ماجرای قتل مادربزرگ نوعروس به دست داماد جوان

مرد جوانی که به همراه دو نفر دیگر مادربزرگ همسرش را به قتل رسانده بود، در دادگاه جزئیات این قتل را تشریح کردند.
مرد جوانی که به همراه دو نفر دیگر مادربزرگ همسرش را به قتل رسانده بود، در دادگاه جزئیات این قتل را تشریح کردند.
دکتر امین جعفری
مدت زیادی از برگزاری مراسم عقدکنان نگذشته بود که برق النگوهای مادربزرگ نوعروس چشمان داماد جوان را گرفت و از آن روز وسوسه سرقت طلاهای پیرزن رهایش نمیکرد تا اینکه بالاخره «م» نزد یکی از دوستانش رفت و نقشه پلید سرقت را برای «ج» بازگو کرد.
اما «ج» حاضر به همکاری با وی نشد، به همین خاطر «م» به سراغ پسرخالهاش رفت که در یک فروشگاه لوازم خانگی مشغول کار بود. او نقشه بیدردسر سرقت طلاهای مادربزرگ نامزدش را با آب و تاب برای «الف» شرح داد و بالاخره او را متقاعد کرد در این سرقت همراهش شود.
«م» که کلید منزل مادربزرگ را از کیف مادرزنش برداشته بود، حدود ساعت ۲۱ شب چهاردهم فروردین سال گذشته با مرور نقشه سرقت و به همراه «الف» راهی منزل پیرزن شد، اما هرچه تلاش کرد قفل در حیاط باز نشد چراکه پیرزن تنها «میله شببند» را پشت در انداخته بود. بنابراین آنها در حالی به طور موقت از سرقت منصرف شدند که احساس کردند هنوز اهالی در کوچه و خیابان تردد دارند. به همین خاطر «الف» به منزل خودشان بازگشت و «م» نیز به مغازه آرایشگری «ع» (یکی دیگر از دوستانش) رفت و او را نیز برای همدستی در سرقت طلا راضی کرد.
عقربههای ساعت از نیمهشب گذشته بود که آنها دوباره با «الف» تماس گرفتند و برای آنکه همسر «الف» به این تماس شبانه و خروج وی از منزل مشکوک نشود نقشه تصادف ساختگی برای «ع» را مطرح کردند و اینگونه دو جوان ۲۳ و ۲۴ ساله سوار برخودرو «م» به طرف منزل «الف» رفتند و سپس هر سه نفر در حالی به سوی میدان سربداران سبزوار حرکت کردند که «م» رانندگی خودرو را به عهده داشت. آنجا «م» «سیگاری» (سیگار حاوی گرس» را روشن کرد و به دست دوستانش داد تا آنها را برای سرقت تهییج کند.
عقربههای ساعت یک بامداد پانزدهم فروردین ۱۴۰۳ را نشان میداد که آنها ماسک، دستکش و چماق را که از مغازه «ع» تهیه کرده بودند، از داخل خودرو برداشتند و آماده اجرای نقشه پلید شدند. ابتدا «م» از پشت فرمان بیرون آمد. «ع» به جای او پشت فرمان قرار گرفت تا درون خودرو کشیک بدهد. «م» بالای لوله گاز رفت و از روی دیوار به داخل حیاط پیرزن پرید. لحظاتی بعد در حیاط باز شد و «الف» هم در سیاهی شب در حالی به درون منزل پیرزن رفت که «ع» با خودرو دور میزد تا از خلوت بودن کوچه اطمینان یابد.
«الف» که چماق را در دست داشت به همراه «م» پاورچین پاورچین از پلههای بهارخواب بالا میرفتند که «م» پارچه پهنشده روی بند لباس را کشید و به آرامی در راهرو را باز کرد. «الف» هم بیسر و صدا پشت سر پسرخالهاش قدم به درون خانه گذاشت. پیرزن در خواب سنگینی فرورفته بود که «م» نگاهی به چهره او انداخت و در یک لحظه روی پیکرش نشست و بلافاصله پارچهای را که از روی طناب برداشته بود روی دهان وی گذاشت تا سر و صدا نکند.
