معماي بزرگ براي بازگشت به ديپلماسي

۱۴۰۴/۰۸/۱۲ - ۰۱:۵۳:۳۵
کد خبر: ۳۶۴۲۰۱

مذاكرات ميان تهران و دولت ترامپ، با وجود انتشار گاه‌به‌گاه خبرهايي درباره رد و بدل شدن پيام‌ها، همچنان در مرحله‌اي بسيار محدود و نامشخص باقي مانده است. اين روند نشان مي‌دهد كه فراتر رفتن از تعاملات غيررسمي نيازمند رفع موانع ساختاري و رواني است كه هر دو طرف را به ‌شدت محدود كرده است.

جواد هاشمي

معماي بزرگ  براي بازگشت به ديپلماسيمذاكرات ميان تهران و دولت ترامپ، با وجود انتشار گاه‌به‌گاه خبرهايي درباره رد و بدل شدن پيام‌ها، همچنان در مرحله‌اي بسيار محدود و نامشخص باقي مانده است. اين روند نشان مي‌دهد كه فراتر رفتن از تعاملات غيررسمي نيازمند رفع موانع ساختاري و رواني است كه هر دو طرف را به ‌شدت محدود كرده است. اين موانع، در درجه اول ناشي از بي‌اعتمادي متقابل تاريخي است: تجربه دور قبلي مذاكرات كه با تنش‌هاي مستقيم و اعمال تحريم‌ها همراه بود، موجب شده است كه جمهوري اسلامي و دولت ترامپ هر گونه امتياز جديد را به دقت و با ترديد بررسي كنند. به بيان فني‌تر، اين وضعيت يك «راهبرد احتياط عملياتي» را شكل داده كه در آن هر طرف به ‌شدت نسبت به اجراي تعهدات طرف مقابل مشكوك است و هر امتياز بدون تضمين‌هاي عملي پذيرفته نمي‌شود.

يكي از محورهاي اساسي اين پيچيدگي، ادعاي دولت ترامپ درباره نابودي زيرساخت‌هاي هسته‌اي ايران است. اين ادعا، اگرچه در سطح رسانه‌اي بازتاب گسترده‌اي داشته، اما در عمل يك پرسش بنيادي را مطرح مي‌كند: موضوع اصلي مذاكره چيست؟ اگر مذاكرات به ظرفيت غني‌سازي محدود شود، اساس ادعاي نابودي زيرساخت‌ها زير سوال مي‌رود و مبناي فني ادعا غيرقابل تحقق است. از سوي ديگر، اگر موضوع غني‌سازي از دستور كار خارج شود، ضرورت مذاكره براي جمهوري اسلامي بايد مبتني بر ديگر محورهاي مشخص و ملموس باشد، چراكه ورود به مذاكرات صرفا براي گفت‌وگوي نمادين فاقد ارزش است. اين موضوع نشان مي‌دهد كه بدون تعيين چارچوب روشن براي مذاكرات، امكان پيشرفت واقعي تقريبا غيرممكن است. علاوه بر اين، پيشنهادهايي مانند كاهش برد موشك‌هاي بالستيك از منظر تهران اساسا قابل پذيرش نيستند. اين مساله نشان‌دهنده تناقض بنيادين در اولويت‌ها و مفروضات امنيت ملي است؛ جمهوري اسلامي برنامه‌هاي دفاعي خود را غيرقابل مذاكره مي‌داند و هر تلاش براي محدود كردن آن‌ پيش از آغاز هر مدلي از گفت‌وگو به شكست مذاكرات منجر مي‌شود. از منظر فني، وضعيت فعلي مذاكرات را مي‌توان به مثابه يك «چرخه بن‌بست اعتماد» توصيف كرد: هر دو طرف براي ورود به مذاكرات مستقيم به اطمينان نياز دارند، اما هيچ سازوكاري براي ايجاد اطمينان وجود ندارد. نتيجه اين است كه هر گونه تعامل محدود به پيام‌هاي غيررسمي باقي مي‌ماند و هيچ پيشرفت ملموسي در سطح توافقات عملي  رخ نمي‌دهد.

در نهايت، براي اينكه مذاكرات بتواند به مرحله عملي برسد، لازم است كه دو شرط كليدي محقق شود: اول، ايجاد چارچوب روشن و قابل سنجش براي محورهاي مذاكرات، به گونه‌اي كه هر اقدام طرفين قابليت ارزيابي و تضمين داشته باشد؛ دوم، كاهش بي‌اعتمادي ساختاري كه ناشي از تجربه گذشته و تنش‌هاي بين‌المللي است. بدون اين دو مولفه، مذاكرات، حتي اگر از منظر رسانه‌اي فعال به نظر برسند، از لحاظ سياست عملي و امنيتي بي‌ثمر خواهند بود. بنابراين وضعيت كنوني مذاكرات ميان جمهوري اسلامي و دولت ترامپ نشان مي‌دهد كه معضل اعتماد   و تعريف ناقص محورهاي عملي، اصلي‌ترين مانع براي پيشرفت واقعي است و هرگونه انتظار براي توافق نهايي بدون حل اين مسائل، بيش از آنكه تحليل‌پذير باشد، صرفا اميدواركننده تلقي مي‌شود. اين بن‌بست   همچنين ماهيت پيچيده مذاكرات هسته‌اي و امنيتي  را روشن مي‌كند؛ موضوعاتي كه  در سطوحي تضمين‌ناپذير هستند و طرفين معتقدند كه هرگونه امتياز يك‌جانبه  مي‌تواند پيامدهاي استراتژيك و سياسي غيرقابل پيش‌بيني به همراه داشته باشد.