آمارها از عبور ميزان اختلالات رواني از مرز ۵۰ درصد حكايت دارند

زندگي در لبه اضطراب

۱۴۰۴/۰۷/۲۰ - ۰۲:۲۶:۵۸
کد خبر: ۳۶۱۱۴۲
زندگي در لبه اضطراب

در روزهاي گذشته عليرضا شريفي يزدي، جامعه‌شناس، روانشناس اجتماعي و عضو فرهنگستان علوم پزشكي در مصاحبه‌اي آمار 25 درصد ابتلای ايرانيان به اختلالات رواني را رد كرده و اين آمار را بيش از 50 درصد دانست.

فقر و نابرابري اقتصادي نقش تعيين‌كننده‌اي در اختلالات رواني دارد

در روزهاي گذشته عليرضا شريفي يزدي، جامعه‌شناس، روانشناس اجتماعي و عضو فرهنگستان علوم پزشكي در مصاحبه‌اي آمار 25 درصد ابتلای ايرانيان به اختلالات رواني را رد كرده و اين آمار را بيش از 50 درصد دانست. او بيان داشت: مشاهدات ميداني و مطالعات اكتشافي نشان مي‌دهند كه آمار اختلالات روان در ايران بسيار بيشتر از ۲۵ درصدي است كه وزارت بهداشت اعلام كرده است. حتي نمي‌توان گفت اين رقم تنها به ۲۷ درصد نزديك است؛ برخي آمارها تا ۵۰ تا ۶۰ درصد هم مي‌رسند، اگرچه اعتبار آنها قابل بحث است. واقعيت اين است كه از سال ۱۴۰۱ به بعد زمينه‌سازي براي افزايش اختلالات روان در كشور شدت گرفته است و اين موضوع از طريق افزايش آسيب‌هاي اجتماعي قابل شناسايي است.   وقتي فقر، اميد را مي‌بلعداين آمارنگران‌كننده كه نشان مي‌دهد نيمي از جامعه به نوعي از اضطراب، افسردگي، يا ساير اختلالات رواني رنج مي‌برند. اين رقم تنها يك عدد خشك نيست، بلكه بازتابي از وضعيت دشوار اقتصادي، اجتماعي و رواني جامعه‌اي است كه فشارهاي پي‌درپي معيشتي، ناامني شغلي و كاهش اميد به آينده را تجربه مي‌كند.   جامعه‌اي خسته از بقا؛ فشار معيشتي و فرسودگي روانيدر سال‌هاي اخير، افزايش تورم، كاهش قدرت خريد و نااطميناني نسبت به آينده، بخش قابل توجهي از طبقه متوسط و پايين جامعه را به مرز فروپاشي رواني رسانده است. بر اساس داده‌هاي رسمي، بيش از ۶۰ درصد خانوارهاي شهري در تأمين هزينه‌هاي اساسي زندگي دچار مشكل‌اند. كارشناسان هشدار مي‌دهند كه چنين شرايطي، «احساس ناكامي» و «بي‌عدالتي اجتماعي» را در سطح جامعه افزايش داده و در نتيجه، زمينه بروز اختلالات رواني را تقويت كرده است.   فقر مزمن اضطراب را به پديده اجتماعي تبديل مي‌كندبيژن كاظمي، جامعه شناس و استاد دانشگاه در اين باره به تعادل مي‌گويد: نمي‌توان اختلالات رواني را جدا از ساختار اقتصادي جامعه تحليل كرد. وقتي فقر به شكلي مزمن در جامعه گسترش مي‌يابد، اضطراب و افسردگي نه يك بيماري فردي بلكه يك پديده جمعي مي‌شود. در واقع، اختلالات رواني امروز ايران، محصول مستقيم نابرابري و بي‌عدالتي اجتماعي است. او مي‌افزايد: وقتي جوان تحصيلكرده‌اي نمي‌تواند شغلي متناسب با مهارت‌هايش پيدا كند، يا خانواده‌اي براي اجاره خانه مجبور است نيمي از درآمدش را بپردازد، اين وضعيت مستقيماً به فرسودگي رواني تبديل مي‌شود. ما اكنون با جامعه‌اي روبرو هستيم كه در آن «خستگي از زندگي» به احساس مشترك بدل شده است. اين جامعه شناس اظهار مي‌دارد: جامعه‌شناسان از اصطلاح «افسردگي جمعي» براي توصيف حال‌و‌هواي امروز جامعه استفاده مي‌كنند؛ وضعيتي كه در آن احساس ناكامي، بي‌اعتمادي، و بي‌معنايي زندگي در سطح عمومي گسترش مي‌يابد. كاظمي مي‌گويد: وقتي در جامعه‌اي اميد به بهبود شرايط از بين مي‌رود، افراد به‌تدريج از فعاليت اجتماعي كناره‌گيري مي‌كنند، مشاركت مدني كاهش مي‌يابد، و احساس تعلق به جمع جاي خود را به بي‌تفاوتي مي‌دهد. اين همان نقطه‌اي است كه سلامت اجتماعي دچار بحران مي‌شود.   