هم‌زيستي انسان و هوش مصنوعي در عصر ايمپلنت‌هاي مغزي

۱۴۰۴/۰۴/۱۶ - ۰۳:۱۷:۲۴
|
کد خبر: ۳۴۸۰۵۵

پيشرفت‌هاي اخير در فناوري واسط‌هاي مغز و رايانه به شكلي چشمگير مرزهاي ارتباط انسان و ماشين را بازتعريف كرده‌اند. به گزارش مهر، اين فناوري با هدف ايجاد پيوند مستقيم ميان فعاليت‌هاي عصبي مغز و دستگاه‌هاي ديجيتال، امكان برقراري ارتباط، كنترل و حتي تصميم‌گيري را براي افرادي كه به دلايل جسمي يا عصبي از انجام اين امور ناتوان هستند، فراهم مي‌سازد.

پيشرفت‌هاي اخير در فناوري واسط‌هاي مغز و رايانه به شكلي چشمگير مرزهاي ارتباط انسان و ماشين را بازتعريف كرده‌اند. به گزارش مهر، اين فناوري با هدف ايجاد پيوند مستقيم ميان فعاليت‌هاي عصبي مغز و دستگاه‌هاي ديجيتال، امكان برقراري ارتباط، كنترل و حتي تصميم‌گيري را براي افرادي كه به دلايل جسمي يا عصبي از انجام اين امور ناتوان هستند، فراهم مي‌سازد. در اين ميان، پروژه نورالينك (Neuralink) كه توسط ايلان ماسك بنيان‌گذاري شده، با ادعاي رسيدن به «هم‌زيستي شناختي» ميان انسان و هوش مصنوعي، به يكي از بلندپروازانه‌ترين و مناقشه‌برانگيزترين ابتكارات در اين حوزه بدل شده است. اين پروژه نه‌تنها جنبه‌اي پزشكي و درماني دارد، بلكه چشم‌اندازهايي بنيادين براي آينده تعامل انسان با فناوري ارايه مي‌دهد. مهر با تمركز بر تجربه واقعي يكي از افراد مبتلا به بيماري عصبي اسكلروز جانبي آميوتروفيك (ALS) كه از نخستين دريافت‌كنندگان ايمپلنت مغزي نورالينك محسوب مي‌شود، به بررسي باليني، فني و اخلاقي پيوند ميان انسان، فناوري‌هاي عصبي و هوش مصنوعي مولد مي‌پردازد؛ پديده‌اي كه مي‌تواند در آينده نزديك ساختار ارتباطات انساني را از اساس دگرگون سازد.

تجربه باليني و تحول ارتباطي

برادفورد جي. اسميت، سومين فرد در جهان و نخستين فرد فاقد قدرت تكلم كه ايمپلنت نورالينك را دريافت كرده، اكنون مي‌تواند تنها با افكار خود يك نشانگر رايانه را روي صفحه جابه‌جا كند و از آن براي تايپ، ارسال پيام و تعامل با ديگران بهره ببرد. اين توانمندي چشمگير، در بازه‌اي كمتر از شش ماه پس از عمل جراحي و با تمرينات منظم بر اساس تحريك ذهني دست و فك به دست آمده است. اين پيشرفت نه‌تنها براي او بلكه براي هزاران بيمار مبتلا به ناتواني‌هاي حركتي و گفتاري، يك اميد ملموس محسوب مي‌شود. اسميت در مسير بهبود عملكرد ارتباطي خود، از هم‌افزايي دو فناوري پيشرفته بهره گرفته است كه شامل واسط مغز و رايانه (BCI) براي توليد سيگنال و كنترل و هوش مصنوعي مولد براي پردازش و تكميل پيام مي‌شوند. او از چت‌بات گروك، يكي از ابزارهاي زباني مولد متعلق به شركت «X.AI»، استارتاپ هوش مصنوعي ايلان ماسك، براي تسريع در توليد پاسخ‌ها استفاده مي‌كند. اين چت‌بات بر پايه يادداشت‌هاي روزانه‌اي كه اسميت درباره پيشرفت‌ها، چالش‌ها و وضعيت سلامتي خود تهيه كرده، پاسخ‌هاي پيشنهادي توليد مي‌كند كه اسميت مي‌تواند از ميان آنها انتخاب كند، محتوايشان را تغيير دهد يا به‌طور كامل بازنويسي كند. يكي از نقاط جالب‌توجه در اين فرايند، شباهت سبك نگارش پاسخ‌هاي منتشرشده توسط اسميت به متون توليدشده توسط هوش مصنوعي است؛ به‌ويژه استفاده از نشانه‌گذاري خاص مانند خط تيره بلند يا ساختارهاي جملاتي پيچيده كه در كاربرد انساني نادرتر هستند. اين امر موجب شد برخي كاربران در فضاي مجازي در اصالت انساني پاسخ‌ها ترديد كنند. با اين حال، دكتر اران كلاين، عصب‌پزشك و پژوهشگر اخلاق نوروساينس در دانشگاه واشنگتن، معتقد است كه چنين تركيبي از فناوري‌هاي عصبي و زباني مي‌تواند جهشي انقلابي در سرعت، دقت و سهولت ارتباط براي بيماران فاقد قدرت تكلم فراهم آورد. او در عين حال هشدار مي‌دهد كه در اين شرايط بايد ميان «ابراز فكر» و «توليد محتوا» تمايز قائل شد، زيرا ممكن است مرزهاي فرديت، اختيار و هويت در چنين تعاملاتي مبهم شود و نيازمند چارچوب‌سازي اخلاقي و حقوقي نوين باشد.

