ميراث دوگانه پارك چونگ هي در كرهجنوبي؛ خيزش (1)
كره جنوبي به عنوان ميراثدار جنوبي كره متحد، تاريخي سراسر شكست و تحقير داشته است؛ به ويژه از اوايل دهه ۱۹۰۰ ميلادي كه با زور شمشير و كنش منفي نخبگان به امپراتوري ژاپن ملحق شد و تاريكترين صفحات تاريخي خود را ديد.

كره جنوبي به عنوان ميراثدار جنوبي كره متحد، تاريخي سراسر شكست و تحقير داشته است؛ به ويژه از اوايل دهه ۱۹۰۰ ميلادي كه با زور شمشير و كنش منفي نخبگان به امپراتوري ژاپن ملحق شد و تاريكترين صفحات تاريخي خود را ديد. در چنين فضايي و پس از سه سال جنگ سهمگين و خونين دو بلوك قدرت غرب و شرق، كره جنوبي متولد ميشود و در همين زمان تجربه دو جمهوري ناكارآمد يا نارسا را در ذهن مردمش ميآفريند. چنين شرايطي باعث ميشود تا مردم در جستوجوي يك منجي باشند و روزهاي خوب اين مردم را به آنها برگرداند. «پارك چونگ هي» كسي بود كه يك ملت به دنبال او بودند؛ او توانست ملت جنگزدهاي را كه توليد ناخالص داخلي آنها دو ميليارد دلار بود را طي ۱۸ سال ۳۳ برابر رشد دهد و به ميزان ۶۷ ميليارد دلار برساند. او يك كشور جنگزده را به مهد صنعت و فناوري پيشرو تبديل و اقتدار اقتصادي، سياسي و نظامي را براي چند دهه تضمين كرد. اما اين يادداشت قصد ندارد تمام دوران ۱۸ ساله حكمراني پارك را مورد بررسي قرار دهد، بلكه هدف بررسي زمينههاي برآمدن پارك و ابتكارات او براي حفظ قدرت سياسي و به خدمت گرفتن آن در مسير بازسازي كره جنوبي است.
طلوع يك منجي: ابتدا بايد محيط شكلگيري كودتا يا انقلاب پارك چونگ هي و يارانش را مورد بررسي قرارداد. دولت چانگ ميونگ كه با عنوان جمهوري دوم شناخته ميشد، با چهار مشكل اساسي روبهرو بود كه منجر به نارسايي و ناكارآمدي دولت ميشد. اين مشكلات عبارت بودند از:
الف) مشكلات اقتصادي و فقر شديد مردم: اقتصاد كره پس از تجربه يك دوره استعمار و الحاق سرزميني، يك جنگ خونين و تقسيم شدن توسط دو بلوك قدرت، عملا فروپاشيده بود و چيزي براي عرضه نداشت.
ب) مشكلات اجتماعي و ضعف سرمايه اجتماعي: تجربه نزديك به نيم قرن اختناق سياسي و اجتماعي همراه با كشتار وسيع مردم عادي توسط ژاپنيها و نيز دو جمهوري شكست خورده و البته جدايي اجباري مردمان از شبه جزيره كره فضاي اجتماعي را بسيار ملتهب و ناآرام كرده بود.
ج) مشكلات سياسي و شكافهاي جناحي: در ابتداي راه دموكراسي كره جناحهاي پارلماني در كره بسيار سياسي عمل ميكردند و بدون در نظر گرفتن مردم و منافع ملي صرفا منافع جناحي يا حتي شخصي را مدنظر قرار ميدادند.
د) مشكلات بروكراتيك و ضعف نظام اداري: سيستم نوپاي اداري كه پس از قرنها از دست نظام متصلب كنفوسيوسي رهايي يافته بود، دچار فساد ساختاري و نارساييهاي جدي شده بود. اين مشكل در كنار وعدههاي مكرر اصلاح سيستم كه هيچ كدام تحقق نمييافت منجر به افزايش بياعتمادي عمومي ميشد. در علم سياست يك گزاره مطرح است كه در بسياري از اوقات مورد ارجاع كارشناسان قرار ميگيرد؛ اينكه ملتهاي شرقي ديكتاتور دوست هستند. اين گزاره در مورد كره جنوبي صادق بود و يك اجماع نانوشته در بين قشر نخبگاني و حتي عموم مردم شكل گرفت كه بايد يك تغيير سخت را به جان بخريم تا نظم و توسعه به واقع بپيوندد و اين اتفاق ميتواند به دست نهادي نظاممند و كمتر فاسد مانند ارتش رخ دهد.
