تجربه‌اندوزي را پرداخت نمي‌كردند.