موسیقیای که نه مجوز دارد، نه ممنوع است!

اگر موسیقی رپ مجاز است، چرا مجوز نمیگیرد؟ اگر ممنوع است، چرا پنهانی در رسانهها پخش میشود؟ اگر زبان نسل جدید است، چرا نادیده گرفته میشود؟ و اگر خطرناک است، چرا سیاستمداران در بزنگاهها از آن بهره میبرند؟
بیش از بیست سال از تولد رپ فارسی میگذرد؛ موسیقیای که از دل نسلهای نادیده گرفتهشده برخاست و صدای آنان شد، در پارکها، کوچهها و استودیوهای زیرزمینی و خاک گرفتهی پایین شهر ریشه گرفت، مخاطب پیدا کرد، رشد کرد، و حالا به پرمخاطبترین سبک موسیقی دو دهه اخیر، تبدیل شده است.
رپ یکی از زندهترین موسیقیهاست و ارتباط آرتیست و مخاطب همواره تنگاتنگ است و همین ارتباط نزدیک، یک زبان مشترک ایجاد کرده و در واقع رپر -رپر واقعی نه در شمایل خالتور آن- از چیزی سخن میگوید که خود تجربهاش کرده و مخاطب نیز چیزی را میشنود که در زندگی خودش جاری است؛ همان زخمها، همان خوشیها و همان اعتراضها نسبت به وضعیت موجود، در طیفهای گسترده.
رپ فارسی در طول این سالها همواره رو به پیشرفت بوده اما با این وجود، جایگاه رپ در ایران هنوز نامشخص است و نه مجوز دارد، نه ممنوع است. نه پذیرفته و نه رسماً رد میشود. در طول این سالها، رپرها آمدند، رفتند، عدهای در خاطرها ماندگار شدند یا دستهای فراموش شدند، برخی مهاجرت کردند، تعدادی دستگیر شدند و جمعی دیگر زیر سایهی سانسور، دست به خودسانسوری زدهاند اما معضلات و چالشهای این موسیقی در داخل، همچنان به قوت خود باقی است؛ مسئولان دولتهای مختلف هنوز در مواجهه با آن دچار سرگیجه هستند و نمیدانند باید با رپ چه کنند و چه رویکردی در پیش بگیرند!
معضل همچنان پای برجاست: چرا رپ فارسی تعیین تکلیف نمیشود؟
اولین واکنش حکومت به صدای رپ در ایران، سانسور بود؛ محتوای اعتراضی، زبان صریح، و فرم متفاوت اجرای آن، با معیارهای رایج و رسمی موسیقی در ایران تضاد داشت، در نتیجه این موسیقی هرگز اجازهی بروز رسمی پیدا نکرد و رپرها به ناچار به زیرزمین پناه بردند و همین فضا، منجر به شکلگیری جریانی نیرومند در موسیقی شد که امروز نهتنها در فضای مجازی بلکه در زندگی روزمره نسل جوان نیز ریشه دوانده است؛ ریشهای چنان محکم و قوی که به هیچ عنوان امکان حذف آن وجود ندارد.
دولتهای مختلف طی این سالها، در مواجهه با موسیقی رپ، رویکردی تقریباً یکدست داشتهاند: حذف یا نادیده گرفتن. اما این دو سیاست، عملاً با شکست مواجه شدهاند و رپ فارسی نه تنها از جریان موسیقی حذف نشد و به گوشه نرفت بلکه روز به روز گستردهتر شد. رویکرد نادیده گرفتن رپ توسط دولتها جواب عکس داد و امروز صدای این موسیقی به اندازهای بلند است که هیچ پنبهای در گوش، برای نشنیدن آن کفایت نمیکند.
امروز در شرایطی هستیم که رپ مجوز رسمی برای پخش ندارد، اما قطعات آن در سریالها و برنامههای شبکه نمایش خانگی که از ساترا مجوز میگیرند، شنیده میشود و همین تناقض، نشانهای واضح از سردرگمی نهادهای فرهنگی و سیاستگذاران است.
رد پای پررنگ رپ در رسانهها، تناقض در اجرا
سریالهایی که در پلتفرمهای آنلاین منتشر میشوند، گاه از رپ به عنوان بخشی از روایت فرهنگی یا سبک زندگی شخصیتها استفاده میکنند و حتی این سبک موسیقی در تبلیغات صداوسیما هم شنیده میشود. این در حالی است که بسیاری از همان قطعات موسیقی اگر به صورت مستقل منتشر شوند ممکن است با برخوردهای قضایی مواجه شوند و اگر درخواست مجوز داشته باشند هم که به هیچ عنوان امکانپذیر نیست.
سوال اما اینجاست: چطور موسیقیای که در خیابان و استودیوهای مستقل مجوز ندارد، در محصولات فرهنگی رسمی پخش میشود؟
صدای اعتراض، از غرب تا شرق
رپ فقط یک واژه نیست، موسیقی رپ، تنها یک فرم نیست؛ یک زبان است. یک فرهنگ است و یک شیوه بیان که ریشههای آن به دههی ۷۰ میلادی در آمریکا بازمیگردد؛ زمانی که سیاهپوستان ساکن مناطق محروم نیویورک، با شعرهای کوبنده و ریتمهای خیابانی، به تبعیض، فقر، نژادپرستی و خشونت اعتراض کردند.
