بورس زير سايه بحرانها

اعتماد در بازار سرمايه، داستان امروز و ديروز نيست. اين واژه سالهاست به زخم كهنهاي تبديل شده كه هيچ سياست و برنامهاي نتوانسته مرهمي بر آن باشد.
اعتماد در بازار سرمايه، داستان امروز و ديروز نيست. اين واژه سالهاست به زخم كهنهاي تبديل شده كه هيچ سياست و برنامهاي نتوانسته مرهمي بر آن باشد. از تابستان ۱۳۹۹، روزهايي كه خيل مردم با اميد سودهاي كلان وارد تالار شيشهاي شدند، درنهايت با تجربه سقوط شاخصها از بورس بيرون رفتند، تا امروز كه بازار هنوز زير سايه بياعتمادي نفس ميكشد و هيچ چيزي نتوانسته تا به امروز اعتماد اين بازار را به صورت كامل ترميم كند و تنها بخش كوچكي از آن ترميم شده است.
تابستان ۹۹ نقطه عطفي بود براي بازار سرمايه. شاخص كل بورس تهران پس از يك جهش خيرهكننده و بسيار سودساز. در نهايت با تركيبي از مجموعهاي از عوامل اقتصادي و سياسي و درنهايت دخالتهاي سياسي سقوط كرد. تب تبليغات عمومي و توصيههاي مسوولان دولتي مردم را به سمت بورس كشاند و باعث شد مردم تمام سرمايههاي خود را به هر نحوي شده وارد بورس كنند. اما پشت صحنه، سازوكار بازار آماده چنين حجم نقدينگي نبود. قيمتها بيش از اندازه رشد كرده بود، عرضه سهام توسط نهادهاي دولتي شدت گرفت و در نهايت، بازار به همان سرعتي كه اوج گرفت فرو ريخت و باگذشت حدود 5 سال همچنان قيمت سهام در كف هستند و نتوانسته صعود قابل توجهي را داشته باشند.
پس از تجربه سال 99، سالهاي متوالي وعدههاي ترميم، حمايت و بستههاي نجات از سوي مسوولان شنيده شد؛ هر بار با طرحي تازه، هر بار با اميدي جديد. اما هر وعده، پيش از آنكه اجرايي شود، زير بار بيعملي و تصميمات متناقض، رنگ باخت و به نوعي ميتوان گفت كه مهمترين علت رنگ باختن وعدهها عدم ترميم آنها بود در آن سالها بسياري از وعده به صورت نصفه و نيمه رهايي ميشد و درنهايت شاهد اين روزها هستيم. بورس بارها در دورههاي مختلف تلاش كرد مسير صعودي به خود بگيرد اما در دوره با اولين دخالت نزولي شد و علت آن نيز به عدم اعتماد در بازار بازميگردد. عدم اعتماد باعث شده كه بورس تهران نتواند روند صعودي داشته باشند و در هر دورهاي روند اصلاحي را تجربه كند. بهطوركلي اين مجموعه تصميمات باعث شد كه بازار سهام نتواند روند صعودي به خود بگيرد و در گرداب بياعتمادي فر رود.
تكرار بيثباتي در بورس
از سال ۱۳۹۹ تا امروز، بورس تهران تقريبا هيچ دوره پايداري را تجربه نكرده است. هر حركتي براي روندسازي، با دستكاري و دخالت در ساختار معاملات، نرخ خوراك، يا دستورالعملهاي لحظهاي از سوي نهادهاي دولتي، متوقف شده است. كارشناسان عقيده دارند كه اين روند در ميان مدت باعث شده كه بازار ركود عميقي را تجربه كند، چراكه هر دخالت، مانند ضربهاي است بر استخوان شكننده اعتماد.
سهامداران نيز از اين موضوع خسته شدهاند، در حافظه جمعي سهامداران خرد، سقوطهاي دستوري و حمايتهاي يك شبه جايگزين هر نوع تحليل روند شرايط شده است، در اصل سهامداران به تجربه گذشته بهاي بيشتري ميدهند كه در نهايت نتيجه ساده است، خروج پول از بازار سهام و پناه بردن آن به سپرده بانكي با سود بالاتر، بازار ارز، طلا و سكه و حتي مسكن است. هر چقدر هم شاخصهاي بورس سبز باشند زماني كه نقدينگي ترس از حمايت داشته باشد از بازار فرار ميكند و به نوعي رنگ سبز براي بازار معنايي ندارد.
