ركورد شكني در توليد نفت؛ آيا همه‌چيز در توليد است؟

۱۴۰۴/۰۶/۰۵ - ۰۰:۳۳:۲۸
کد خبر: ۳۵۴۹۲۴

در حالي كه صنعت نفت ايران از ركوردشكني در توليد سخن مي‌گويد، واقعيت اين است كه بدون رشد همزمان حلقه‌هاي پالايش، پتروشيمي و صنايع پايين‌دستي، اين ركوردها تنها به خام‌فروشي بيشتر منجر مي‌شود.

در حالي كه صنعت نفت ايران از ركوردشكني در توليد سخن مي‌گويد، واقعيت اين است كه بدون رشد همزمان حلقه‌هاي پالايش، پتروشيمي و صنايع پايين‌دستي، اين ركوردها تنها به خام‌فروشي بيشتر منجر مي‌شود.

به گزارش مهر، در روزهايي كه مديرعامل شركت ملي نفت ايران با افتخار از ركورد تازه‌اي در توليد نفت سخن مي‌گويد، واقعيت اين است كه چنين موفقيتي تنها بخشي از داستان بزرگ‌تر صنعت نفت را روايت مي‌كند. در اقتصاد انرژي، رشد يك حلقه به تنهايي، اگر با رشد هماهنگ ساير حلقه‌ها همراه نباشد، نتيجه‌اي پايدار به‌بار نمي‌آورد. صنعت نفت و گاز را مي‌توان مانند زنجيري ديد كه هر حلقه آن به ديگري وابسته است: حلقه بالادستي همان جايي است كه عمليات اكتشاف، توسعه ميدان‌ها و استخراج نفت و گاز انجام مي‌شود. اينجاست كه فناوري‌هاي پيشرفته حفاري، مطالعات مخزن  و مديريت توليد نقش تعيين‌كننده پيدا مي‌كنند.

اما نفت و گاز خام، پس از خروج از چاه، بايد مسيري ميانه را طي كنند؛ جايي كه به آن ميان‌دستي گفته مي‌شود. اين بخش شامل انتقال با خطوط لوله، ذخيره‌سازي، جداسازي اوليه و حمل‌ونقل زميني و دريايي است، تا خوراك پايدار و منظم به واحدهاي پايين‌دستي برسد. حلقه پاياني زنجيره، يعني پايين‌دستي، همان جايي است كه خام‌فروشي به محصول‌فروشي تبديل مي‌شود. پالايشگاه‌ها، پتروشيمي‌ها و صنايع شيميايي در اين مرحله نفت و گاز را به فرآورده‌هايي تبديل مي‌كنند كه ارزش اقتصادي چندين برابر نسبت به ماده خام دارند.

پيوند اين حلقه‌ها با يكديگر تعيين مي‌كند كه ركوردشكني در توليد چه دستاورد واقعي براي اقتصاد كشور خواهد داشت. اگر توسعه ميدان‌هاي نفت و گاز با گسترش ظرفيت پالايشگاه‌ها و صنايع پتروشيمي همراه نباشد، نتيجه چيزي جز خام‌فروشي نخواهد بود. هرچه توليد بالا برود، اما ظرفيت فرآوري و تبديل به محصولات نهايي رشد نكند، صادرات خام نه‌تنها افزايش مي‌يابد بلكه عملاً جايگزين فرصت‌هاي اشتغال پايدار، نوآوري صنعتي و درآمد بلندمدت داخلي مي‌شود.

در شرايط كنوني، عليرغم جهش در توليد بخش بالادستي، نشانه‌هاي آماري گواهي مي‌دهند كه بخش‌هاي پايين‌دستي و حتي ميان‌دستي با همان شتاب پيش نرفته‌اند. اين يعني ما بيشتر از آنكه يك زنجيره كامل و هماهنگ داشته باشيم، يك خط توليد ناقص داريم؛ خطي كه از دل زمين آغاز مي‌شود و مستقيم در مخازن نفتكش‌ها پايان مي‌يابد. چنين وضعيتي، وابستگي به قيمت‌هاي متغير جهاني نفت را تشديد كرده، فرصت ايجاد ارزش افزوده داخلي را مي‌سوزاند و در نهايت، اقتصاد ملي را در معرض همان آسيب‌هاي قديمي خام‌فروشي قرار مي‌دهد.

