تبديل بدن انسان به بازار امرار معاش از اجاره رحم تا فروش اعضا
در شبكههاي اجتماعي، سايتهاي نيازمندي و حتي در برخي گروههاي پيامرسان، آگهيهايي ديده ميشود كه در نگاه اول باورنكردنياند: «رحم اجارهاي، شرايط توافقي»، «كليه فروشي، فوري»، «نيازمند خريد بخشي از كبد». اين آگهيها تنها جملاتي بر صفحه موبايل نيستند؛ آنها تصوير روشنِ جامعهاي هستند كه فقر، نابرابري و نااميدي، انسان را تا حد فروش و اجاره بدنش پيش برده است. پديده «تبديل بدن انسان به ابزار امرار معاش»، در سالهاي اخير رشد چشمگيري داشته است.
رنگ باختن ارزشهاي انساني در سايه سياستهاي اقتصادي
گلي ماندگار|
در شبكههاي اجتماعي، سايتهاي نيازمندي و حتي در برخي گروههاي پيامرسان، آگهيهايي ديده ميشود كه در نگاه اول باورنكردنياند: «رحم اجارهاي، شرايط توافقي»، «كليه فروشي، فوري»، «نيازمند خريد بخشي از كبد». اين آگهيها تنها جملاتي بر صفحه موبايل نيستند؛ آنها تصوير روشنِ جامعهاي هستند كه فقر، نابرابري و نااميدي، انسان را تا حد فروش و اجاره بدنش پيش برده است. پديده «تبديل بدن انسان به ابزار امرار معاش»، در سالهاي اخير رشد چشمگيري داشته است. زنانِ بسياري بهويژه از طبقات فرودست، به عنوان «مادر جايگزين» در ازاي دريافت مبلغي حاضر ميشوند 9 ماه بارداري را براي خانوادهاي ديگر تجربه كنند. از سوي ديگر، بازار خريد و فروش كليه يا بخشهايي از بدن در سايه قانون مبهم، همچنان فعال است. گزارشهاي ميداني نشان ميدهد كه بخش عمده كساني كه آگهي ميدهند، زنان يا مردان كمدرآمدياند كه زير فشار اقتصادي به مرز فروپاشي رسيدهاند. همين چند وقت پيش در خبرها آمده بود دختر جواني كه براي بار چهارم به يك مركز مراجعه كرده بود تا تخمك اهدا كند و در ازاي آن پول بگيرد به دلايل نامعلوم جان خود را از دست داد. دلايلي كه البته خانواده دختر مركز درماني را مقصر ميدانستند و از طرف ديگر هم مركز درماني مسووليت اين اتفاق را بر عهده نميگرفت. اما چرا اين پديده در جامعه ما چنين گسترش يافته و چه عواملي باعث شده كه بدن انسان، بهويژه بدن زن به كالايي قابل معامله تبديل شود؟
بازماندن جامعه از نقش حمايتي خود
دكتر بيژن نادري، جامعه شناس و پژوهشگر اجتماعي در اين باره به «تعادل» ميگويد: وقتي بدن زن به بنگاه اقتصادي تبديل ميشود، يعني جامعه از ايفاي نقش حمايتي خود بازمانده است. در واقع، پديده اجاره رحم يا فروش عضو، تنها انتخاب فرد نيست، بلكه نتيجه ساختار اقتصادي و اجتماعي است كه انسان را در تنگناي مطلق قرار داده. او ميافزايد: در دهه اخير، شرايط اقتصادي به گونهاي پيش رفته كه بسياري از خانوادهها در تأمين نيازهاي اوليه مانند مسكن، خوراك، درمان و تحصيل فرزندان درماندهاند. در جامعهاي كه شغل پايدار وجود ندارد، تورم مدام بالا ميرود و نظام تأمين اجتماعي ضعيف است، طبيعي است كه افراد به راههاي فوري و دردناك براي تأمين معاش فكر كنند. زنان به دليل موقعيت نابرابر جنسيتي و دستمزدهاي پايينتر، بيشتر از مردان در معرض چنين انتخابهايياند.
