زمانی برای لذت بردن از دغدغههای کوچک اقتصادی
«ما چگونه ما شدیم» عنوان کتابی است که صادق زیباکلام جامعهشناس در دهه 70 درخصوص وضعیت کشور طی دهههای مستمر به نگارش درآورده است. عنوانی که تلاش میکند تصویری از وضعیت کشور در برهههای مختلف ارايه کند.

«ما چگونه ما شدیم» عنوان کتابی است که صادق زیباکلام جامعهشناس در دهه 70 درخصوص وضعیت کشور طی دهههای مستمر به نگارش درآورده است. عنوانی که تلاش میکند تصویری از وضعیت کشور در برهههای مختلف ارايه کند. تصویری از ایران بیثبات که حداقل در حوزه اقتصاد مدام نوسان و بیثباتی و تعلیق در آن جولان میدهد. اواسط دهه ۸۰ در دورهای که دولت اصلاحات ثبات قابلتوجهی در اتمسفر اقتصادی کشور ایجاد کرده بود، کارشناس سرمایهگذاری بودم. در آن برهه مدیرهای بالادستی صدایمان میکردند و اسم یک شرکتی را گفته و از ما میخواستند درباره آن تحلیل و بررسی و ارزیابی انجام دهیم. حدود یک ماه روی تحلیل بنیادین شرکت کار میکردیم و گزارش تهیه و با بقیه کارشناسها بررسی میکردیم و در نهایت برای مدیرعامل و معاونین و مدیران کل شرکت پرزنت میکردیم. این گزارشها پایه کارشناسی خرید سهام میشدند و زمینه فعل و انفعال اقتصادی و سرمایهگذاری قابلتوجهی میشدند. در واقع در آن زمان، آنقدر ثبات اقتصادی در کشور وجود داشت که در عرض یک ماه تغییری در پارادایمهای تحلیل به وجود نمیآمد. ما به عنوان تحلیلگر بازار و کارشناسی که تحلیلی از دورنمای آینده ارايه میکند، اصلا سناریویی برای نرخ ارز درنظر نگرفته و تحلیل میکردیم. تنها یک تورم ۲۰درصدی برای سالهای بعد درنظر میگرفتیم و تحلیلها هم با ضریب ۸۰-۹۰ درصد دقیق از آب درمیآمد. در آن زمان سازمان حمایت از مصرفکننده و شورای رقابت و... هم در اخبار حضور پررنگی نداشتند و سعی نمیکردند خود را دلسوز مردم نشان دهند. خودروییها گاو نه من شیرده محسوب میشدند! بازار شفاف و بد و سرمایهگذار میدانست که در کدام بخش بازار باید ورود کند. کگل و کچاد و پتروشیمیها مخصوص کمریسکها و تازهواردهای بازار بودند. خبری از بازی با نرخ خوراک نبود. مجلسیان و حتی وزرای وقت، اصلا نمیدانستند بورس چیست! در آن روز و روزگار اصلا تحریمی وجود نداشت. مردم نمیدانستند قطعنامه و تحریمها چه اثری دارند! یادم نمیآید در آن برهه مردم برای خرید دلار و سکه جایی صف بسته باشند. اصلا هر کسی سرگرم شغل خودش بود و کاسب، کاسبی میکرد و کارمند، کارمندی و بعد از ۴-۵ سال کار کردن یا ماشین و یا یک خانه با وام و قسط و... تهیه میکردند. توجه داشته باشید درباره قرون قبلی یا زمان دور و درازی صحبت نمیکنیم درخصوص دهه 80 خورشیدی صحبت میکنیم. زمانی که مدیران وقت سند چشمانداز 20 ساله را مبتنی بر واقعیتها تصویرسازی کردند. سندی که در آن اعلام شده بود اگر مسیر فعلی ادامه پیدا کند ایران به جایگاه نخست منطقه مینشیند.
خلاصه که انگار همه چیز طور دیگری بود، زندگی سادهتر، آرامتر و قابل پیشبینیتر بود و هنوز مغزهایمان تحت بمباران بیاعتمادی قرار نگرفته بود و اقتصادمان تا این حد متغیر و شکننده و آسیبپذیر و پرنوسان نبود! هنوز پیگیر نتایج تیمهای ورزشی بودیم و از گل زدن لژیونرهای فوتبالمان در اروپا ذوق میکردیم. علی دایی در بایرنمونیخ، مهدویکیا در هامبورگ، هاشمیان در هانوفر، کریم باقری در چارلتون و آرمینیا بیلهفلد و... حضور داشتند. در آن زمان در میهمانیها، بیشتر صحبت از سریالهای تلویزیونی بود تا مسائل اقتصادی! ذهنمان پرتفویی بود از مسائل خوب و بد در کنار هم! ریسکها و اهداف قابل دسترس به همراه دامنه وسیعی از چالشها و سرگرمیها و اهداف دست یافتنی! جایی برای عشق ورزیدن در وجودمان گذاشته بودیم و تلاطم روزگار تا این حد کمرشکن نبود. اما حالا چه؟ حالا ذهنهایمان سهم استرس و اضطراب شده. پیگیر اخبار و مصاحبه و توییت فلان فرد سیاسی و اقتصادی! آقایان مسوول و سیاستگذاران باور کنید! ما نگرانیم و حالمان خوب نیست. من کمتر یادداشت مینویسم که کمتر به این اضطراب دامن بزنم. به نظر من این کار اسمش سرمایهگذاری نیست! این اسمش تلاش برای رسیدن به هدف نیست! هر چی که نامش باشد نمیدانیم چیست ولی میدانم این اسمش زندگی نیست. ای کاش دوباره تصمیمسازان و سیاستگذاران زمینهای فراهم کنند تا به عقب بازگردیم. به روزهایی که در آن دغدغههایی مهمتر از نرخ دلار و سکه و خودرو و... داشتیم. دورانی که دغدغههای ما شادی و رفاه و رشد بود.
