صف‌هاي هميشگي؛ نشان نظم يا درماندگي؟

۱۴۰۴/۰۴/۲۵ - ۰۱:۳۴:۴۷
|
کد خبر: ۳۴۹۴۰۶

«صف» فقط يك انتظار ايستاده ساده نيست. شايد اگر همانند كشورهايي كه طعم دل‌چسب توسعه را چشيده‌اند در «صف» مي‌مانديم، فقط انتظاري خوشايند تعبير مي‌شد. اما در ايران «ماندن در صف» و منتظر شدن براي لحظه‌اي كه نوبت ما مي‌رسد، تبديل به یک عادت زيستي‌ شده كه كندن از آن، حتي اگر بخواهيم به نظر دشوار مي‌آيد.

«صف» فقط يك انتظار ايستاده ساده نيست. شايد اگر همانند كشورهايي كه طعم دل‌چسب توسعه را چشيده‌اند در «صف» مي‌مانديم، فقط انتظاري خوشايند تعبير مي‌شد. اما در ايران «ماندن در صف» و منتظر شدن براي لحظه‌اي كه نوبت ما مي‌رسد، تبديل به یک عادت زيستي‌ شده كه كندن از آن، حتي اگر بخواهيم به نظر دشوار مي‌آيد. سال‌هاست مردم ايران در «صف»ها مي‌مانند تا به حداقل‌ها برسند. صف فقط براي نان نيست. براي دارو هم هست. براي بنزين. خودرو، براي تاكسي و ثبت‌نام‌ها و بانك و حمل‌و‌نقل عمومي، براي پزشك و واكسن، براي فرصت‌ها، رفع نيازها، اميد و براي عدالت. آيا ماندن و منتظر بودن در صف‌ها و انتظار رسيدن‌ها را كشيدن، امر عادي است و بايد بخشي از رفتار اجتماعي ما  باشد؟

تجربه زيستي منتظر ماندن

زماني كه يك رفتار بارها و بارها در يك نظام اجتماعي تكرار شود مبدل به عادت فرهنگي مي‌گردد و در صورت ادامه آن طي سال‌هاي طولاني شايد به شكل‌گيري هويت مردم آن جامعه هم بينجامد. در چنين حالتي آن رفتار «تجربه زيستي» لقب مي‌گيرد.  «در صف ايستادن» در ايران يك رفتار اجتماعي مداوم شده كه دائما در حال تكرار است. اين همان موقعيتي است كه جامعه شناسان به آن مي‌گويند «عادي شدنِ يك وضعيت غيرعادي.»
 يعني در ايران تشكيل صف بخشي از تجربه جمعي ايرانيان شده است. طيف زيادي از مردم به ايستادن در «صف»ها عادت كرده‌اند. پس صف صرفا يك پديده ساده نيست. يك گره در مدل سياستگذاري، يك اختلال در سيستم اقتصادي و يك شكاف درحوزه اعتماد عمومي و روان جمعي مردم است. واكاوي اين پديده مي‌تواند ما را به مشكلات ساختاري پنهان شده‌اي برساند كه در آن آيينه‌اي از روابط قدرت، نمايي از ساختار اجتماعي و تجربه‌هاي جمعي ايرانيان قابل مشاهده است.

