دليل تعويق اصلاحات اقتصادي ضروري چيست؟ (1)
موضوع اين بحث علل و پيامدهاي تعويق انجام اصلاحات اقتصادي است. اين تحليل را در سه بخش اصلي انجام ميدهم: ۱) بخش مباني نظري كه در آن مباني نظري را به دو قسمت دستهبندي ميكنم.

موضوع اين بحث علل و پيامدهاي تعويق انجام اصلاحات اقتصادي است. اين تحليل را در سه بخش اصلي انجام ميدهم: ۱) بخش مباني نظري كه در آن مباني نظري را به دو قسمت دستهبندي ميكنم. اول چه زماني اصلاحات اساسي ساختاري در اقتصاد كشوري ضروري ميشود؟ و پس از آن چرا اين اصلاحات كه همه از ضرورت انجام آن آگاهند تا اين اندازه به تعويق ميافتد؟ در آينده هم مثالهايي راجع به ضرورت اصلاح بودجه در ايران ارايه خواهم داد چرا كه معتقدم اين بودجه با اين كسري فزاينده دچار تنگناست و در بلندمدت نميتوان اين وضعيت را تداوم بخشيد ولي چرا اين اصلاحات ضروري انجام نميشود. نهايتا هم نگاهي خواهم داشت به يك نمونه برجسته تعويق انجام اصلاحات اقتصادي كه اتحاد جماهير شوروي است . بايد ديد چرا همانطور كه بحث در مباني نظري است چرا اصلاحات در شوروي ضروري بود چرا به تعويق افتاد و پيامد تعويقش چه شد؟ اصولا در كشورهاي در حال توسعه كه بهطور بالقوه امكان رشد اقتصادي بالايي دارند (چرا كه ميتوانند از تكنولوژيهاي پيشرفته كشورهاي صنعتي استفاده كنند و به سرعت تحولات اقتصادي خودشان را سامان بدهند) در مقاطعي رشد اقتصادي شروع به افول ميكند! اين افول نشانگر آن است كه سياستهايي كه تاكنون اعمال شده ديگه قادر به ايجاد يك اقتصاد پويا نيست . نه تنها در روند نزولي، رشد اقتصادي كوچك، كوچكتر و كمتر ميشود بلكه آثارش را در عرصههاي ديگري چون كاهش بهرهوري نيروي كار، كاهش برابري سرمايه، كاهش انگيزه نيروي كار به استفاده از نوآوري، گسترش تدريجي فساد، شكلگيري اقتصاد كمبود، بروز مشكلات اجتماعي و زيست محيطي و... به جاي ميگذارد. در يك چنين شرايطي كه مشكلات در عرصههاي اقتصادي، اجتماعي، زيستمحيطي و حتي گاه سياسي و امنيتي افزايش مييابد، نياز به انجام اصلاحات اساسي در عرصههاي مختلف ضروريتر جلوه ميكند. در واقع كارشناسان، دانشگاهيان و بسياري از مسوولان صحبت از تغيير قطعي شرايط ميكنند. به نظر ميآيد كه اگر اقتصاد با همين وضعيتي كه گرفتارش است ادامه دهد ديگر منابع كافي براي خلق ثروت وجود نخواهد داشت . بهطور كلي، عرصه ضرورت انجام اصلاحات اساسي در اقتصاد را ميتوان ذيل اين عوامل خلاصه كرد: اينكه ساختارهاي اقتصادي ناكارآمد شدهاند و تحول در اين ساختارهاي ناكارآمد ضروري است. رشد اقتصادي افول پيدا كرده و بايد هر راهي را كه امكانپذير است پيدا كرد و مسير اقتصاد را تغيير داد تا رشد اقتصادي شتاب گرفته و اقتصاد زير افول نجات پيدا كند. در نهايت با توجه به آسيبهاي اجتماعي، سياسي و حتي امنيتي كه شرايط ناكارآمد اقتصادي ميتواند ايجاد كند از طريق انجام اصلاحات انتظار ميرود كه يك ثبات بلندمدت براي اقتصاد و براي كشور شكل گيرد. لذا همانطور كه اشاره شد مشكلات اقتصادي سبب ميشود كه يك نگرش عمومي در مورد ضرورت انجام اصلاحات شكل بگيرد. ولي بحث اصلي اين است كه اگر اين ضرورت تقريبا در همه بخشها احساس ميشود چرا اصلاحات انجام نميشود و چرا اين اندازه به تعويق ميافتد؟ پيش از اينكه به علل به تعويق افتادن اصلاحات بپردازم لازم است به موضوع ديگري هم اشاره كنم كه موضوع به تعويق افتادن اصلاحات را برجستهتر ميكند و آن اينكه هر اندازه اين اصلاحات به تعويق افتد هزينههاي سنگينتري را بر اقتصاد و بر مردم تحميل ميكند. سياستهاي اقتصادي وقتي در يك جامعه و در يك كشور اعمال ميشود، گرايش به تداوم دارد. در بحثهاي نهادگرايي راجع به وابستگي به مسير طي شده زياد بحث و گفتوگو ميشود، به سياستي كه اعمال شد، يارانهاي كه داده شد، تخفيف مالياتي كه براي گروه خاصي در نظر گرفته شده و... اينها گرايش به تداوم داشته و يك اينرسي و ميل به ثبات دارند. عليرغم اينكه ممكن است كسري بودجه فزاينده ايجاد كرده و اين كسري بودجه فزاينده، زمينهساز تورم شتابان شود، ولي تغيير اين موارد و اعمال سياستهاي كه به اصطلاح اين مشكلات را حل كند مدام به تعويق ميافتد. با آنكه تقريبا ترديدي وجود ندارد كه اين سياستهايي كه براي مدتي طولاني درحال اعمال است به علت