فقر، ريشه خاموش افسردگياز سوي ديگر، دكتر الهام نادري، روانشناس باليني، نقش فقر و مشكلات اقتصادي را در گسترش نااميدي بسيار پررنگ مي‌داند. او معتقد است كه «احساس ناتواني در كنترل زندگي»، يكي از مهم‌ترين عوامل شكل‌گيري افسردگي در جامعه امروز است. اين روانشناس به تعادل مي‌گويد: در روان‌شناسي، احساس كنترل يكي از پايه‌هاي سلامت روان است. اما وقتي مردم مدام با بي‌ثباتي اقتصادي، تورم، و كمبود منابع روبرو هستند، اين احساس از بين مي‌رود. انسان نااميد مي‌شود چون باور دارد كه تلاشش نتيجه‌اي ندارد. اين همان نقطه‌اي است كه افسردگي اجتماعي شكل مي‌گيرد. نادري مي‌افزايد: در سال‌هاي اخير، اكثر افرادي كه به روانشناس مراجعه مي‌كنند با مشكلاتي چون فشار مالي، بيكاري، يا بدهي‌هاي سنگين دست‌وپنجه نرم مي‌كنند. مشكل اينجاست كه خدمات سلامت روان نيز گران و در دسترس نيست. بسياري از افرادي كه نياز به درمان دارند، به دليل هزينه‌ها، از مراجعه به روانشناس صرف‌نظر مي‌كنند. اين يعني فقر، هم بيماري مي‌سازد و هم مانع درمان مي‌شود.   پديده «افسردگي جمعي» در جامعهبه باور كارشناسان، نااميدي امروز نه صرفاً يك وضعيت رواني، بلكه بحراني اجتماعي است كه پيامدهاي گسترده‌اي دارد؛ از كاهش بهره‌وري نيروي كار گرفته تا افزايش مهاجرت، اعتياد و فروپاشي روابط خانوادگي. دكتر نادري در اين باره مي‌گويد: افسردگي اجتماعي باعث مي‌شود مردم ديگر براي آينده برنامه‌ريزي نكنند، انگيزه‌اي براي پيشرفت نداشته باشند، و حتي كوچك‌ترين شكست‌ها را فاجعه تلقي كنند. اين چرخه، اگر متوقف نشود، مي‌تواند در بلندمدت به فرسايش نيروي انساني و بحران هويت جمعي منجر شود.   سلامت روان، قرباني نابرابرياو در پايان مي‌افزايد: آمار بالاي اختلالات رواني در ايران، هشداري جدي است براي سياست‌گذاران اجتماعي. سلامت روان تنها به مشاوره و دارو محدود نمي‌شود؛ بلكه نيازمند اصلاح ساختارهاي اقتصادي، كاهش نابرابري، و افزايش احساس امنيت اجتماعي است. در جامعه‌اي كه اكثريت مردم درگير دغدغه‌هاي ابتدايي معيشت‌اند، نمي‌توان از اميد، نشاط يا آرامش سخن گفت. در واقع هيچ نسخه روانشناختي نمي‌تواند فقر را درمان كند.   آمار تكان‌دهنده اختلالات رواني در ايراناز سوي ديگرعليرضا شريفي يزدي در اين رابطه به فراروگفت: طلاق به حدي رسيده كه دولت ديگر آن را به‌طور رسمي اعلام نمي‌كند و بسياري از شاخص‌هاي اقتصادي نيز به شكل رسمي منتشر نمي‌شوند. بنابراين آماري كه وزارت بهداشت در سال ۱۴۰۴ براي سال ۱۴۰۱ ارايه مي‌دهد، در شرايط فعلي جامعه ايران قابل اتكا نيست.  او افزود: رخدادهاي سال‌هاي ۱۴۰۱ تا ۱۴۰۴، از جمله جنگ ۱۲ روزه، شرايطي را فراهم كرده‌اند كه افراد نياز به به‌روزرساني و پايش دارند تا بتوان آمار دقيق‌تري به دست آورد. پيش‌بيني مي‌شود كه ميزان اختلالات روان بسيار بالاتر از ارقام فعلي باشد و در آينده نيز روند افزايشي آن ادامه پيدا كند.   بسياري از مردم درباره مشكلات رواني خود صحبت نمي‌كننداين روانشناس اجتماعي گفت: ما در بررسي عوامل افزايش بيماري‌هاي رواني در جامعه، با مجموعه‌اي از دلايل فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي مواجه هستيم. از منظر فرهنگي، يكي از مهم‌ترين دلايل، تابو بودن و انگ‌زدايي ناكافي مسائل رواني است؛ بسياري از مردم درباره مشكلات رواني خود صحبت نمي‌كنند و اين سكوت خود نشانه ضعف آگاهي عمومي است.   