مردمي ايستاده در غبار؛ مقاوم چون كوه؛ بخشنده چون رود

ناگهان جنگ

۱۴۰۴/۰۴/۰۱ - ۰۲:۴۳:۰۰
|
کد خبر: ۳۴۶۵۲۸

 اين روزها شايد براي خيلي‌ها پر از استرس و اضطراب و ترس باشد. شايد براي خيلي‌ها اولين تجربه از صداي پدافند هوايي و فرود موشك و هنگامه انفجارهاي پي در پي باشد. اما براي خيلي ديگر مرور يك خاطره است.

ايران براي ما سرحد شادي‌ها و منت هاي دردها و رنج‌هاست 

گلي ماندگار|

 اين روزها شايد براي خيلي‌ها پر از استرس و اضطراب و ترس باشد. شايد براي خيلي‌ها اولين تجربه از صداي پدافند هوايي و فرود موشك و هنگامه انفجارهاي پي در پي باشد. اما براي خيلي ديگر مرور يك خاطره است. خاطره‌اي هر چند تلخ اما همراه با يكدلي و همبستگي. اينجاست كه ايران براي ما هم شادي است و هم رنج. اينجاست كه ايران براي ما هم ترس است و هم شكوه. يك هفته از اولين صداي انفجار گذشته است. يك هفته از اولين موشكي كه به سوي ايران رهسپار شد تا مردم را به كام جنگي ناخواسته بكشاند. همه‌چيز در چشم بر هم زدني اتفاق افتاد. ترس‌ها جاي خنده‌ها را گرفتند و فرار جاي قرار را. هر كسي مي‌خواست بداند چه اتفاقي افتاده و چه اتفاقي قرار است رخ بدهد. آنها كه تجربه 8 سال جنگ تحميلي را داشتند فكر نمي‌كردند قرار است يك جنگ ديگر را تجربه كنند. اما كابوس جنگ باز هم بر سر  ما  آوار شد. 

 ناگهان جنگ، ناگهان همدلي

اما از همان ساعات اوليه كه تهران مورد هجوم دشمن قرار گرفت صداي همراهي و همدلي مردم از اقصي نقاط ايران به گوش رسيد. از شمال تا جنوب هر كس خانه‌اي داشت هر چند كوچك براي پذيرش ساكنان تهران اعلام آمادگي كرد. همه‌چيز در چند ساعت رنگ و بوي ديگر گرفت. مردمي كه نمي‌دانستند بايد چه كنند و كجا بروند ناگهان با درهاي باز خانه‌هايي به وسعت ايران مواجه شدند. ديگر خبري از اجاره‌هاي چند ميليوني براي اقامت يك هفته‌اي در شهرهاي شمالي كشور نبود. حالا مي‌شد پلاكاردهاي «اسكان رايگان» را در دست بسياري از مردم ديگر شهرهايي كه در امان بودند، ديد. 
بسياري از مراكز بومگردي در شهرها و استان‌هاي مختلف بدون هيچ چشمداشت مادي براي اسكان رايگان افراد از شهرهايي كه در معرض خطر اصابت موشك بودند،  اعلام آمادگي كردند. 

 وقار مردم  ايران ستودني است

ما ملتي هستيم كه هميشه و در هر شرايطي وقار و عزت نفس خود را حفظ مي‌كنيم. اين اتفاق اگر در بسياري از كشورهاي پيش رفته و به قول خودشان جهان اول رخ مي‌داد، در همان ساعات اوليه مردم فروشگاه‌ها را غارت مي‌كردند. مثل همان وقتي كه كرونا به تمام كشورها رسيد و خيلي‌ها به فكر ذخيره كردن مايحتاج زندگي‌شان بودند. اما مردم ما تنها به اندازه نيازشان خريد كردند. شايد صف‌هاي نانوايي‌ها طولاني شد، شايد پمپ بنزين‌ها با شلوغي وصف ناپذيري مواجه شدند اما در نهايت هيچ چيز از وقار مردم ايران كم نشد.  ايران براي ما هميشه ابتداي و انتهاي تمامي دردها و شادي‌ها بوده است. مردم ما بعد از هر اتفاق تلخ باز هم استوارتر از هميشه به پا مي‌خيزند و زندگي را از سر مي‌گيرند. ترس براي ما خيلي زود از بين مي‌رود . ما به دردها و رنج‌ها عادت مي‌كنيم همان طور كه براي شادي و  بهروزي بي‌قراريم. 