درحال حاضر عنصر اصلي رشد و توسعه بازار سهام اعتماد است و همين اعتماد ميتواند نقدينگي را از ساير بازارهاي موازي جذب و وارد بورس كند. هر وقت اين اعتماد آسيب ببيند، جريان نقدينگي قطع ميشود و بازار در سراشيبي اصلاحي ميافتد. كارشناسان بازار سرمايه بارها عقيده دارند كه رابطه نقدينگي و اعتماد، موازي و همجهت است و هر زمان اعتماد در بازار كاهش يابد نقدينگي نيز از بازار خارج شد و هر زماني كه ميزان اعتماد موجود در بازار افزايشي شود، نقدينگي نيز به سمت بورس سرازير خواهد شد. در شرايطي كه تورم مزمن، كاهش ارزش پول ملي و رشد سرسامآور هزينههاي توليد به بنگاهها فشار ميآورد، تنها ورود نقدينگي تازه ميتواند بورس را زنده نگه دارد. اما براي اينكه اين نقدينگي از حسابهاي بانكي يا بازارهاي موازي خارج شود، بايد باور وجود امنيت و پيشبينيپذيري در بازار سهام ايجاد شود؛ دو غايب بزرگ در ساختار فعلي اقتصاد. اعتماد در بورس، نهفقط از بيثباتي داخلي ضربه خورده، بلكه سياستهاي خارجي نيز بهشدت بر آن اثر گذاشته است. تحريمهاي مكرر، نوسانات در روابط بينالملل و سيگنالهاي منفي از مذاكرات سياسي، بر روان سرمايهگذاران سنگيني ميكند. بازارهايي مانند نفت و پتروشيمي، كه در مقياس جهاني فعاليت دارند، از اين نوسانات بيشترين آسيب را ميبينند و به تبع آن، موجي از ترس و خروج نقدينگي سراسر بازار را دربرميگيرد.در هر دورهاي كه احتمال تشديد تحريم يا بحران سياسي مطرح شده، بورس تهران دچار شوك شده است. سهامداران خرد، بهويژه افراد تازهوارد، ترجيح دادهاند سرمايه خود را از بازار خارج كنند تا قرباني تصميمات سياسي نشوند. اين چرخه، در طول پنج سال گذشته بارها تكرار شده و هر بار اثر عميقتري بر ذهنيت بازار گذاشته است.
رابطه افزايش ريسكها و بورس
اما همه ريسكها از خارج نميآيند. داخل سيستم اقتصادي نيز عواملي وجود دارند كه مثل جريان خوني ناسالم، اعتماد را تضعيف ميكنند. يكي از مهمترين آنها، افزايش نرخ بهره بانكي است. هرگاه سود سپردههاي بانكي بالا ميرود، سرمايهگذاران خرد به سرعت به سمت سيستم بانكي ميچرخند. اين تصميم براي دولت سودآور است، اما براي بازار سرمايه حكم تضعيف دارد.
با بالا رفتن نرخ بهره، جذابيت سهام كاهش مييابد و خروج پول شدت ميگيرد. در نتيجه، حجم معاملات افت ميكند، تحليلهاي تكنيكال بياثر ميشوند و بازار وارد فاز بياعتمادي مضاعف ميشود. در اين ميان حتي بورس كالا نيز از اين روند مصون نمانده؛ كاهش تقاضا براي خريدهاي صنعتي نشان داده كه ركود نقدينگي، اثرش را به تمام زنجيره بازار رسانده است.