فقر و نابرابري اقتصادي نقش تعيين‌كننده‌اي در اختلالات رواني داردشريفي يزدي در ادامه اظهار داشت: در بعد اجتماعي، فقر و نابرابري اقتصادي نقش تعيين‌كننده‌اي دارند. فاصله طبقاتي، مشكلات اقتصادي و فشارهاي ناشي از زندگي شهري اضطراب و استرس را افزايش مي‌دهند. شكاف نسلي، تغيير سبك زندگي، تحولات فناوري و تغيير ارزش‌ها و هنجارها نيز افراد را سردرگم كرده و تنش ايجاد مي‌كنند؛ بسياري از آموزه‌هايي كه از نسل‌هاي گذشته آموخته‌ايم، امروز پاسخگوي نيازهاي نسل جديد نيست و همين باعث سردرگمي و تنهايي افراد مي‌شود. او افزود: تنهايي و انزوا به‌ويژه در شهرهاي بزرگ، به دليل كاهش ارتباطات واقعي اجتماعي، بسيار اهميت دارد و بر سلامت روان اثرگذار است. خشونت و مشكلات خانوادگي، از جمله بحران‌هاي ارتباطي بين زوجين، والدين و فرزندان، خشونت خانگي و انواع طلاق‌ها- شامل طلاق رسمي، اقتصادي، عاطفي، جنسي و سكوت- نيز از عوامل مهم اجتماعي براي افزايش اختلالات رواني به شمار مي‌آيند.   بي‌سوادي سياسي، باعث اضطراب و سرخوردگي مي‌شودعضو فرهنگستان علوم پزشكي گفت: عوامل سياسي نيز در سلامت روان تأثير دارند. بي‌سوادي سياسي، نااميدي اجتماعي، فشارهاي بين‌المللي و تحريم‌ها باعث اضطراب و سرخوردگي مي‌شوند. محدوديت در آزادي‌هاي اجتماعي، همچنين كمبود سرمايه‌گذاري در حوزه سلامت روان، بر شدت مشكلات رواني مي‌افزايد و حس بي‌قدرتي و سرخوردگي را در افراد تشديد مي‌كند. او ادامه داد: عوامل اقتصادي نيز تاثير عميقي بر سلامت روان دارند. تورم، بيكاري، ركود، عدم آگاهي اقتصادي و ترس از ناتراز بودن هزينه و درآمد، كمبود دسترسي به خدمات درماني و محروميت‌هاي اقتصادي از جمله عواملي هستند كه باعث افزايش اضطراب، استرس و اختلالات رواني مي‌شوند. محدوديت‌هاي دسترسي به خدمات روان‌پزشكي و روان‌درماني و نابرابري در توزيع اين خدمات نيز به تشديد بحران كمك مي‌كند، به ويژه كه بسياري از استان‌ها تنها يك يا دو بخش روان‌پزشكي فعال دارند و بيماران براي بستري شدن مدت‌ها در صف انتظار مي‌مانند.   افسردگي ناشي از سرخوردگي و نبود امنيت استاو افزود: در ايران اما شرايط متفاوت است. عوامل ايجادكننده و تشديدكننده افسردگي، بر اساس همان دلايل فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حتي آموزشي و بهداشتي كه پيش‌تر اشاره شد، بسيار بالاست. افسردگي معمولاً ناشي از سرخوردگي، نااميدي، اضطراب، احساس ناكامي و نبود امنيت است؛ مسائلي كه در جامعه امروز ايران به‌شدت قابل مشاهده‌اند. بنابراين به‌طور طبيعي انتظار مي‌رود ميزان افسردگي در ايران بالاتر از ميانگين جهاني باشد.   گراني خدمات روانشناسي يكي از چالش‌هاي اصلي استمساله اينجاست كه از نظر فرهنگي يكي از موانع جدي مراجعه به روانشناس و روانپزشك، موضوع برچسب‌گذاري است. بسياري از افراد به دليل ترس از اينكه به آنها لقب «ديوانه» داده شود، از مراجعه به مراكز تخصصي خودداري مي‌كنند. حتي در خانواده‌ها نيز وقتي فردي براي درمان روانشناختي اقدام مي‌كند، ممكن است بعدها اين موضوع عليه او استفاده شود و به نوعي سرزنش يا تحقير شود. در كنار اين مساله، ضعف در آموزش مهارت‌هاي مقابله با استرس و افسردگي در مدارس، محيط‌هاي كاري و دانشگاه‌ها وجود دارد. اين مهارت‌ها مي‌توانند نقش پيشگيرانه مهمي ايفا كنند، اما در نظام آموزشي و اجتماعي ما جايگاه پررنگي ندارند.از سوي ديگر، گراني خدمات روانشناسي يكي از چالش‌هاي اصلي است. بسياري از خدمات روانشناسي تحت پوشش بيمه قرار ندارند و در نتيجه هزينه‌ها به‌ويژه براي درمان‌هاي طولاني‌مدت و مستمر بسيار سنگين است. برخلاف برخي درمان‌هاي پزشكي، روان‌درماني اغلب نيازمند جلسات هفتگي و پيوسته در طول چندين ماه است و همين امر باعث مي‌شود بسياري از افراد به دليل شرايط اقتصادي نتوانند به درمان ادامه دهند. كمبود حمايت اجتماعي و اقتصادي در اين حوزه، مشكل را دوچندان كرده و موجب مي‌شود افراد زيادي بدون دريافت خدمات لازم با مشكلات رواني خود تنها بمانند.