براي آنكه ركورد توليد نفت به ركورد واقعي در سود ملي بدل شود، بايد همه حلقه‌ها باهم ركورد بزنند؛ از توسعه زيرساخت‌هاي ميان‌دستي كه جريان مطمئن خوراك را تضمين مي‌كنند، تا افزايش ظرفيت پالايش و پتروشيمي كه مي‌تواند نفت ايران را به كالاهايي با تقاضاي جهاني و قيمت بالاتر تبديل كند. در غير اين صورت، ركورد فعلي هرچند از نظر فني و مديريتي چشمگير است، اما در عمل تنها به يك خروج بي‌سابقه نفت خام از خاك ايران تبديل خواهد شد بي‌آنكه حجم معناداري از ارزش آن در اقتصاد داخلي ماندگار شود.

در اقتصاد ايران، صنعت نفت و گاز همچنان ستون فقرات درآمدي كشور به شمار مي‌آيد؛ صنعتي كه هم بيشترين ارزآوري را داشته و هم بيشترين حساسيت را در معرض تكانه‌هاي خارجي و تصميمات سياسي. طبيعي‌ترين و سريع‌ترين مسير براي كسب درآمد از اين منابع، فروش مستقيم نفت خام است؛ شيوه‌اي كه با وجود درآمد كوتاه‌مدتش، كشور را در دام خام‌فروشي و وابستگي عميق به بازارهاي خارجي فرو مي‌برد. در مقابل، بخش بزرگي از ظرفيت اقتصادي اين منابع زماني آزاد مي‌شود كه نفت و گاز نه به شكل خام، بلكه به صورت سوخت فرآورش‌شده، محصولات پتروشيميايي و مواد شيميايي پيشرفته وارد بازار شوند؛ جايي كه ارزش افزوده چندبرابر و قدرت انعطاف‌پذيري در برابر تحريم‌ها حاصل مي‌شود.

تجربه جهاني نشان مي‌دهد كه كشورها بسته به شرايط خود، حلقه‌هايي از زنجيره ارزش نفت و گاز را پررنگ‌تر توسعه مي‌دهند. آلمان و كره جنوبي، بدون اتكاي به منابع داخلي، به قهرمانان حلقه‌هاي پاياني زنجيره بدل شده‌اند و با تمركز بر پالايش، پتروشيمي و صنايع پايين‌دستي، خلأ واردات را با ارزش افزوده بالا جبران كرده‌اند. عربستان، در نقطه مقابل، سال‌ها تنها بر توليد و پالايش تكيه داشت، اما به‌تازگي گام‌هايي براي توسعه بخش پتروشيمي برداشته است. امريكا، با وجود برخورداري از منابع عظيم، زنجيره را تا انتها تكميل كرده و از حلقه استخراج تا محصولات نهايي را به هم پيوسته است. اين رويكردها سه راهبرد كلي را ترسيم مي‌كنند: توسعه كامل زنجيره از ابتدا تا انتها، حركت از ابتدا تا ميانه، يا تمركز از ميانه تا انتها. ايران، با ذخاير بزرگ و موقعيت ژئوپليتيكي ممتاز، بالقوه در بهترين نقطه براي اجراي راهبرد «از ابتداي تا انتهاي زنجيره» قرار دارد. اما واقعيت امروز با اين پتانسيل فاصله دارد. معماري زنجيره ارزش در كشور نامتوازن بوده، خوراك پايدار صنايع پايين‌دستي تضمين نشده و حلقه‌هاي فناوري پيشرفته يا غايب‌اند يا وابسته به خارج باقي مانده‌اند. درحالي كه چين، با مدل يكپارچه‌سازي سطوح مختلف زنجيره در قالب شركت‌هاي دولتي عظيم مثل ساينوپك و حفظ حضور فعال در همه حلقه‌ها، موفق شده است هزينه‌ها را كاهش دهد و بهره‌وري را بالا ببرد، ايران همچنان با جدايي و عدم هماهنگي ميان بخش‌هاي بالادستي و پايين‌دستي روبروست. كشورهايي مانند آلمان، با تشويق رقابت و ايجاد فضاي متنوع مالكيتي، ده‌ها هزار شركت كوچك و بزرگ را وارد بازي كرده‌اند و عمق زنجيره ارزش خود را گسترش داده‌اند. اين مسير در ايران مي‌تواند با سياست‌گذاري هدفمند و استفاده از توان بخش خصوصي، به‌ويژه در صنايع پايين‌دستي، اجرا شود. تنها در اين صورت است كه مي‌توان به سمت گسترش واقعي زنجيره، اشتغال‌زايي گسترده و جهش صنعتي حركت كرد.