بخش عمده بحران اعتماد امروز را بايد در رفتار حاكميتي جستوجو كرد. بورس تهران هنوز بهطور كامل از زير نفوذ دولت خارج نشده است. تصميمات كلان اقتصادي، تعيين نرخ خوراك، تعرفه صادرات، و حتي سطح عرضه سهام شركتهاي بزرگ، همگي با امضاي نهادهاي دولتي تعيين ميشوند. اين نفوذ، سالهاست ساختار بازار را از مسير طبيعي خود خارج كرده است.هرچند دولتها مدعي هستند هدفشان «حمايت از سهامدار» است، اما تجربه نشان ميدهد هر بار كه دخالتها افزايش يافته، سقوط هم شديدتر بوده است. مفهوم حمايت در ذهن سهامدار، ديگر معناي واقعي خود را از دست داده و به جاي آن، نوعي «مديريت دستوري» تداعي ميشود كه نتيجهاش زيان گسترده سهامداران خرد است.
به گفته برخي فعالان بازار، بورس اكنون در نقطه حساسي قرار دارد. كاهش ارزش ريال و فشار تورمي باعث شده ارزش داراييهاي واقعي شركتها نسبي جذابتر به نظر برسد. اما همين تورم، چاقويي دولبه است؛ از يك سو انگيزهاي براي ورود سرمايه ايجاد ميكند و از سوي ديگر، با افزايش هزينه توليد و ابهام در سياستهاي اقتصادي، ريسك شكست را بالا ميبرد. آينده بورس، در چنين بزنگاهي، بيش از هر چيزي به ترميم اعتماد و اصلاح ساختار تصميمگيري وابسته است. شاخصهاي بورسي ممكن است كوتاهمدت و حتي ميان مدت سبز شوند، نقدينگيهاي لحظهاي سرريز شوند، يا چند صنعت خاص رشد مقطعي را تجربه كنند، اما همچنان برخي از كارشناسان عقيده دارند كه به علت بياعتمادي حاصل شده اين مثبتها تنها مقطعي است و حاصل از رشد واقعي اقتصاد نيست و تنها در ميان مدت و كوتاهمدت چهره بحران پوشيده شده است و احتمالا به همين زوديها شاهد ريزش دوباره در بازار باشيم. البته برخي از نظرات خلاف اين مورد است و برخي از كارشناسان عقيده دارند كه اين مثبتهاي بورس واقعي است و در ميان مدت با شروط خاص پايدار خواهد بود. بازگرداندن اعتماد به بازار سرمايه، بيش از هر چيز نيازمند صداقت سياستگذار است. سهامدار بيش از نقدينگي از وعدهها آسيب ديده است. دخالتهاي مقطعي، وعدههاي بدون عمل، و تصميمات غيرشفاف چنان ذهنيت منفي ساخته كه هر خبر رسمي با بدبيني تفسير ميشود. تنها راه احياي اين اعتماد، در اصلاح ساختار نظارتي و فاصله گرفتن دولت از مديريت روزمره بازار است.شفافيت در انتشار دادهها، تضمين در اجراي قوانين و پرهيز از تصميمات دستوري ميتواند آرامآرام مسير ترميم را آغاز كند. اگر نقدينگي قرار باشد دوباره به تالار شيشهاي برگردد، بايد مطمئن شود كه اينبار كسي با چرخش كابينه يا تغيير سياست، قوانين بازي را عوض نخواهد كرد.
بورس براي خروج از اين چرخه فرسايشي، نه به حمايت دستوري نياز دارد و نه به تبليغات رسانهاي. آنچه فقدانش بيشتر از هر چيزي احساس ميشود،« اعتماد» است؛ عنصري نامرئي اما حياتي، كه بدون آن هيچ شاخصي معنا ندارد. تا زماني كه تصميمات كلان با نگاه كوتاهمدت گرفته ميشود و نقدينگي همچنان از ترس دخالت به بازارهاي موازي پناه ميبرد، هر تابلوي سبزي ميتواند به سادگي به رنگ قرمز بدل شود.بازار سرمايه نه با وعده، بلكه با عمل شفاف و پايدار ميتواند از زير سايه بياعتمادي بيرون بيايد. اعتماد از دست رفته، سرمايهاي است كه تنها با زمان، ثبات و صداقت بازميگردد. بورس اگر قرار است دوباره تبديل به آينه اقتصاد ملي شود، بايد نخست اعتماد عمومي را پس بگيرد؛ همان سرمايهاي كه در تابستان ۹۹گم شد و هنوز در راه بازگشت است.