پیرزن وحشتزده چشمانش را گشود و از شدت ترس چنان تکانی به خود داد که جثه ضعیف و لاغر «م» را به کف اتاق پرت کرد. «الف» با دیدن این صحنه ضربه ای به پهلوی پیرزن زد و بیدرنگ روی پیکر او نشست و دهانش را گرفت، ولی پیرزن برای رهایی از چنگ دزدان بیرحم سر و صدا میکرد که «م» چماق را برداشت و برای ساکت کردن او چند ضربه به سرش کوبید.
خون بر چهره پیرزن جاری شد و توان خود را از دست داد. در این هنگام و در حالی که «الف» همچنان دهان پیرزن را گرفته بود، تلاشهای «م» برای بیرون آوردن النگوهای طلا بینتیجه ماند. او بیدرنگ به درون آشپزخانه رفت و بطری حاوی مایع ظرفشویی را برداشت و مقداری روی دست پیرزن ریخت تا اینکه موفق شد انگشتر و النگوهای او را خارج کند، اما از سرقت گوشوارهها منصرف شد چرا که آنها به خون پیرزن آلوده شده بود.
«م»سپس به داخل اتاقخواب رفت و همه محتویات کمدها را بیرون ریخت، اما لوازم باارزش را پیدا نکرد. او بعد از این ماجرا و در حالی که «الف» همچنان دهان پیرزن را گرفته بود در جستجوی گوشی تلفن او برآمد تا اینکه همزمان با پیدا کردن گوشی نوکیای ساده، پیامکی از سوی «ع» روی صفحه نمایش گوشی خودش نقش بست؛ «عجله کنید، زیاد طول کشید»!
«م»با دیدن این پیامک و به همراه «الف» منزل را بعد از ۲۰ دقیقه ترسناک ترک کردند و به در حیاط آمدند. آنها نگاهی به درون کوچه انداختند و زمانی که متوجه شدند کسی آنجا نیست دوان دوان خود را به داخل خودرو انداختند و به رانندگی «ع» از محل گریختند. «م» داخل خودرو سیمکارت گوشی نوکیا را تکهتکه کرد و آن را بیرون انداخت. آنها سپس به پارک بهمن رفتند و ماسک و دستکشها را هم با چماقی که همراه داشتند درون پارک رها کردند و به منزل خودشان بازگشتند.
در ادامه این ماجرا «م» انگشتر سرقتی را با کمک یکی از دوستانش به یک طلافروشی فروخت، اما وقتی متوجه مرگ پیرزن شد، النگوها را به مغازه «ع» برد و در آنجا مخفی کرد.
طولی نکشید که با افشای قتل پیرزن عاملان این جنایت هولناک با رصدهای اطلاعاتی شناسایی و در چنگ قانون گرفتار شدند. آنها خیلی زود به قتل پیرزن با انگیزه سرقت طلا اعتراف کردند و طلاهای سرقتی را به همراه گوشی تلفن تحویل پلیس دادند. در حالی که پزشک قانونی علت مرگ پیرزن را انسداد مسیر تنفسی اعلام کرد، بازسازی صحنه جنایت نیز با حضور بازپرس پرونده انجام شد و متهمان این پرونده جنایی به نقش خود در ارتکاب قتل و سرقت و فروش اموال سرقتی اعتراف کردند.
با تکمیل تحقیقات در دادسرای عمومی و انقلاب سبزوار، کیفرخواست کامل این پرونده جنایی از سوی قاضی ابراهیم طاهریتبار جانشین دادستان سبزوار صادر شد و سپس متهمان شنبه هفته گذشته در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی پای میز محاکمه ایستادند.
در جلسه دادگاه که به ریاست قاضی حجتالاسلام و المسلمین محمد شجاع پور فدکی و مستشاری قاضی جواد آسیانیزد برگزار شد، متهمان به تشریح جزئیات این جنایت وحشتناک پرداختند و بدین ترتیب نقشه شوم داماد جوان برای سرقت طلاهای مادربزرگ نوعروس لو رفت.
در ادامه جلسه دادگاه، قضات برجسته دادگستری خراسان رضوی با طرح سوالات تخصصی به بررسی این پرونده جنایی در حضور وکلای مدافع ادامه دادند و آخرین دفاعیات متهمان و وکلای آنان را شنیدند. سپس قضات دادگاه به شور نشستند تا درباره متهمان این پرونده تصمیم گیری کنند.
