تابآوري برق ايران؛ رمز بقا در شرايط جنگي
در بستر تهديدات نظامي و جنگهاي هيبريدي، تامين برق امن و پايدار به يكي از خطوط قرمز تضمين حيات ملي بدل شده است.
در بستر تهديدات نظامي و جنگهاي هيبريدي، تامين برق امن و پايدار به يكي از خطوط قرمز تضمين حيات ملي بدل شده است.
به گزارش مهر، در بستر تهديدات نظامي و جنگهاي هيبريدي، تامين برق امن و پايدار به يكي از خطوط قرمز تضمين حيات ملي بدل شده است. اگر ديروز نگراني كمبود توليد بود، امروز مخاطرات جنگي و خرابكاري شبكه، قلب تپنده اقتصاد و امنيت كشور را نشانه رفته است. اتخاذ راهبردهاي دقيق، چندسطحي و بوميشده در مديريت پايدار برق، تنها مسير عبور از اين چالش است.
خاموشي برق ديگر صرفا يك اختلال خدمات شهري نيست؛ در عصر جنگهاي نوين و تهاجم سايبري، قطع برق ميتواند معادل توقف زندگي مدرن و فروپاشي فوري زنجيره توليد، توزيع و حتي امنيت ملي تلقي شود. ايران، به واسطه موقعيت ژئوپليتيكي، استمرار تحريمها و تهديدات فزاينده منطقهاي، در بطن يكي از حساسترين ادوار امنيت انرژي خود قرار گرفته است. در چنين شرايطي، مديريت برق كشور ديگر يك موضوع صرفا فني نيست، بلكه به موضوعي استراتژيك، حاكميتي و بعضا حياتبخش بدل ميشود.
پرويز بهمني، پژوهشگر مديريت بحران انرژي در گفتوگو با مهر تصريح ميكند: «شبكه برق، خط مقدم پايداري كشور است. هر آسيبي به اين شبكه، نه فقط زندگي مردم كه همه مولفههاي امنيت ملي را تحت تاثير قرار ميدهد. در شرايط جنگي، بايد قطعه قطعه، انعطافپذير و هوشمند رفتار كنيم تا دشمن شانس ضربه سنگين پيدا نكند.»
وي ادامه ميدهد: تابآوري (Resilience) در شبكه برق به معناي توانمندي بازگشت سريع به كاركرد عادي پس از حمله، حادثه يا حتي اختلال بزرگ است. در شرايط جنگي يا تهديدات عمده، اين اصل بدل به مهمترين ابزار تداوم حيات اقتصادي و اجتماعي ميشود. تجربه تجاوز عراق به ايران و بحران عراق و اوكراين نشان داد قطع گسترده برق، اولين هدف دشمن براي فروپاشي رواني و فيزيكي كشور است.
بهمني با اشاره به سناريوي جنگهاي تركيبي توضيح ميدهد: «اگر ساختار شبكه برق متمركز و وابسته به چند گره اصلي باشد، دشمن محوريت را راحت نابود ميكند. تابآوري زماني ايجاد ميشود كه سيستم به شكل سلولي و منطقهاي بازآرايي شود.»
تجربه جهاني و درسهاي جنگهاي قرن ۲۱، اهميت تمركززدايي را اثبات كرده است؛ به بيان ساده، هر منطقه بايد تا حد ممكن منابع توليد، ذخيرهسازي و توزيع برق خود را داشته باشد تا در صورت انفجار يا آسيب مركز ملي، بتواند چند روز يا حتي هفته خود را مديريت كند. اين سياست، مستلزم ايجاد «جزاير برق» (islanding) است؛ رويكردي كه در آلمان و ژاپن به شكل موفق تجربه شد و امروز در دكترين پدافند غيرعامل ايران نيز توصيه ميشود. بهمني توضيح ميدهد: «نبايد پايتخت، شمال و جنوب كشور كاملا به هم گره خورده باشند. اگر يكي آسيب ديد، مثلاتهران، بايد بتوان برق حياتي خود را ولو با سطح پايين، ايمن نگه دارد.» نيروگاههاي عظيممقياس، مستعد تخريب سريع يا ازدستدادن كارايي هنگام حمله هستند. در مقابل، نيروگاههاي كوچك، اضطراري يا مراكز تجديدپذير محلي (خورشيدي، بادي) به دليل پراكندگي و هزينه پايينتر بازسازي، گزينهاي مطلوبند؛ بهويژه اگر مديريتشان مستقل از شبكه ملي باشد.
در سالهاي اخير، برخي استانها به كمك بخش خصوصي، مزرعههاي خورشيدي اضطراري راهاندازي كردهاند. موتور ژنراتورهاي سيار در شهركهاي صنعتي، ژنراتورهاي ديزلي اضطراري براي بيمارستانها و برقرساني خورشيدي روستايي، همه پيادهسازي عملي همين استراتژياند.