سهگانه پارك چونگ هي: حال با اين تفاسير سپهر سياسي كره جنوبي آمادگي ظهور يك ستاره جديد را داشت؛ اما مسيري كه پارك چونگ هي براي رسيدن به قدرت و تداوم آن داشت را بايد در سه مرحله يا سه پله اصلي ديد:
۱. ريسك بزرگ سياسي: پارك چونگ هي به هيچ عنوان فرمانده كل ارتش با پشتوانه كامل مردمي نبود، بلكه برخلاف تصور عامه يك سرلشكر منزوي با برچسب چپگرا بود كه به دليل اظهار ناراحتي بابت جدايي اجباري ملت كره به او اين برچسب زده شد و با سوءظن امريكاييها، به همراه عدهاي ديگر از افسران نخبه به حاشيه رانده شد. پارك چونگ هي اگر دست به كودتا نميزد بايد منتظر حذف شدن يا انزواي مطلق در ساختار ارتش ميبود و به همين دليل او به يك ريسك سياسي بزرگ دست زد كه يك طرف آن نابودي محض بود و طرف ديگر آن دو دهه حكمراني در سپهر سياسي كره جنوبي. پارك با گروهي از فارغالتحصيلان دوره هشتم دانشكده افسري، يك ارتش سري تشكيل دادند كه همين گروه كوچك بعدها مهرههاي حكومت او شدند.
۲. ديپلماسي فعال: شايد بتوان كليديترين گام پارك را اتخاذ سياستهاي ديپلماتيك فعال ناميد. او قبل از كودتا يك افسر مغضوب و يك عنصر نامطلوب براي ايالات متحده بود و كودتاي او كه منجر به رسيدنش به قدرت شد، امريكا را در يك وضعيت دوگانه قرار داد. از طرفي ايالات متحده كه خود را بزرگترين حامي دموكراسي ميدانست با يك حكومت نظامي مواجه شده بود كه دولت منتخب اما بيكفايت مردمي را از ميان برداشته و از طرفي ديگر نگران بود كه اگر اين كودتا شكست بخورد، مردم كره به چپها متمايل خواهند شد. با اين حال، با گذشت زمان و تثبيت قدرت پارك، واقعيتهاي استراتژيك جنگ سرد بر ملاحظات ايدئولوژيك غلبه كرد. براي ايالات متحده فروپاشي كامل نظم در سئول يا روي كار آمدن يك رژيم ضدامريكايي، سناريوي بسيار بدتري بود. اين درك متقابل از نيازهاي استراتژيك، زمينه را براي يك معامله پيچيده بين پارك و واشنگتن فراهم كرد. پارك ميدانست كه بدون مشروعيت و كمك امريكا نميتواند حكومت كند و امريكا ميدانست كه بايد با قدرت جديد در سئول به يك تفاهم برسد. بسته سياستي اوليه جان اف. كندي كه شامل محكوميت علني، فشار اقتصادي و اعلام حمايت از دولت مستقر بود به سرعت جاي خود را به همكاري تاكتيكي و برآورده شدن شروط ايالات متحده داد. اين توافق عملا پيروزي بزرگ پارك بود، چراكه در مدت كوتاهي توانست حمايت اقتصادي-نظامي، مشروعيت بينالمللي و فرصت براي مطرح كردن خودش و حذف رقبا را به دست بياورد.
۳. نگاه نبوغآميز نهادي: در اثناي مديريت تنشهاي بينالمللي و اقتصادي پارك با نبوغ خاصي چندين ساختار تنيده، اما در عين حال ساده تشكيل داد تا در كمترين زمان بتوانند اهدافش را برآورده كنند. اين ساختار بر يك فلسفه روشن استوار بود: كره جنوبي براي غلبه بر فقر و تهديد كمونيسم، به يك دولت قدرتمند، متمركز، كارآمد و تكنوكرات نياز دارد كه بتواند جامعه را از بالا به سمت مدرنيزاسيون هدايت كند. اين انقلاب ساختاري باعث شد دولت كه تا پيش از آن يك نهاد منفعل و سرخورده بود تبديل به يك كنشگر مقتدر فعال شود و هر يك از شوون زندگي مردم را دچار تغيير و تحول كند. گرچه اين انقلاب ممكن بود منجر به نقض جدي حقوق بشر در كره جنوبي شود، اما پارك بدون توجه به گزارشهای بينالمللي چشمانداز مطلوب خود را دنبال ميكرد. اين اصلاحات با ۳ هدف صورت پذيرفت:
۱- ايجاد نظم و سلامت اداري و عمومي: پاكسازي مقامات فاسد و حتي اراذل خياباني با شيوههاي سخت و حتي مغاير حقوق بشري.