عادي‌ترين رفتار در غيرعادي‌ترين  شرايط

روايت اين روزها، روايتي است از مردم، از آغوش‌هايي كه بي‌دريغ گشوده و سفره‌هايي كه بي‌منت گسترده شدند. روايتي از پيوند شمال با جنوب و شرق با غرب. همصدايي مردمي با گويش و آوايي رنگارنگ كه در طول تاريخ و در پس هر تجاوزي به يك فرياد واحد تبديل شده است.
همه مي‌دانند كه شرايط عادي نيست. اما تصميم گرفته‌اند «عادي‌ترين» رفتار را در غيرعادي‌ترين وضعيت‌ها نشان بدهند. گويي جامعه ايران يك‌باره به يك بدن زنده و متحد بدل شده بود. مغازه‌دار، پزشك، معلم، دانشجو، زن خانه‌دار، همه نقش‌شان را پيدا كرده و هيچ‌كس تماشاچي  نيست.

 شكستن مرزها با درهاي باز  از يك سقف مشترك

از اولين روزهاي تجاوز، در مناطق شمال ايران به ويژه در گيلان و مازندران، باغداران و كشاورزان سرعت عمل به خرج دادند. پيرمردي در روستاي رمنت از توابع شهرستان بابل گفت كه «خانه من امروز خانه همه مردم ايران است و فقط مال من نيست.» در مازندران، طبق گزارش‌هاي رسمي، حدود ۲۰ اقامتگاه بومگردي بدون هيچ چشمداشتي آماده اسكان هموطنان شدند. به گفته صاحبان اين مراكز اقامتي «ما هميشه گردشگر داشتيم، حالا هموطن نياز داريم و تا جان داريم، در خانه باز است.»
علاوه بر اين در روستاهاي سرسبز مازندران و گيلان، خانه‌هاي روستايي با حياط‌هاي بزرگ، تبديل به محل اسكان اضطراري شدند. خانواده‌هايي كه مسافران درمانده يا آوارگان مناطق حساس را مي‌ديدند، درنگ نكردند؛ كليد خانه‌هايشان را دادند دست غريبه‌هايي كه حالا ديگر برايشان آشنا بودند. در رشت، ساري، گرگان و آمل، باغداران در را باز كردند، زمين‌شان را فرش انداختند و خانه‌شان را سهم كردند. در شهرهاي مركزي ايران، از يزد گرفته تا اراك و اصفهان، اقامتگاه‌هاي بومگردي كه در روزهاي عادي ميزبان گردشگران بودند، يك‌شبه تبديل به محل اسكان هم‌ميهناني شدند كه از جنوب يا غرب كشور آمده بودند تا از مهلكه تجاوز  فاصله بگيرند  و جان فرزندان و زنان‌شان  را  به سايه  امن  ببرند.

مردمي كه هميشه پاي كار مي‌آيند

در بسياري از اين محلات، گروه‌هايي محلي با همكاري نهادهاي خيريه و مردمي، فرم‌هايي ميان اهالي تقسيم كردند تا ظرفيت‌هاي اسكان به سرعت شناسايي و به نيازمندان معرفي شود. در برخي نقاط، شوراهاي محلي با ابتكار عمل، فرم‌هايي ميان خانواده‌ها توزيع كردند تا خانواده‌هايي كه ظرفيت اسكان دارند و كساني كه نياز به پناه دارند، به سرعت به هم متصل شوند. حتي در تهران، با همه پيچيدگي‌اش، پلتفرم‌هايي در فضاي مجازي به راه افتاد كه مردم از طريق آن آدرس خانه‌ها و ظرفيت پذيرش‌شان را  اعلام  مي‌كردند.

 خريد يك نفر، سهم همه

اما همبستگي فقط در اسكان نبود. در فروشگاه‌ها، سوپرماركت‌ها و نانوايي‌ها، مردم با دقت خريد مي‌كردند. همه فهميده بودند كه زياده‌خواهي يعني قفسه‌هاي خالي براي ديگري. در تبريز، فروشنده‌اي روي ويترين نوشت: «لطفا بيش از دو عدد برنداريد، شايد مشتري بعدي يك مادر تنها  باشد.»  در شيراز، داوطلبان با وانت‌هاي شخصي، اقلام ضروري را به محله‌هاي حاشيه‌اي مي‌بردند تا هيچ خانه‌اي  بي‌نان  نماند.در شيراز، گروه‌هايي با وانت‌هاي شخصي به محله‌هاي حاشيه‌اي رفتند و كالاهاي اساسي را تحويل دادند. هدف آنها مشخص بود: «هيچ خانه‌اي بي‌نان نماند.» در اين رفتارها، عقلانيت جمعي خود را نمايان كرد؛ خريد به‌اندازه، همراه  با حس  عدالت اجتماعي.