اجاره رحم نمونه بارز بهرهكشي اقتصادي از بدن زن است
اين پژوهشگر اجتماعي در ادامه اظهار ميدارد: اجاره رحم شايد در ظاهر به نوعي همكاري انساني تعبير شود اما در واقعيت، پشت بيشتر اين قراردادها فقر است، نه نوعدوستي. اغلب زناني كه رحم خود را اجاره ميدهند، از طبقات پايين جامعه هستند، نه از طبقات متوسط يا مرفه. آنها اين كار را براي بقا انجام ميدهند، نه براي كمك.دكتر نادري در مورد چرايي افزايش چنين پديدههايي در جامعه امروز ما ميگويد: ما با چند عامل همزمان روبهرو هستيم. نخست بحران معيشت است. دوم، ضعف نظام رفاه اجتماعي و نبود حمايت موثر از زنان سرپرست خانوار. سوم، نابرابري جنسيتي در بازار كار. و چهارم، تغييرات فرهنگي و ارزشهاي جامعه كه در نتيجه فقر، نوعي بيتفاوتي نسبت به كرامت بدن ايجاد كرده است. او با اشاره به افزايش آگهيهاي فروش اعضا در فضاي مجازي ميافزايد: در شرايطي كه دولتها بايد خدمات حمايتي ارايه بدهند، مردم خودشان براي بقا به بازار ميآيند؛ اما بازاري كه مشتري آن نه دولت، بلكه طبقات مرفهاند. در واقع، بدن فقير براي رفاه ثروتمند معامله ميشود. اين يعني بازتوليد نابرابري در عريانترين شكل ممكن.
رنگ باختن ارزشهاي انساني در سايه سياستهاي اقتصادي
بيژن نادري در ادامه تأكيد ميكند: اين روند اگر مهار نشود، ميتواند به نوعي «بازار بدن» رسمي تبديل شود؛ بازاري كه در آن رحم، كليه، تخمك يا حتي سلول، به كالا تبديل ميشود. اينكه جامعهاي براي بقا به چنين نقطهاي برسد، نشان ميدهد ارزشهاي انساني در سايه سياستهاي اقتصادي رنگ باختهاند. هر جا فقر مزمن شود، بدن انسان بيارزش ميشود. او در پايان ميگويد: اين موضوع فقط اقتصادي نيست. وقتي فقر و فشار اقتصادي طولاني ميشود، ذهن انسان دچار نوعي فرسودگي تصميمگيري ميشود. ما به آن «تحليل رواني فقر» ميگوييم. در اين حالت، فرد ديگر توان تفكر بلندمدت ندارد و تصميمهايش كوتاهبُرد و فوري ميشود. اين همان نقطهاي است كه انسان حاضر است هر كاري بكند تا از امروز عبور كند، حتي اگر فردا از بين برود.
انتخاب ميان بد و بدتر
ليلا بهرامي راد، روانشناس باليني نيز در مورد تاثيرات رواني اجاره رحم به «تعادل» ميگويد: براي بسياري از زناني كه وارد اين چرخه ميشوند، انتخاب ميان بد و بدتر است. يكي از مراجعان من زني بود كه رحم خود را اجاره داده بود تا بتواند وام مسكن همسرش را تسويه كند. او ميگفت احساس ميكنم بدنم ديگر مال خودم نيست. اين حس ازخودبيگانگي و از دست دادن كنترل بر بدن، يكي از آسيبزاترين پيامدهاي رواني اين نوع تصميمهاست. او در پاسخ به اين سوال كه چه عواملي باعث شده آگهيهاي اجاره رحم يا فروش عضو چنين فراگير شود، اظهار ميدارد: پاسخ، تركيبي از اقتصاد و فرهنگ است. از يك سو، تورم و بيكاري، فقر را به لايههاي مياني جامعه هم كشانده است. از سوي ديگر، فضاي مجازي امكان ديده شدن اين نوع آگهيها را فراهم كرده و تابوي گفتوگو درباره آن را شكسته است. اين روانشناس باليني ادامه ميدهد: در گذشته چنين پديدههايي پنهان بودند. اما امروز با رشد شبكههاي اجتماعي، افراد به راحتي آگهي ميگذارند. اين يعني نوعي نرمال شدن پديده. وقتي در جامعه فقر نهادينه ميشود، حتي فروش عضو هم ديگر عجيب به نظر نميرسد.
