ظريف:

توقع ما از اروپا درباره اينستكس اشتباه بود

۱۴۰۴/۰۳/۲۰ - ۰۰:۵۰:۴۴
|
کد خبر: ۳۴۵۶۰۲

«محمدجواد ظريف»، وزير امور خارجه پيشين جمهوري اسلامي ايران روز دوشنبه در نخستين كنفرانس بين‌المللي مطالعات اروپا و امريكا كه در دانشگاه تهران برگزار شد، به موضوعات مختلفي از جمله روابط ايران و اروپا پرداخت.

«محمدجواد ظريف»، وزير امور خارجه پيشين جمهوري اسلامي ايران روز دوشنبه در نخستين كنفرانس بين‌المللي مطالعات اروپا و امريكا كه در دانشگاه تهران برگزار شد، به موضوعات مختلفي از جمله روابط ايران و اروپا پرداخت.

ظريف در ابتداي اين نشست گفت كه «مطالعه اروپا و امريكا يك موضوع بسيار مهم براي جمهوري اسلامي ايران است كه يك نقش قابل توجهي در صحنه منطقه‌اي و بين‌المللي دارد و بايد بداند با دو بازيگر عمده صحنه جهاني رابطه خود را چگونه تنظيم كند». 

او با بيان اينكه «مشكل اساسي در جهان كنوني، مشكل شناختي است»، گفت: ما از نقص شناختي و از كاستي شناختي رنج مي‌بريم. غربي‌ها هم در مورد ايران و جهان غيرغربي شناخت درستي ندارند و اين شناخت غلط باعث شده كه داوري‌هاي اشتباهي را داشته باشند و بر اساس اين داوري‌ها، سياست‌هاي غلطي را دنبال كنند كه نتايج آن را امروز مي‌بينيم.

ظريف نگاه خود به شرايط جديد بين‌المللي را «يك نگاه پساقطبي» عنوان و تصريح كرد: اعتقاد دارم كه ما يك تحولي را بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي شروع كرديم و بايد با اين گزاره اين بحث را شروع كنم كه من با عنايت مي‌گويم فروپاشي اتحاد شوروي، چراكه بعضي‌ها شروع جهان جديد را به عنوان پيروزي غرب و پيروزي ليبرال دموكراسي بر شرق تصور كردند.

وزير امور خارجه پيشين ايران تصريح كرد: من اين تصور را پيشداورانه مي‌دانم و بيشتر معتقدم كه آنچه در پايان دهه ۸۰ ميلادي اتفاق افتاد، شكست شرق بود نه پيروزي غرب و اين دو موضوع الزاما يكي نيستند چون بازي در دنيا، بازي حاصل جمع صفر نيست كه شكست يكي پيروزي ديگري باشد. غرب اشتباها شكست شرق را پيروزي خودش تصور كرد و تلاش كرد پيروزي را نهادينه كند، مخصوصا ايالات متحده كه با سياست غلط نظامي‌گري كه در فاصله بين سال ۱۹۹۱ ميلادي تا سال ۲۰۰۶ ميلادي دنبال كرد، يك شكست قابل توجهي را تحمل كرد و خودش هم به اين شكست در گزارش بيكر-هميلتون كه سال ۲۰۰۶ به دستور كنگره امريكا منتشر شد، اعتراف كرد كه سياست نظامي‌گري سياستي نبوده كه بتواند آن پيروزي مفروض و موهوم را نهادينه و جايگاه امريكا را به عنوان تنها ابرقدرت حفظ كند.

او با اشاره به اينكه «اين موضوع به معناي آن نيست كه امريكا قدرت بزرگي نيست، بلكه به اين معناست كه قدرت امريكا به عنوان هژمون بين‌المللي قابل تثبيت نبود»، استدلال كرد: به خاطر اينكه اصلا شرايطي كه به فروپاشي شرق انجاميده بود، شرايطي بود كه ديگر هژمون را برنمي‌تابيد و من فكر مي‌كنم اين شرايط ادامه خواهد داشت و هژمون نه در سطح جهاني و نه در سطح منطقه‌اي قابل بازسازي نيست و لذا هزينه‌هايي كه ايالات متحده در اين زمينه كرد و هزينه‌هايي كه ديگران در سطح منطقه كردند همه محكوم به شكست بوده و هست.

ظريف با طرح اين پرسش كه «با اين نگاه چه اتفاقاتي افتاد؟»، گفت: به نظر بنده بعد از فروپاشي اتحاد شوروي و شروع جهان پساجنگ سرد، يك توهم جهان تك قطبي و يك تلاش براي تقويت اين جهان تك‌قطبي توسط امريكا ايجاد شد. اروپايي‌ها در اين فضا تلاش كردند در حوزه‌اي كه توان دارند با امريكا رقابت كنند و نه در حوزه‌هايي كه معتقد بودند امريكا برتري قطعي دارد. يعني به نظر من اروپا، چين و روسيه تصميم گرفتند كه وارد رقابت نظامي با امريكا نشوند و اين را ما كاملا ملاحظه مي‌كنيم.