۲- كارآمدسازي بروكراسي: بروكراسي اداري بايد مبتني بر كارآمدي و شايستهسالاري باشد و نظم خود را فداي اغراض شخصي يا مفاسد اداري نكند.
۳- تمركز قدرت: قدرت و تصميمسازي در كل كشور بايد در دست نهادي عالي و بهطور خاص در «كميته عالي بازسازي ملي» انجام بگيرد كه در اصل مابهازاي ستاد فرماندهي ارتش است كه
تمام ساختارهاي ديگر ذيل آن عمل ميكنند.
دو بال توسعه كره: پارك دو ساختار كليدي جديد نيز تاسيس كرد كه ستون فقرات نظام سياسي او بودند و او را به هدف ساختن «ملت ثروتمند، ارتش قدرتمند» ميرساندند. اين دو ساختار اقتصادي و امنيتي بودند؛ هيات برنامهريزي اقتصادي (EPB) و سازمان اطلاعات مركزي كره (KCIA)
الف) هيات برنامهريزي اقتصادي (EPB)
اين هيات كه در جولاي ۱۹۶۱ تاسيس شد، مهمترين نوآوري نهادي حكومت نظامي بود. اين نهاد چيزي فراتر از يك سازمان برنامهريزي معمولي بود، بلكه از آن به عنوان مغز متفكر اقتصاد ياد ميشود. اين ساختار، نهاد بالادستي وزارتخانههاي اقتصادي بود و تصميم آن فصلالخطاب مسائل اقتصادي به شمار ميرفت حتي اگر نظر وزارت اقتصاد مخالف آن بود. اين هيات توانست با كمك نخبگان تكنوكرات آن كه بهترينهاي كره جنوبي در داخل و خارج از كشور بودند، در دوران حكومت پارك پروژههاي زيربنايي و پيشران عظيمي را شروع كند و به بهرهبرداري برساند كه ثمره آن ملت كره را تا به امروز بيمه كرده است.
ب) سازمان اطلاعات مركزي كره (KCIA)
اين نهاد كه با عنوان بازوي آهنين حكومت در اذهان عمومي مردم شناخته شد، ابتدا با ماموريت مقابله با كمونيستم به وجود آمد، اما رفتهرفته به يك پليس سياسي تبديل شد كه بر تمامي جوانب زندگي مردم از دانشجويان يا احزاب و صنايع نظارت سخت و سنگين داشت. اما پارك كه همواره نگران كودتايي ديگر بود و ميترسيد همانگونه كه به قدرت رسيده، همانطور هم سرنگون شود، تصميم به ساختن دو نهاد موازي با اين نهاد گرفت و گارد رياستجمهوري و سازمان اطلاعات ارتش را نيز به عنوان رقباي اين نهاد وارد عرصه سياست كرد. بدين ترتيب با رقابت اين سه نهاد، قدرت پارك تقويت ميشد و همچنين به محض خطا كردن هر يك از آنها، ديگري پارك را مطلع سازد. در نهايت نيز همين رقابت مخرب باعث شد تا رييس سازمان اطلاعات مركزي كره، دست به ترور پارك بزند.
در نهايت با پايان سال ۱۹۶۳، پارك چونگ هي با موفقيت گذار از يك رهبر كودتا به يك رييسجمهور منتخب را تكميل كرده بود. با تمام مشكلات داخلي و خارجي، او اكنون يك رييسجمهور با اختيارات قانوني و يك ماشين دولتي قدرتمند در اختيار داشت. چالش بعدي او تحقق وعده بزرگ خود، يعني مدرنيزاسيون سريع اقتصادي و ساختن يك كره قدرتمند بود. اين مورد نيز در يادداشتهاي آتي مورد بررسي قرار خواهد گرفت. (ادامه دارد...)
