تورم ايران از منظر تئوريهاي لارنس هريس؛ جدايي پول از توليد
در شرايط فعلي، تورم به بخشي از واقعيت زندگي روزمرهمان تبديل شده است، هر روز قيمتها بالا ميروند، ارزش پول پايين ميآيد و همه ما از مردم عادي گرفته تا توليدكنندگان با نگراني از فردا حرف ميزنيم.

در شرايط فعلي، تورم به بخشي از واقعيت زندگي روزمرهمان تبديل شده است، هر روز قيمتها بالا ميروند، ارزش پول پايين ميآيد و همه ما از مردم عادي گرفته تا توليدكنندگان با نگراني از فردا حرف ميزنيم. اما سوال اين است كه اين چرخه چرا تمام نميشود؟لارنس هريس، اقتصاددان و از چهرههاي برجسته مكتب پولي، پاسخي روشن براي اين پرسش دارد. او در نظريه خود ميگويد كه تورم، در اصل، پديدهاي پولي است يعني وقتي حجم پول در گردش سريعتر از رشد واقعي توليد زياد شود، دير يا زود قيمتها بالا ميروند. در ايران، اين موضوع در دو دهه گذشته بارها تكرار شده است و نقدينگي سالانه بيش از ۳۰ درصد رشد كرده، در حالي كه رشد توليد معموالا زير پنج درصد مانده است. آمارها نشان ميدهد نرخ تورم در پايان سال ۱۴۰۳ حدود ۳۷ درصد بود و در ميانه ۱۴۰۴ دوباره به بالاي ۴۲ درصد رسيد. اين اعداد فقط خبر از گران شدن كالاها نميدهند، بلكه نشانه شكاف عميقي است بين پولي كه خلق شده و توليدي كه به آن اندازه رشد نميكند. از نگاه هريس، چنين تورمي معمولا از سه مسير كسري بودجه دولت، خلق پول بانكي و سياستهاي پولي غيرمستقل تغذيه ميشود. وقتي دولتها براي جبران كمبود منابع، از بانك مركزي استقراض ميكنند، پايه پولي بالا ميرود و در نهايت، قدرت خريد پايين ميآيد.
اما واقعيت نرخ تورم فقط عدد و فرمول نيست و انتظارات مردم هم در آن نقش دارد. وقتي مردم باور دارند قيمتها قرار است بالا برود، ديگر كسي پول نقد نگه نميدارد و همه سعي ميكنند داراييهاي واقعي مثل طلا، ارز، ملك يا حتي كالاهاي بادوام بخرند و نتيجه آن هم اين است كه سرعت گردش پول بالا برود و تورم بيشتر ميشود اين همان چرخهاي كه هريس از آن به عنوان «تورم خودتشديدكننده» ياد ميكند.
عامل ديگر، نرخ بهره حقيقي منفي است وقتي سود سپرده كمتر از تورم باشد، سپردهگذاري در بانك ديگر صرفه ندارد. در نتيجه، پول از بانكها خارج ميشود و وارد بازارهاي دارايي و باز هم فشار تورمي بيشتر ميشود.
با توجه به نظرات هريس ميتوان استنباط كرد كه وقتي بازده دارايي مالي كمتر از تورم است، اقتصاد از پسانداز تهي و به سفتهبازي سوق داده ميشود به علاوه زماني كه پول براي پر كردن شكافهاي سياسي و مالي چاپ شود، به جاي تقويت توليد، در حقيقت به تورم مشروعيت ميدهد. هريس معتقد است راهحل در دستور نيست، بلكه در انضباط است و كنترل قيمت يا بستن دهان بازار، درمان نيست. بايد رشد نقدينگي با رشد توليد هماهنگ شود، همينطور بانك مركزي مستقل باشد و دولت دست از خرج كردن پول چاپي بردارد.
هريس جملهاي دارد كه شايد خلاصه همه اين بحثها باشد او معتقد است «پول، اگر از مسير توليد جدا شود، دير يا زود، همه چيز را به زانو درخواهد آورد» واقعيت اين است تورم ايران نه از گرانفروشي ميآيد، نه صرفا از تحريم، بلكه از همانجايي ميآيد كه سياستگذاري از قاعده ساده اقتصاد فاصله گرفته است، چراكه هر موقع پول بيپشتوانه رشد كند و توليد و ارزشي متناسب با آن ايجاد نشود، قيمتها آرام نميگيرند و تكرار اين داستان هميشگي است.
هر چند تورم پديدهاي اقتصادي است، اما در كشورهايي با ساختار حاكميت دستور و فرمان، ريشه آن را بايد در تصميمات سياسي و نهادي جستوجو كرد، چراكه بدون انضباط مالي، استقلال سياستگذار پولي و اعتماد عمومي، هيچ سياستي دوام نخواهد داشت.