آرتیستهایی مثل «توپاک»، «بی.آی.جی» یا «امینم»، به این دلیل جهانی شدند که فقط آرتیست و خواننده نبودند، آنها نمایندهی نسل و نسلهایی بودند که سالها نادیده گرفته شدند و رپ، صدای آنان شد.
رپ فارسی؛ زبان نسلی که شنیده نشد
در ایران نیز، رپ به سرعت به زبان نسل دهه ۷۰ و ۸۰ تبدیل شد؛ نسلی که احساس میکرد دیده نمیشود، شنیده نمیشود، و راهی برای بیان ندارد. رپ فارسی به زبان کوچه و خیابان، خشمها، اعتراضها و امیدها و آرزوهایی را بیان کرد که برای مخاطبش بسیار آشنا بود و همین آشنایی، رپ را به سرعت در ایران، به موسیقیای فراگیر بدل کرد و اکنون هم پس از گذشت دو دهه، همچنان بر همین رویه است و برعکس سایر سبکهای موسیقی -در ایران- بسیار به روز است و کمتر در دام تکرار افتاده است.
حکومت اما همچنان رپ را یک تهدید میبیند نه یک فرصت -بهویژه زمانی که پای «رپ اعتراضی» وسط باشد، برخوردها قهری و بازدارنده است. در حالی که رپ تنها در صورتی میتواند هویت واقعیاش را حفظ کند که بتواند بیواسطه حرف بزند.
از بایکوت تا بهرهبرداری سیاسی
یکی از عجیبترین تناقضها در مواجهه حاکمیت با رپ، استفاده ابزاری از این سبک در دوران انتخابات است؛ بارها شاهد بودهایم که برخی سیاستمداران در کنار رپرها ظاهر شدهاند تا دل نسل جوان را بهدست بیاورند اما این نزدیکی، نه تنها به رسمیت شناختن رپ کمکی نکرده، بلکه گاهی به نابودی هنرمندانی منجر شده که بیگدار وارد این بازیها شدهاند.
بالاخره تکلیف رپ چیست؟
در نهایت، به یک سؤال کلیدی برمیگردیم: آیا موسیقی رپ در ایران ممنوع است؟ پاسخ مشخصی وجود ندارد؛ نه قانونی آن را مجاز میداند، نه رسماً آن را غیرقانونی اعلام کردهاند؛ این بلاتکلیفی، آسیبزنندهترین وضعیت ممکن است؛ نه به نفع هنرمندان است، نه به نفع جامعه، و نه حتی به نفع حاکمیت.
در واقع شاید یکی از روشنترین پاسخها به این سوال توسط «محمود سالاری»، معاون امور هنری دولت سیزدهم داده شد؛ او در گفتگویی عملاً موسیقی رپ را رد کرده و گفته بود: «اینکه برخی میگویند که با رپ کار انقلابی و دینی هم خوانده میشود، مانند فرمی میماند که با محتوای خود کاملاً ناسازگار است. این دوستان که میگویند رپ را به خدمت میگیریم رپ را به خوبی نشناختند. من معتقد نیستم که موسیقی رپ خودی میشود. اینکه شعرش را بردایم و دوتا مرگ بر آمریکا و زنده باد انقلاب بگذاریم، معنی آن این نیست که رپ انقلابی میشود. این سادگی است که فکر کنیم با عوض کردن شعر رپ میتوان آن را انقلابی و ملی کرد.»
در واقع سالاری بدون رودربایسی، تکلیف حکومت با رپ را روشن کرد و بر رویکرد با دست پیش کشیدن و با پا پس زدن، خط بطلان کشید و گفت که «رپ خودی نمیشود»، این عبارت به معنی آن است که هرآنچه خودی نیست، باید حذف شود اما در دولت چهاردهم میبینیم که رپ به بخشهایی ورود کرده که پیش از آن انتظار نمیرفت اما همچنان مسئولان از سخن گفتن دربارهی آن سرباز میزنند و به نظر هم نمیرسد در این خصوص برنامهای داشته باشند.
رپ فارسی نیازمند یک وضعیت روشن است
اگر موسیقی رپ مجاز است، چرا مجوز نمیگیرد؟ اگر ممنوع است، چرا پنهانی در رسانهها پخش میشود؟ اگر زبان نسل جدید است، چرا نادیده گرفته میشود؟ و اگر خطرناک است، چرا سیاستمداران در بزنگاهها از آن بهره میبرند؟
رپ، زبانیست که با حذف یا سکوت از بین نمیرود. باید بالاخره تکلیفش روشن شود؛ یا به رسمیت شناخته شود، یا ممنوع اعلام شود. این بلاتکلیفی، تنها به رشد تناقض، فساد، سانسور و از همه بدتر، سرکوب صداهایی میانجامد که قرار است آینده این کشور را بسازند.
