مديران هزينه و حق پخش تلويزيوني
پس از تصويب طرح حق پخش تلويزيوني در مجلس به عنوان يك مطالبه جدي اهالي ورزش، بايد ديد ابلاغ اين مصوبه نهايتا چه تاثيري در وضعيت تيمهاي ايراني خواهد داشت. آيا باعث رد واقعي و سختافزاري ورزش يا اينكه باعث افزايش غيرهزينههاي فوتبال و ساير رشتهها ميشود؟

پس از تصويب طرح حق پخش تلويزيوني در مجلس به عنوان يك مطالبه جدي اهالي ورزش، بايد ديد ابلاغ اين مصوبه نهايتا چه تاثيري در وضعيت تيمهاي ايراني خواهد داشت. آيا باعث رد واقعي و سختافزاري ورزش يا اينكه باعث افزايش غيرهزينههاي فوتبال و ساير رشتهها ميشود؟
۱) نميتوان انكار كرد كه در سطح جهان يكي از منابع مهم باشگاهها منابع ناشي از حق پخش تلويزيوني است.
بين ۷۰تا۸۰درصد هزينههاي ورزشي در سطح جهان از طريق حق پخش تامين ميشود. اما بايد توجه داشت كه مديران ورزشي در ايران، مديران هزينه هستند. در واقع به دنبال گوشت لخمي هستند تا آن را به دندان بگيرند.
افزودن منابع حق پخش به چنين ساختارهاي مديريتي فشل و غيرسازمان يافتهاي جز اينكه باعث افزايش هزينههاي غيرضروري باشگاهها در كشور شود، نتيجه ديگري نخواهد داشت.
بنابراين به نظرم قبل از اينكه زمينه تزريق منابع جديد به باشگاهها از طريق مصوبه مجلس فراهم شود بايد شيوه مديريت در باشگاههاي ايراني، اصلاح و حرفهاي شود.
بدون يك ساختار مديريتي حرفهاي و قواميافته هراندازه بودجه و منابع بيشتري به باشگاهها تزريق شود، جز اينكه اتلاف و صرف خريد بازيكنان بيكيفيت و دلاليهاي مبهم شود، فايده ديگري نخواهد داشت.
2) در زمان طرح موضوع حق پخش اغلب انتقادات متوجه صدا و سيماست. اما كسي به اين بحث توجه نميكند كه صدا و سيما بايد دامنه وسيعي از برنامهها، مسابقات و تفريحات را براي مردم پخش كند برنامههايي كه اغلب مخاطب فراگير ندارند و براي صدا و سيما جز هزينه فايده ديگري ندارند.
بنابراين در زمان ايدهپردازي در خصوص طرفهاي مختلف مرتبط با حق پخش، بايد به خدماتي كه صدا و سيما ارايه ميكند، توجه داشت. ممكن است كسي بگويد هزينههاي صدا و سيما را مردمي بدهند كه مخاطب صدا و سيما هستند.
در واقع پيشنهاد ميشود كه صدا و سيما هم مانند تلويزيونهاي كابلي در همه جهان، هزينههاي خود را از طريق مخاطبانش تامين كند. ايجاد چنين رسانهاي به صورت كابلي براي ايران در شرايط فعلي ممكن نيست، چراكه حاكميت بايد خدمات رسانهاي فراگير تا دورترين نقاط مرزي ايران ارايه كند و اين خدمات به بودجه و منابع قابل توجهي نياز دارد.
جز فوتبال تا حدي واليبال و مقداري هم كشتي (آن هم مسابقات جهاني و المپيك)، ساير رشتههاي ورزشي در ايران مخاطب فراگير ندارند. در واقع پخش اين رشتههاي ورزشي براي صدا و سيما، هزينهبر است. صدا و سيما از درآمدهايي كه از تبليعات پخش فوتبال و ليگ برتر و...ايجاد ميشود براي كمك به ساير رشتههاي ورزشي استفاده ميكند.
3) باشگاههاي ورزشي ايراني به خصوص باشگاههاي فوتبال بايد بدانند كه حق پخش تنها يكي از گونههاي درآمدي است و بايد به فكر زنده كردن ساير گونههاي درآمدي مثل بليتفروشي، جذب اسپانسر، فروش پيراهن و درآمدهاي مرتبط با كپيرايت باشند. از اين منظر اما باشگاههاي ايراني فعاليت قابل توجهي ندارند.
شما ببينيد در خصوص فروش پيراهن، جذب اسپانسر و ساير گونههاي درآمدي چه عملكردي از سوي مديران ايراني ثبت شده است؟ در چنين شرايطي تزريق منابع بيشتر به باشگاهها فقط تاريكخانههاي جذب بازيكنان با قيمتهاي نجومي را تاريكتر ميكند. منابع تازه در باشگاهها بايد صرف ايجاد زيرساختهاي تازه مثل ساخت ورزشگاهها، زمينهاي تمرين، سرمايهگذاريهاي اقتصادي پايدار باشگاهها، زمينهسازي براي ارتقاي سطح تيمهاي پايه و...شود.
در غير اين صورت شك نكنيد دلالها، سوداگران و سودجويان از طريق مديران غيرحرفهاي بيشتر بر تصميمات باشگاهها سيطره پيدا كرده و منابع باشگاهها از جمله حق پخش تلويزيوني را ميبلعند.