ديپلمات پيشين ايران تصريح كرد: ضمن اينكه اين به معناي آن نيست كه هزينه نظامي نكردند، چيني‌ها حتما هزينه نظامي كردند، حتي در حدي كه بتوانند بالن روي ايالات متحده بفرستند و جاسوسي كنند اما وقتي بالن را گرفتنند، گفتند: «اشتباه شد و بالن راه خود را گم كرده بود». يعني نخواستند وارد يك درگيري نظامي با امريكا شوند. 

او در ادامه گفت: اروپا هم همين‌طور؛ حتي روسيه هم همين‌طور، يعني روسيه يك دوران طولاني از تلاش براي اينكه با امريكا همكاري كند را سپري كرد. در يك دوره‌اي كه در دوره آقاي يلتسين-كوزيروف بود، قصد داشتند عضو ناتو شوند. در دوره بعدي كه در واقع شكست آن تصور كه روسيه مي‌تواند يك همراه براي امريكا باشد و امريكا مي‌پذيرد و حتي اروپا همراهي را مي‌پذيرد، وارد يك بازي ديگري شدند.

ظريف درباره چين نيز گفت: چيني‌ها در اين رقابت جديد وارد رقابتِ به ترتيب تجاري، صنعتي و نوآوري شدند و هر مرحله را هم با عنايت به جلو رفتند. اول گفتند ما توليد مي‌كنيم و صنعت داريم. بعد، امروز در حوزه نوآوري وارد شده‌اند و مي‌گويند ما قصد داريم در پلتفرم‌ها مانند هوش مصنوعي با امريكا رقابت كنيم. اين ديگر در حد كپي‌برداري نيست، در حد توليد علم است. چيني‌ها امروز وارد حوزه توليد دانش شدند كه به نظر من خيلي بحث مهمي است و خيلي هم مي‌تواند در آينده جهان تاثيرگذار باشد.

وزير خارجه پيشين ايران با بيان اينكه «امريكايي‌ها سراغ قدرت سخت يا قدرت مادي به عنوان قدرت نظامي رفتند»، گفت: اگر نگاه كنيد، از سال ۱۹۹۱ تا سال ۲۰۰۶ يعني از جنگ عراق و كويت تا سومالي، سودان و بعد افغانستان و عراق مرتب در حال استفاده از نيروي نظامي بودند كه آنچه امروز به عنوان افول امريكا صحبت مي‌كنيم، همين استفاده بيش از حد از گسترش پهنه حضور نظامي است. اين اتفاق در دهه ۶۰ ميلادي هم افتاد و با سه ابتكار نيكسون و كيسينجر يعني دكترين نيكسون (دتانت) و باز شدن رابطه با چين، در واقع تلاش كردند آن را جبران كنند و بعد از گزارش بيكر-هميلتون هم ايالات متحده با ورود به بيشتر به بحث اقدامات مالي و پولي و بحث امنيتي‌سازي به جاي بحث امنيتي تلاش كرده كه اين روند را جبران كند.

او گفته كه «آخرين دو نمونه آخر امنيتي‌سازي، نمونه برجسته‌اش كه ايران هست و نمونه ديگر در واقع مجبور كردن روسيه به ورود به اوكراين است كه يك نمونه واقعا شاهد عيني امنيتي‌سازي است كه امريكايي‌ها در گزارشي كه موسسه رند در سال ۲۰۱۹ توسط آقاي جيمز دابينز نوشتند و گفتند ما بايد روسيه را در اوكراين گرفتار كنيم». ظريف با بيان اينكه «امريكا با اين روند در جهان جديد شروع به حركت كرد»، گفت: اروپا با بازي هنجاري وارد اين رقابت شد يعني اروپا از مزيت نسبي خود استفاده كرد. اروپايي‌ها ياد گرفته‌اند كه چطور با هم زندگي كنند. اروپايي‌ها ياد گرفتند بعد از جنگ جهاني دوم كه زندگي آنها بر اساس معامله، تعامل، انعطاف و رسيدن به راه‌حل‌هاي مشترك باشد، البته با همسايگي خودشان. اجماع‌سازي را بلد هستند و مبناي هنجارسازي، اجماع‌سازي است يعني شما اگر بگوييد: «اين است و جز اين نيست، هيچ‌كس در جامعه بين‌المللي دور شما جمع نمي‌شود.»

