برجام، الگويي براي حل مشكلات ايران با غرب

۱۴۰۴/۰۸/۱۲ - ۰۱:۵۱:۰۷
کد خبر: ۳۶۴۱۹۹

در شرايطي كه موافقت‌ها و مخالفت‌ها با محوريت برجام همچنان ادامه دارد تا جايي كه گروهي حتي با برگزاري تجمع خواستار محاكمه عاملان اصلي برجام شده‌اند، پاسخ به اين پرسش كه محتواي برجام تا چه اندازه در راستاي منافع ملي ما بوده يا نه، مي‌تواند تصويري واضح از دورنماي آينده ارائه كند.

حسن بهشتي‌پور

در شرايطي كه موافقت‌ها و مخالفت‌ها با محوريت برجام همچنان ادامه دارد تا جايي كه گروهي حتي با برگزاري تجمع خواستار محاكمه عاملان اصلي برجام شده‌اند، پاسخ به اين پرسش كه محتواي برجام تا چه اندازه در راستاي منافع ملي ما بوده يا نه، مي‌تواند تصويري واضح از دورنماي آينده ارائه كند. در هياهوي نقد‌هاي تند و تيز اين روزها به برجام، يك پرسش بنيادين كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرد: اگر برجام نبود و در تاريخ معارصر كور عينيت پيدا نكرده بود، اكنون در كجا ايستاده بوديم؟ مناسبات اقتصادي، ارتباطي، ديپلماسي، اجتماعي و... ايرانيان چه وضعيتي داشت؟ اين توافق كه اينك به تاريخ پيوسته است، فارغ از سرنوشت نهايي‌اش، درس‌‌ها و دستاوردهايي به همراه داشت كه ناديده گرفتن آنها، محروم كردن كشور از نقشه‌راهي براي تعامل هوشمندانه با غرب در آينده است. منتقدان با تمركز انحصاري بر جنبه اقتصادي و عدم تحقق كامل وعده‌ها در مورد لغو تحريم‌ها، ديگر ابعاد حياتي اين توافق را به حاشيه مي‌‌برند. بايد توجه داشت كه دستاورد اصلي برجام، به رسميت شناخته شدن حق غني‌‌سازي صلح ‌آميز ايران پس از سال‌ها تحت فشار قطعنامه‌هاي شوراي امنيت براي توقف كامل آن بود. اين توافق براي نخستين‌بار پايه‌‌اي حقوقي و بين‌المللي براي ادامه فعاليت‌‌هاي هسته‌اي ايران در چارچوب NPT ايجاد كرد و براي يك دهه، مانع از تشديد بحران و تبديل آن به آتشي افروخته‌‌تر شد. اگر برجام نبود، توفان تحريم‌ها و فشارهاي بين‌المللي سال‌ها زودتر فرو مي‌‌باريد و كشور را در وضعيتي به مراتب دشوارتر قرار مي‌داد. با اين حال، يك ضعف راهبردي در تحليل‌هاي رايج به چشم مي‌‌خورد: قياس وضعيت كنوني اروپا با گذشته. پيشنهاد بازگشت به ميز مذاكره با اروپا، بدون درنظرگرفتن تغيير بنيادين در موازنه قواي جهاني و تحولات ژئوپليتيك، بيشتر به يك آرمان‌خواهي غيرعملي شبيه است. اروپاي امروز، استقلال عمل دوران شكل‌گيري برجام را ندارد و تحت هژموني سنگين ايالات متحده، به بازيگري تسهيلگر تبديل شده كه قدرت تصميم‌گيري مستقل را از دست داده است. فشار فعلي اروپا بر ايران نيز در همين راستا و براي فعال‌‌سازي مكانيسم‌‌هاي بازدارنده عليه كشورمان قابل تحليل است. اما مهم‌تر از تحليل كاركردهاي برجام، آسيب‌شناسي فضاي گفت‌وگوي داخلي درباره آن است. نقد سازنده جاي خود را به تخريب شخصيت داده است. در اين فضا، هركس كه از دستاوردهاي اين توافق دفاع كند، نه با استدلال، كه با حمله به هويت و چهره‌اش مواجه مي‌شود.

اين رويكرد قبيله‌‌اي كه منافع جناحي را بر مصالح ملي ترجيح مي‌دهد، بزرگ‌ترين ضربه را به «همبستگي ملي» و توانايي كشور براي عبور از بحران‌ها مي‌زند. پرسش اساسي اينجاست: آيا توانايي نقد منطقي و عاري از حب و بغض طرح‌هاي مختلف را در خود پرورده‌ايم؟ پاسخ به اين پرسش تا حد زيادي مشخص مي‌كند كه آيا موافقت‌ها و مخالفت‌ها با محوريت برجام در راستاي منافع ملي است يا در مسير رويكردهاي جناحي و سياسي؟ در پايان بايد پذيرفت كه برجام به عنوان يك توافق عملياتي به پايان راه خود رسيد، اما به عنوان يك «الگو» حل مشكلات ايران با غرب هرگز نمرده است. اين توافق ثابت كرد كه ديپلماسي فعال مي‌تواند حتي در سخت‌‌ترين شرايط، فضايي براي مانور ايجاد كند و حقوق ملي را به كرسي بنشاند. آينده تعاملات ايران با امريكا و اروپا، به طراحي نقشه ‌راهي نوين نياز دارد؛ نقشه‌ راهي كه هم واقع ‌بينانه باشد و هم عزت مند، و درس‌‌هاي تلخ و شيرين برجام، گرانبهاترين چراغ براي روشن كردن اين مسير دشوار است.