هزينهها، و كمبود منابع و... نهايتا ناپايدارند و بايد تغيير كنند. در عين حال هزينهها نيز مدام سنگين و سنگينتر ميشود و تاجايي انجام اين اصلاحات به تعويق ميافتد كه نهايتا انجام سياستهاي رايج به بروز يك بحران بزرگ منجر ميشود. در ايران هم تداوم يك سياست خاص آنقدر ناكارآمدي اقتصادي را تشديد ميكند كه ديگر امكان تداوم آن وجود ندارد. در عين حال اين سياستهاي نادرست در مدت طولاني باعث ميشود كه مردم احساس كنند، دولت قادر به حل مشكلاتشان نيست ! كار به جايي ميرسد كه در يك مقطع زماني به صورت شتابزده در ميانه بحران يك سري اصلاحات فوري اجرايي ميشود. اصلاحاتي كه در بسياري از مواقع زمان مناسب آن از دست رفته، لذا نتايج مطلوبي هم در بر ندارد. مانند افزايش نرخ ارز ۴۲۰۰ توماني در ايران كه در ادامه به نرخ ۲۱هزار و ۸۰۰توماني و ۲۸هزار توماني و... بدل شدند. جمعبندي اينكه تعويق اصلاحات، اصلاحات را بسيار پرهزينه ميكند. ضمن اينكه انجام اصلاحات هم دشوارتر ميشود. علل تعويق اصلاحات اساسي در اقتصاد را ميتوان به سه گروه عمده تقسيم كرد: ۱) موانع سياسي يا اقتصاد سياسي، ۲) موانع نهادي، نهادهاي موجود در سازمانها و ناكارآمدي آنها، ۳) مقاومت مردم. به اين سه گزاره به صورت جداگانه اشاره خواهم كرد.بايد توجه داشت كه اصلاحات اقتصادي در كوتاهمدت برندگان و بازندگاني دارد . بازندگان اين اصلاحات كسانياند كه از انجام اين اصلاحات در قدم اول بهشدت نگران هستند و با آن مخالفت ميكنند. بايد در نظر داشت كه سياستمداراني كه نگران نارضايتي فزاينده مردم هستند نسبت به پيامدهايي انجام اصلاحات كه در كوتاهمدت ممكن است ناخوشايند باشند، تحليلهايي ميكنند..
اگر احساس كنند كه مردم ممكن است واكنش منفي داشته باشند نسبت به عدم انجام اين اصلاحات اعتياد پيدا ميكنند. گويي كه يك اينرسي، يك ثباتي در شرايط نامطلوب شكل ميگيرد. چرا كه به هم زدن اين وضعيت موجود پرهزينه است و سياستمدار از تحمل چنين هزينهاي اجتناب ميكند. بر اين اساس است كه هر دولتي كه روي كار ميآيد دوست دارد انجام اصلاحات سخت را به دوش دولت بعدي بيندازد.اين اصلاحات اساسي ميتواند در مورد يارانهها، مالياتها، بودجه، نرخ ارز و... باشد. اصلاح هر كدام از اينها قطعا پيامدهاي توزيعي قابلتوجهي دارد و هر دولتي كه بخواهد اين اصلاحات اساسي را انجام دهد بايد از قبل روي انجام اين اصلاحات به يك توافق و يك اجماع نظري بين اركان مختلف حاكميت برسد. تا مشخص شود بار هزينه انجام اين اصلاحات را چه گروههايي بايد به دوش بكشند ؟ در پس تحليلي كه در مورد انجام اصلاحات است در واقع جنگ تضاد منافع نيز جريان دارد. اينكه اگر قرار به اصلاحات بودجهاي است ماليات چه گروههايي بايد افزايش پيدا كند؟
اگر هزينههاي دولت بايد تعديل شود، اين تعديل در كدامين بخشها بايد عملياتي شود؟ آيا هزينههاي بهداشت و درمان بايد كاهش پيدا كند يا هزينههايي كه در اختيار گروههاي با درآمد بالاتر است؟دولت اگر بخواهد دست به اصلاح هركدام از اين رديفها بزند به مخالفت برميخيزند!
وقتي انجام اصلاحات، هزينههاي بسياري داشته باشد، گروههاي قدرتمند و ذينفع در تداوم وضع موجود تلاش ميكنند. اين گروههاي قدرتمند سعي ميكنند كه در مراكز مهم تصميمگيري جايگاههاي مناسبي را در اختيار بگيرند يا نفوذ خودشان را در مراكز قدرت تا حدي كه امكانپذير است تقويت كنند. به همين علت اگه دولت ضعيف باشد و گروههاي قدرتمند بتوانند اعمال نفوذ كنند انجام اصلاحات بسيار دشوار خواهد شد. از زاويه ديگر، دولت توانمند و دولتي كه بتواند مانع از اعمال نفوذ گروههاي مختلف شود، توان بيشتري براي انجام اصلاحات نيز دارد. هر اندازه دولت ضعيفتر باشد انجام اصلاحات بيشتر و بيشتر به تعويق ميافتد. پس دولت براي انجام اصلاحات بايد در مقابل گروههاي قدرتمند ذينفوذ ايستادگي كرده و براي اين ايستادگي، دولت بايد توانمند باشد. دولت توانمند هم دولتي است كه مردم به آن اعتماد دارند. اين اعتماد مردم زمينه به اصطلاح انجام اصلاحات و موفقيتآميز بودن انجام اصلاحات را تضمين ميكند. دولتهايي كه در انتخابات به اصطلاح پيروزي قاطعي به دست آوردند اينها شانس انجام اصلاحات بنيادينتر و مناسبتر را دارند. (ادامه دارد...)
عضو هيات علمي اقتصاد دانشگاه مازندران