وزير خارجه ايران توضيح داد: اگر در جامعه بين‌المللي بخواهيم جماعتي را دور خود جمع كنيد، بايد بگوييد «اين هست و يك ذره‌اي هم از آن هست» و اروپايي‌ها اين قدرت را دارند. مثلا در برجام، ايران و امريكا بودند كه مذاكره كردند اما ايران و امريكا از برجام فاصله گرفتند و اروپايي‌ها هميشه با اينكه نقش زيادي هم در توليد برجام نداشتند، مي‌گفتند اين دستاورد بزرگ اتحاديه اروپاست. به خاطر اينكه براي آنها تعامل و انعطاف در واقع مزيت و فرصت است. ما و امريكايي‌ها تعامل و انعطاف را مفيد نمي‌دانيم و مضر مي‌دانيم. اينها هم در جامعه ما و هم امريكا به دلايل متفاوت، ضد ارزش هستند؛ يعني ما رسيدن به يك تفاهم را كوتاه آمدن و معامله‌كردن را نه ما و نه امريكايي‌ها موضوع مثبتي نمي‌بينيم، اما اروپايي‌ها موضوع مثبتي مي‌بينند، به خاطر همين براي اروپايي‌ها بسيار راحت بود كه بگويند برجام براي ماست اما براي ما و امريكا خيلي سخت بود كه بگوييم براي ماست.

او در ادامه تصريح كرد: در سال ۲۰۱۷ و دوره اول آقاي ترامپ، دوباره ما ديديم اروپايي‌ها در مقابل امريكايي‌ها ايستادند. امريكايي‌ها دو بار ۱۳ به دو در شوراي امنيت شكست خوردند و ۱۱۰ به ۱۰ در مجمع عمومي شكست خوردند. ما سياست خوبي اتخاذ كرده بوديم ولي سياست ما در اين خوب بود كه توانسته بوديم متوجه شويم اروپايي‌ها چه مزيت نسبي دارند. درباره اينكه توقع داشتيم اروپا اينستكس را بتواند راه‌اندازي كند، اشتباه مي‌كرديم به‌خاطر اينكه اروپا اصلا حوزه رقابت خود را آنجا تعريف نكرده است. ما از كشورها مي‌خواهيم در جايي كه براي خود رقابت تعريف نكردند، رقابت كنند. اروپا حوزه رقابت خود با امريكا را در اقتصاد تعريف نكرده، در امنيت تعريف نكرده و كمي هم سعي كرد در حوزه امنيت دست و پا بزند كه ايالات متحده با قرباني كردن اوكراين، اروپا را در برابر روسيه قرار داد و يك بار ديگر نياز امنيتي اروپا را به امريكا ثابت كرد. اينكه با اوكراين هم چه‌كار مي‌كند، بحث ديگري است.

وزير خارجه پيشين ايران درباره علت اينكه اروپايي‌ها به دام امريكايي‌ها افتادند، گفت: به خاطر اينكه امروز آقاي ترامپ به نقطه نهايي رسيده و مي‌گويد اصلا اين موضوعات مهم نيست. قبل از ترامپ هم بولتون مي‌گفت: «حقوق بين‌الملل يك ابزار در جعبه‌ابزار ماست؛ هر وقت فايده داشت، استفاده مي‌كنيم و هر وقت فايده نداشت استفاده نمي‌كنيم.»؛ اين يعني روابط بين‌الملل قاعده محور. اين با حقوق بين‌الملل تفاوت دارد. اين يك موضوع ثابتِ قديمي پايدار است كه قاعده و حقوق عرفي دارد. امريكايي‌ها مي‌گويند اينها دست‌وپاگير است و مي‌خواهند يك قاعده جديدي را ايجاد كنند و اتفاقا امروز اروپا گرفتار همين نظم بين‌المللي قاعده محور آقاي ترامپ شده است. او مي‌گويد آن را من مي‌سازم و بر اساس قاعده من بايد عمل كنيم نه مقررات سازمان تجارت جهاني. نه مقررات و نه قواعد بين‌المللي مهم هستند و نه قراردادها، بلكه قاعده مهم است. قاعده هم بر اساس قدرت شكل مي‌گيرد.

او در اين باره توضيح داد: تفاوت قاعده با رژيم بين‌المللي اين است كه رژيم بين‌المللي بر اساس قدرت شكل مي‌گيرد، اما بيش از قدرت، پايدار مي‌ماند در صورتي كه قاعده بر اساس قدرت شكل مي‌گيرد. اگر داخل يك رژيم نباشد، با قدرت هم از بين مي‌رود و اينجا اروپايي‌ها يك اشتباه اساسي كردند و با دنباله‌روي از امريكا اين امكان هنجاري خود را از دست دادند.