 ابعاد فني و كاركردي

سامانه نورالينك از مجموعه‌اي از سيم‌هاي بسيار نازك تشكيل شده كه به قشر حركتي مغز متصل مي‌شوند و سيگنال‌هاي عصبي را ثبت مي‌كنند. اين سيگنال‌ها، پس از تقويت و فيلتر، از طريق امواج راديويي به يك رايانه ارسال مي‌شوند و پس از پردازش، كنترل حركت نشانگر را ممكن مي‌سازند. اسميت با استفاده از يك اپليكيشن، حروف را انتخاب كرده و جملات خود را تايپ مي‌كند. در مقايسه با فناوري‌هاي پيشين مانند ردياب‌ها چشم كه تنها در محيط‌هاي كم‌نور كاربرد داشتند، ايمپلنت جديد به بيماران اجازه مي‌دهد حتي در فضاي باز و روشن نيز تايپ كنند. همچنين، سرعت تايپ اسميت با اين سامانه به شكل محسوسي افزايش يافته است. در كنار اين ابزارها، شركت «ElevenLabs» نيز با بهره‌گيري از فايل‌هاي صوتي ضبط‌شده از صداي اسميت پيش از تشديد بيماري، نسخه‌اي بازسازي‌شده از صداي او را توليد كرده است كه مي‌تواند متون تايپ‌شده را با صداي واقعي او بازخواني كند. به عقيده كارشناسان، اين فناوري كه پيش‌تر نيز در ميان بيماران اسكلروز جانبي آميوتروفيك رايج شده بود، به طبيعي‌تر شدن تعاملات كلامي اسميت كمك كرده است.

 پرسش‌هاي اخلاقي و افق‌هاي آينده

با وجود همه پيشرفت‌هاي شگرف حاصل شده در نتيجه پيوند فناوري‌هاي مذكور، تركيب واسط مغزي با هوش مصنوعي مولد، به‌ويژه زماني كه هوش مصنوعي قابليت توليد يا انتخاب پاسخ دارد، مسائل تازه‌اي در حوزه اخلاق فناوري ايجاد مي‌كند. آيا آنچه كاربر دريافت مي‌كند بازتاب خالص نيت فرد است، يا محصولي تركيبي از ذهن انسان و الگوريتم زباني؟ اگر فرد فقط انتخاب‌گر يك پاسخ توليدشده توسط فناوري هوش مصنوعي باشد، آيا همچنان «صاحب» آن بيان محسوب مي‌شود؟ مطالعاتي مانند پژوهش سال ۲۰۲۲ دكتر كلاين با مشاركت ۵۱ بيمار مبتلا به اسكلروز جانبي آميوتروفيك نشان مي‌دهند كه ديدگاه افراد به اين موضوع متنوع است. بر همين اساس، برخي بر اصالت كامل بيانات خود تأكيد دارند، در حالي كه برخي ديگر رواني گفت‌وگو را در اولويت قرار مي‌دهند. اسميت نيز اخيراً در اظهارنظري با همين موضوع، اعلام كرد كه تمايل دارد يك مدل زباني شخصي‌سازي‌شده ايجاد شود كه بر اساس سبك نگارش و محتواي توليدي خودش آموزش ديده باشد. او اميدوار است چنين ابزاري تجربه‌اي طبيعي‌تر و شخصي‌تر از تعامل با گروك فراهم آورد. با همه اين تفاسير، تحقق چنين هدفي، نمادي از آينده‌اي است كه در آن تعامل بين ذهن، داده‌هاي شخصي و هوش مصنوعي به سطحي جديد ارتقا مي‌يابد. تجربه برادفورد اسميت، تنها يك نمونه از كاربرد فناوري نيست، بلكه بازتابي از يك دگرگوني عميق در شيوه‌هاي ارتباط انساني در عصر هوش مصنوعي و واسط‌هاي عصبي است. اين تجربه نشان مي‌دهد كه تعامل انسان با فناوري از مرحله «ابزار» فراتر رفته و به سطح «ادغام شناختي» نزديك شده است، جايي كه مرز ميان افكار، ماشين و زبان به‌تدريج محو مي‌شود. در اين نظام هم‌زيستي پويا، انسان به‌جاي استفاده از فناوري به عنوان واسطه‌اي بيروني، بخشي از آن مي‌شود و فناوري نيز به‌صورت فزاينده‌اي شخصيت و بيان فرد را بازتاب مي‌دهد. از سوي ديگر، الگوريتم‌ها نه‌تنها پيام‌رسان بلكه پيشنهاددهنده، پالايشگر و حتي مشاركت‌كننده در فرآيند معناسازي مي‌شوند. با وجود مزاياي بي‌سابقه اين پيشرفت‌ها، از جمله توانمندسازي بيماران ناتوان براي بازيابي ارتباط و افزايش بهره‌وري شناختي، پرسش‌هايي بنيادين درباره اصالت هويت، مرز اختيار انسان و مسووليت اخلاقي در استفاده از محتواي توليدشده يا انتخاب‌شده توسط هوش مصنوعي، همچنان ذهن بسياري از متفكران را به خود مشغول ساخته است. در نهايت به نظر مي‌رسد كه آينده اين فناوري‌ها نه‌فقط به دستاوردهاي علمي و فني وابسته است، بلكه نيازمند تكوين يك گفتمان بين‌رشته‌اي و بين‌فرهنگي نيز هست؛ گفتماني كه در آن مهندسان، پزشكان، فلاسفه، حقوقدانان و جامعه‌شناسان در كنار يكديگر ساختاري اخلاقي، حقوقي و فرهنگي براي هم‌زيستي پايدار انسان و ماشين طراحي كنند. تنها در چنين چارچوبي است كه مي‌توان اميدوار بود اين فناوري‌ها در خدمت تعالي انساني قرار گيرند.