بهمني در اين خصوص يادآور ميشود: «اين رويكرد ارزاني نيست، اما نسبت به خسارت خاموشي سراسري، بسيار مقرونبهصرفه است. بايد انگيزه سرمايهگذاري خصوصي و مشاركت مردم براي ايجاد نيروگاههاي كوچك تقويت شود.» اتكا صرف به توليد، كافي نيست. بايد امكانات گستردهاي براي ذخيرهسازي برق فراهم شود؛ ذخاير باتري، منابع برق آبي بلندمدت و حتي خطوط گازي اضطراري. نفوذ سامانههاي مديريت هوشمند بار (Load Management) سبب ميشود تا در شرايط حمله، اولويت با زيرساختهاي حياتي (بيمارستانها، مراكز امنيتي، پمپهاي آب شهري و...) باشد و مصرف غيرحياتي با دستور از راه دور قطع شود. بهمني ميافزايد: «هر قطعه شهر بايد به سيستم قطع و وصل هوشمند، كنتورهاي ديجيتال و مركز تشخيص از راه دور مجهز باشد تا اپراتورها بتوانند ظرف دقايق تصميم استراتژيك بگيرند. ايجاد ديتاسنترهاي منطقهاي براي پشتيباني اين سيستم الزامي است.» مراكز حياتي صنعت برق با تجهيزات حساس و سرمايهگذاري كلان توسعه يافتهاند. تجربه جنگها نشان داد كه اين مراكز در برابر حمله فيزيكي (موشكي، تروريسم، خرابكاري) بسيار آسيبپذيرند.
پروژههاي پدافند غيرعامل نظير استتار پستهاي حساس، ساخت پناهگاههاي سخت، نصب سيستمهاي تشخيص نفوذ، كابلكشي زيرزميني و حتي آموزش كاركنان خاص براي مديريت بحران، بخشي از محور اقدامات اساسياند. بهمني تاكيد ميكند: «اگر توانير و شركتهاي توزيع برنامه آمايش و مقاومسازي نداشته باشند، يك انفجار ساده ميتواند كل منطقه را به خاموشي فروببرد.»
در شرايط جنگي، امكان دارد خطوط انتقال سوخت قطع شود يا نيروگاههاي گازي با كمبود گاز روبهرو شوند. بنابراين ذخيرهسازي سوختهاي جايگزين-نظير گازوئيل و مازوت-در شعاع عملياتي نيروگاهها، از اهميت بالايي برخوردار است؛ بهويژه در فصول سرما كه شبكه گاز آسيبپذيرتر است.
بهمني در اين باره ميگويد: «هر نيروگاه مجهز به مخازن سوخت اضطراري بايد حداقل بتواند چند روز بدون نياز به تامين بيروني توليد برق را ادامه دهد. اولويت مصرف اين سوخت فقط با بيمارستانها، تصفيهخانهها و مراكز امنيتي است.» يك شبكه برق در شرايط جنگي، بدون سامانه هشدار سريع حمله سايبري يا فيزيكي، عملا به چه معناست؟ تجهيز اپراتورها به سيستمهاي تشخيص حمله سايبري، شناسايي حوادث غيرطبيعي و آموزش دستورالعملهاي اضطراري، بخشي جدانشدني از مديريت حرفهاي بحران است. بهمني تصريح ميكند: «حسگرهاي هوشمند حمله، ارتباطات رمزگذاريشده و مانورهاي منظم آمادگي در سراسر كشور بايد تبديل به هنجار شود تا نيروها در روز واقعه سردرگم نباشند.»
در شرايط اضطراري، سهميهبندي برق اجتنابناپذير است. تدوين جداول خاموشي عادلانه، اولويتبندي مناطق حساس و اطلاعرساني شفاف به مردم، امر را قابل تحملتر ميكند. همچنين مشاركت صنايع بزرگ در برنامههاي قطع اضطراري و تشويق مصرفكنندگان به كاهش خودخواسته، تجربه موفق سنگاپور و ژاپن و حتي ايتالياست.
اين سياست بايد از امروز در مدل آموزش بحران ستاد مديريت بحران كشور نهادينه شود؛ مردم بايد نقش اكتيو در مديريت برق خود بپذيرند، نه فقط منتظر عكسالعمل دولتي بمانند.
ايران بايد پيوسته به شبكههاي منطقهاي برق متصل باشد تا در شرايط اضطراري ظرفيت واردات يا تبادل برق حداقلي فراهم باشد. تجربه اروپا (در زمان جنگ اوكراين) نشان داد اتصال منطقهاي، نقش سوپاپ اطمينان را براي كشورها ايفا ميكند-even اگر ظرفيت انتقال محدود باشد.
در شرايط جنگ، تامين قطعات حساس تجهيزات برق از بازار جهاني تقريبا غيرممكن ميشود. ايران بايد از امروز، مراكز ساخت، تعمير و نگهداري قطعات حساس، ترانسفورماتورها و تجهيزات كليدي را در داخل كشور شكل دهد و ذخيره مهمات صنعتي برق (مانند ترانس، كابل، فيوز، تابلوهاي كنترلي) براي تعميرات
اضطراري الزامي است.