بورس خاكستري
پايش بازار سرمايه در هفتههاي اخير نشان ميدهد شاخصها اگرچه رنگ رشد گرفتهاند، اما اين رشد هنوز عمق ندارد و از جنس «بازگشت نقدي سهامداران قديمي» است نه ورود سرمايه تازه. در چنين فضايي، تصميم سازمان بورس براي اعلام عرضه اوليه جديد يادآور اشتباهات تكراري است؛ تلاشي براي بهرهبرداري از ظواهر مثبت بازار، بيآنكه بنيان اعتماد عمومي ترميم شده باشد.
پايش بازار سرمايه در هفتههاي اخير نشان ميدهد شاخصها اگرچه رنگ رشد گرفتهاند، اما اين رشد هنوز عمق ندارد و از جنس «بازگشت نقدي سهامداران قديمي» است نه ورود سرمايه تازه. در چنين فضايي، تصميم سازمان بورس براي اعلام عرضه اوليه جديد يادآور اشتباهات تكراري است؛ تلاشي براي بهرهبرداري از ظواهر مثبت بازار، بيآنكه بنيان اعتماد عمومي ترميم شده باشد.
بازار در ظاهر سبز است، اما در باطن خاكستري. فعالان قديمي بازگشتهاند، نقدينگي در گردش است، ولي نبض حضور مردم همچنان ضعيف ميزند. آنچه از بيرون به عنوان رونق ديده ميشود، در واقع حركت سرمايههاي آشنا در يك مدار بسته است؛ مدار سهامداراني كه از سالهاي بحران عبور كردهاند و با احتياط به خريد بازگشتهاند.
در چنين شرايطي، عرضه اوليه نه تنها محرك رشد نيست بلكه ميتواند عامل فرسايش اعتماد باشد. عرضهاي كه بدون تقاضاي عمومي و در خلأ مشاركت واقعي صورت گيرد، بيشتر نماد انفعال سياستگذار است تا توسعه بازار.
اين تصميم، يادآور دورههايي است كه شاخصها با دستكاري حفظ ميشدند و تلاش براي نمايش رونق جاي برنامهريزي را گرفته بود. زمان مناسب براي عرضه اوليه، دورهاي است كه دامنه نوسان به وضعيت طبيعي بازگردد و بازار آزادانه تنفس كند؛ زماني كه مردم دوباره به بورس برگردند، نه از سر اجبار يا تبليغ، بلكه با انگيزههاي واقعي سرمايهگذاري، اما شاخصهاي رفتاري معاملهگران نشان ميدهد هنوز اين زمان فرا نرسيده است. معاملات پرحجم فعلي، نشانه اعتماد نيست، بلكه تلاشي است ازسوي فعالان باتجربه براي استفاده از موجهاي كوتاهمدت بازار.
بياعتمادي عمومي، زخم كهنهاي است كه از سياستهاي نادرست گذشته به جا مانده. از وعدههاي بيسرانجام، مديريتهاي شتابزده و عرضههاي بيبرنامهاي كه به زيان خريداران خرد تمام شد. همانها كه امروز از دور نظارهگرند و ترجيح ميدهند سرمايه خود را در بازارهاي موازي چون طلا، ارز يا ملك نگه دارند؛ بازارهايي كه گرچه پناهگاه امنتري نيستند، اما دستكم بيواسطهتر از بورس عمل ميكنند. بايد پذيرفت كه عرضه اوليه بدون بازسازي اعتماد، شبيه كاشت در خاك خشك است. حتي اگر شاخصها اندكي بالاتر بروند، آنچه بر ذهن سرمايهگذار مانده، ترس و بياعتمادي است. تنها زماني ميتوان از عرضه جديد سخن گفت كه مردم دوباره به روايت بازار ايمان بياورند: روايت شفافيت، رفتار عقلاني و ثبات تصميمگيري. عرضه اوليه بايد ابزار توسعه باشد، نه نمايش اميد. اگر بازار سرمايه ميخواهد در نقشه اقتصادي كشور جايگاه واقعي پيدا كند، مسيرش از بازگرداندن مردم ميگذرد، نه از تكرار سياستهايي كه روزگاري اعتبار همين بازار را سوزاند. شايد بزرگترين آزمون سياستگذار امروز آن است كه بداند گاهي «تصميم نگرفتن» نيز تصميم درست است.