دورهمي  و هم‌صحبتي با قلب تپنده اميد

دورهمي‌ها نيز معنايي تازه يافتند. دورهمي‌ها وقايعي ساده اما قدرتمند بودند. در برخي شهرها برخي مردم خانه‌هاي‌شان را به جلسات گفت‌وگو و شنيدن خبر اختصاص دادند كه حال با حضور مهماناني از شهرهاي ديگر رنگ و بويي متفاوت دارد. نان داغ و چاي دم‌كشيده، صميميتي را ايجاد كرده بود كه حتي بمب هم نتوانست آن را فروبپاشد. در شب‌هايي كه صداي پروازها گوش‌ها را پر كرده بود، زمزمه دعا، صداي قرآن و شعرخواني كودكانه، فضا را آرام مي‌كرد. اين جلسات نه‌تنها از نظر رواني براي پذيرندگان آرامش‌بخش بودند، بلكه فضايي براي هم‌حسي اجتماعي فراهم ساختند: نسل‌ها، قشرها، شهرها، همه كنار هم نشستند تا از «خشم و دلواپسي» فاصله بگيرند و به سوي «اميد و هم‌پيوندي» گام بردارند.

 انسانيت در ميدان مواجهه

در اين شرايط بحراني، رفتارهاي مردم شبيه عملي گسترده و هماهنگ است؛ بدون منت، بدون انتظار پاداش؛ فقط با نيت ساده كمك به «هموطن». آيا شهرها از نظر شناسايي بايد منتظر دولت باشند؟ پاسخ مردمي كه باغ‌هايشان را گشودند، روشن بود: «نه.» آنها خود نشان دادند كه دست انسان و دل انسانيت از هر اقدام رسمي بالاتر است. مردم بدون چشمداشت به كمك هم شتافتند. هر كسي آن چيزي را كه در توان داشت براي ارائه به ديگر هموطنانش دريغ نكرد.  خانه باغ‌ها كه مدت‌هاي مديدي شاهد دورهمي‌هاي خانوادگي بودند حالا محلي شده بودند براي اسكان آدم‌هايي از هر فرهنگ و زبان و جايي. پسر جواني كه تعميرگاه بزرگي براي ماشين‌هاي سنگين داشت محوطه را خالي كرده بود تا مردم بتوانند در آن اسكان داشته باشند.  خانواده‌اي كه خود در خانه‌اي نه چندان بزرگ در جنوبي‌ترين نقطه كشور زندگي مي‌كردند به مردم اعلام كردند كه پذيراي مهمان هستند و مي‌توانند در حد توان خود افرادي را در خانه شان اسكان بدهند. كسي دنبال سود شخصي نبود. برخلاف آن چيزي كه تصور مي‌شد مردم هنوز هم براي كمك به يكديگر از هم پيشي مي‌گرفتند. 

زندگي زيرسايه جنگ

مجتبي مهرافروز، جامعه شناس در اين باره به «تعادل» مي‌گويد: مردم ما آهن آبديده‌اند. آنها در هر شرايط سختي راهي براي زندگي كردن و ادامه دادن پيدا مي‌كنند و اين مشخصه بارز آنهاست. در بسياري از شهرهاي كشور با اينكه درگير جنگ هستند زندگي عادي هم جريان دارد. 
او مي‌افزايد: روزهاي اول براي همه ترسناك بود، بسياري از افراد از خانه و شهر خود رفتند تا در جايي امن پناه بگيرند اما بعد از گذشت يك هفته تمام اين ترس‌ها انگار از بين رفته است. ما شاهد بازگشت مردم به خانه‌هايشان هستيم. زندگي در ايران همواره جريان داشته و دارد. ايرانيان بارها و بارها در روزهاي سخت از امتحان سربلند بيرون آمده‌اند.  اين جامعه‌شناس مي‌گويد: با اينكه ما در شرايط اقتصادي بدي قرار داريم اما انگار مردم همه سختي‌ها و بداقبالي‌ها را به دست فراموشي سپرده‌اند و با همدلي به دنبال گذراندن اين روزهاي سخت هستند. همبستگي اجتماعي در جامعه ما هميشه زبانزد بوده است. هر چند ما در مقاطعي به دلايل مختلف اجتماعي، اقتصادي يا سياسي شاهد كمرنگ شدن اين همدلي‌ها بوده‌ايم اما وقتي پاي سختي‌ها به ميان مي‌آيد مردم مثل كوه پشت هم مي‌ايستند.