فرهنگ مصرفگرايي و فشار رواني براي داشتن زندگي بهتر
بهرامي راد همچنين از «فرهنگ مصرفگرايي» به عنوان يكي از عوامل فرهنگي بروز چنين پديدههايي در جامعه ياد ميكند و ميگويد: در جامعهاي كه ارزشها به سمت ثروت و ظاهرگرايي رفته، فشار رواني براي داشتن زندگي بهتر افزايش مييابد. بسياري از اين افراد نه براي نان، بلكه براي شأن اجتماعي دست به فروش عضو ميزنند؛ چون ميخواهند عقب نمانند. اين پديده در لايههاي شهري كاملا مشهود است. از سوي ديگر، ضعف نظامهاي حمايتي و بياعتمادي به دولت نيز نقش مهمي دارد. او ميافزايد: وقتي فرد به مرحلهاي ميرسد كه بخشي از بدن خود را ميفروشد يا اجاره ميدهد، يعني از درون احساس بيقدرتي مطلق كرده است. او ديگر بدنش را جزو «خود» نميداند؛ چنين فردي بدنش را به عنوان دارايي ميبيند، نه هويت. بهرامي راد با تاكيد بر اينكه وضعيت موجود نتيجه مستقيم فشارهاي رواني ناشي از فقر و ناامني اقتصادي است، بيان ميكند: در روانشناسي فقر، ما با پديدهاي به نام «اضطراب بقا» روبهرو هستيم. وقتي ذهن درگير تأمين نيازهاي اوليه است، قضاوت اخلاقي و احساس تعلق به بدن كاهش مييابد. فرد فقط ميخواهد زنده بماند، حتي اگر به قيمت از دست دادن بخشي از وجودش باشد. اين روانشناس با اشاره به اينكه پيامدهاي رواني چنين تصميمهايي معمولاديرتر خود را نشان ميدهند، ميگويد: بسياري از زناني كه رحم خود را اجاره دادهاند، بعد از زايمان دچار افسردگي شديد، احساس گناه يا پوچي ميشوند. بدنشان حامل تجربهاي است كه از آن خودشان نيست. از نظر رواني، اين نوع بارداري «بيمالكيت بر بدن» نوعي جدايي دردناك ميان جسم و روان ايجاد ميكند.
احساس رها شدگي يكي از خطرناكترين حالات رواني در فرد است
او ميافزايد: وقتي فرد بداند هيچ شبكه حمايتي ندارد، احساس رهاشدگي پيدا ميكند. اين احساس يكي از خطرناكترين حالات رواني است. او ديگر اميدي به كمك بيروني ندارد و تنها سرمايهاي كه برايش باقي ميماند بدن خودش است. بسياري از اين زنان پس از تجربه اجاره رحم يا فروش عضو، دچار مشكلات رواني طولانيمدت ميشوند. افسردگي، احساس شرم، بيارزشي و گاه تنفر از بدن، در ميان اين گروه بسيار بالاست. اما چون در نظام سلامت روان كشور خدمات حمايتي كافي وجود ندارد، اين افراد معمولا بدون درمان رها ميشوند. بهرامي راد در پايان هشدار ميدهد: ما نميتوانيم با سكوت از كنار اين پديده بگذريم. لازم است نظامهاي حمايتي قوي براي زنان كمدرآمد و سرپرست خانوار ايجاد شود. وقتي زن درآمد پايدار و بيمه داشته باشد، كمتر حاضر ميشود بدنش را به ابزار بقا تبديل كند. در واقع اجاره رحم يا فروش كليه فقط مشكل فردي نيست، بحران اجتماعي است. هر آگهي از اين نوع، نشانه شكاف طبقاتي است. جامعهاي كه در آن بدن فقير ابزار رفاه ثروتمند ميشود، دير يا زود با بحران اخلاقي عميق روبهرو خواهد شد.
تا زماني كه فقر هست، بازار بدن هم هست
كارشناسان حوزه روان معتقدند كه بايد به مردم ياد داد بدن انسان كالايي براي معامله نيست. در مدارس، رسانهها و دانشگاهها بايد درباره كرامت بدن و سلامت روان آموزش داده شود. همچنين، مشاورههاي رواني رايگان براي زنان در معرض اين تصميمها ضروري است. اغلب آنها قبل از اقدام، با هيچ روانشناسي مشورت نميكنند، چون يا نميدانند يا هزينهاش را ندارند. اجاره رحم و فروش اعضا را نميتوان با نصيحت اخلاقي متوقف كرد؛ همانگونه كه گرسنگي را نميتوان با سخنراني درمان كرد. براي مقابله با اين بحران، جامعه بايد ساختارهاي حمايتي واقعي ايجاد كند، شغل پايدار فراهم آورد، و كرامت انسان را به جاي كالا بنشاند. تا زماني كه فقر هست، بازار بدن هم هست. اما انتخاب ميان نان و كرامت، انتخاب انساني نيست. وظيفه جامعه اين است كه انسان را به جايي نرساند كه مجبور شود ميان «زنده ماندن» و «انسان ماندن» يكي را برگزيند.