 صف  نماد چيست؟

 وقتي «در صف ايستادن» همچون يك عادت اجتماعي تبديل به رفتار جمعي در حوزه‌هاي متنوع مي‌شود، نشان مي‌دهد دستيابي برابر و كافي وجود ندارد. يعني دسترسي محدود و نابرابري‌هاي احتمالي كه نشان از محدوديت خدمات دارد، دسترسي را نيازمند انتظار، رقابت، وقت گذاشتن و شايد روابط غير رسمي كند. اين مي‌تواند منتهي به احساس تبعيض در ميان بافت اجتماعي شود كه به دنبال آن بي‌اعتمادي ميان مردم - مردم و ميان مردم - نظام سياستگذاري شكل خواهد گرفت. همچنين در سيستمي كه دولت در مديريت عرضه و تقاضا و منابع، ناتوان يا كم‌توان است، صف كشيدن در قالب يكي از خُردترين رفتارهاي موثر اجتماعي افزايش پيدا مي‌كند. درحالي كه ما نمونه چنين رويه‌اي را در نظام‌هاي كارآمد كمتر مي‌بينيم و دليل آن مديريت استاندارد منابع و پيش بيني‌هاي درست قبل از وقوع رخداد يا بحران‌هاست. اين صف كشيدن‌ها به مرور مي‌تواند موجب تغيير در رفتارهاي اقتصادي بدنه اجتماعي شود. به‌طوري‌كه اقداماتي مانند خريدهاي بيش از حد نياز، هجوم‌ها و عجله‌ها براي دست‌يابي به بعضي خدمات يا اضطراب‌هاي اجتماعي ناشي از اتمام كالاي خاص، حاصل چنين تغيير رفتارهايي مي‌شود.  «صف»ها مي‌توانند خرده ساختار كنترلگر هم بسازند. چون نوعي نظم تحميلي را به نيروي اجتماعي وارد مي‌كنند. در چنين شرايطي افراد در جامعه به بهانه‌هاي مختلف موظفند كه در نظم و زمان تعيين شده‌اي (كه از اختيار خودشان خارج است) منتظر باشند، صبوري كنند و ساكت و مطيع بمانند. به مرور تكرار چنين موقعيت رفتاري، مي‌تواند به تكرار همين خصيصه‌ها در ساختار اجتماعي منجر شده و افراد را در طيف‌هاي مختلف و گروه‌هاي متفاوت به همين ويژگي‌ها ملزم كند.

آيا در كشورهاي ديگر  كسي در صف نمي‌ايستد؟

 صف‌ها همه جا هستند اما در شكل و اندازه‌هاي ديگري. در كره جنوبي و آلمان و فرانسه هم مردم در صف مي‌ايستند اما صف در كشورهاي توسعه يافته امري براي تأمين نيازهاي اوليه نيست. مدت زمان كمتري دارد و هميشه فيزيكي برگزار نمي‌شود و تكنولوژي و ديجيتاليسم به كمك مردم اين ممالك آمده است.  شايد وقتي كمپاني اپل خبر فروش آخرين مدل آيفون را منتشر مي‌كند، از شب قبل علاقه‌مندان براي اينكه از به روزترين جزييات تكنولوژيك عقب نمانند، پشت درهاي فروشگاه صف مي‌كشند. يا وقتي در ژاپن زلزله‌اي بابزرگاي زياد رخ مي‌دهد براي رفع نيازمندي‌هاي حاصل از تكانه‌هاي 7 و 8 ريشتري، در صف‌هاي منظم و آرام كنار همديگر قرار مي‌گيرند. تشكيل صف‌هاي طولاني و تكراري يكي از نتايج ناكارآمدي  نهادهاي خدمات رسان  است. 

پجامعه‌اي كه هميشه منتظر است

 آنچه در ايران مكررا اتفاق مي‌افتد نشان از بي‌اعتباري نهادهاي مسوول است. به همين دليل «صف»ها در ايران نه تنها نشان از نظم اجتماعي ندارند، بلكه نمادي از بي‌نظمي نهادي و زوال اعتماد اجتماعي هم هستند. امروز ما با جامعه‌اي روبه‌رو هستيم كه ياد گرفته تا «بپذيرد». پس عجيب نيست كه در صف ماندن، تبديل به يك عادت اجتماعي شده. اين عادت نه سر رضايت بلكه از سر اجبار، نگراني و شايد نااميدي نيز باشد. اين صف‌ها كه در ظاهر نمادي از نظم است، در واقعيت نشان‌دهنده شكافي ميان مردم و تصميم‌گيران است. در ساختاري كه همكاري جمعي معنا ندارد و منابع عمومي به مساوات تقسيم نمي‌شود. نظام اجتماعي‌ كه به انتظار كشيدن در صف‌ها عادت مي‌كند، به سختي رو به جلو مي‌رود، به  دشواري حركت  مي‌كند  و  به تغيير  بي‌اعتماد  مي‌شود.