چالشهاي توسعه
دهه 90 ميلادي براي درك مفهوم توسعه و سرمايهگذاري، دهه بسيار مهمي است. در دهه 80 ميلادي، ژاپن الگوي توسعه جهان بود و هر فردي در هر نقطه جهان، اگر پول داشت به ژاپن ميبرد و آپارتمان يا سهام ميخريد. در آن برهه، قيمت خانه در ژاپن به اندازهاي گران شده بود كه خانهها را دو نسله ميفروختند. يعني پرداخت اقساط وام خانهها به دوش دو نسل ميافتاد و نسلهاي بعد هم ميبايست اقساط خانه را پرداخت ميكردند. در دهه 90 همه فعالان اقتصادي معتقد بودند، اين دهه، دهه ژاپنيها است. از ابتداي سال 90 به بعد اما همه رقباي اقتصادي امريكا، (از جمله ژاپن) يكي پس از ديگري ورشكست شدند
دهه 90 ميلادي براي درك مفهوم توسعه و سرمايهگذاري، دهه بسيار مهمي است. در دهه 80 ميلادي، ژاپن الگوي توسعه جهان بود و هر فردي در هر نقطه جهان، اگر پول داشت به ژاپن ميبرد و آپارتمان يا سهام ميخريد. در آن برهه، قيمت خانه در ژاپن به اندازهاي گران شده بود كه خانهها را دو نسله ميفروختند. يعني پرداخت اقساط وام خانهها به دوش دو نسل ميافتاد و نسلهاي بعد هم ميبايست اقساط خانه را پرداخت ميكردند. در دهه 90 همه فعالان اقتصادي معتقد بودند، اين دهه، دهه ژاپنيها است. از ابتداي سال 90 به بعد اما همه رقباي اقتصادي امريكا، (از جمله ژاپن) يكي پس از ديگري ورشكست شدند. يعني يك رقيب اقتصادي غير امريكايي باقي نماند كه ورشكسته نشود. اينگونه بود كه دهه 90 دهه امريكا شد. ژاپنيها به اين دهه، دهه از دست رفته و دهه سوخته گفتند. يكي از علتهايي كه دهه 90 به دهه سوخته براي جهان بدل شد اين بود كه رقباي اقتصادي امريكا زمين خورده و ورشكسته شدند. رسول خادم، زماني كه در دهه 90 قهرمان جهان شد و خبرنگاران از او پرسيدند چه شد كه قهرمان جهان شدي؟ گفت: «رقيب روسم پير شده بود، من قهرمان شدم!» معمولا وقتي فردي قهرمان كشتي جهان ميشود، ميگويد من فوقالعادهام، مثل من ديگر وجود ندارد و... اما خادم اعلام كرد كه رقيبم پير شده بود! اينجا هم دهه 90 دهه امريكا شد نه به خاطر اينكه وارت بافت داشت، بلكه به اين دليل كه رقبايش ورشكست شدند. فقط در يك نمونه در سال 90 ميلادي، ساختارهاي كمونيستي جهاني فرو پاشيدند.
بوريس يلتسين هم اين فروپاشي را به طرز عجيبي در بخش اقتصاد مديريت كرد. كارخانهاي را كه 3 ميليارد دلار قيمت داشت در روسيه فروختند، 50 هزار دلار! فري كه كارخانه 3 ميلياردي را 50 هزار دلار خريده بود، ميدانست كه نهايتا اين كارخانه را از او پس ميگيرند، بنابراين هر اندازه كه ميتوانست كارخانه را به پول نزديك ميكرد و پولهايش را بر ميداشت و به امريكا فرار ميكرد. امريكا در اين دهه با ورود سرمايههاي هنگفتي از كشورهاي كمونيستي مواجه شد. در يك نمونه ديگر در لهستان، اصلاحات اقتصادي با شوك درماني آغاز شد، باز هم اين شوك درماني باعث خروج سرمايه سنگين و انتقال آن به امريكا شد. در سال 91، اقتصاد ژاپن هم دچار فروپاشي شد. در دهه 80 ميلادي من اقتصاد امريكاي لاتين درس ميدادم؛ سر كلاسها ميگفتيم كه الگوي آينده توسعه جهان، آرژانتين، برزيل و... است. آمارها هم همگي گواه رشد اقتصادي سنگين و برزيلي كردن اقتصاد جهان بود! اما اين كشورها هم در دهه 90 يكي پس از ديگري ورشكست شدند.
براي ما هم اين فروپاشيها درسهاي بزرگي داشت. در دهه بعد همين وضعيت براي ايرلند پيش آمد و به عنوان الگوي توسعه معرفي شد. ما ديگر تجربه دهه قبل را داشتيم و ايرلند را الگوي توسعه معرفي نميكرديم. در اين دوران چين هنوز الگوي خاص خود از توسعه را ارائه نكرده بود. در كل اما توسعه در شرق آسيا تو زرد از آب درآمد. مثلا درباره الگوي كرهجنوبي هم صحبت ميكردند و از كرهاي شدن اقتصاد جهان صحبت ميكردند، اما همانطور كه ژاپن در سال 91 ورشكست شد، باقي كشورهاي شرق آسيا از سال 98 ميلادي به بعد ورشكست شدند. بنابراين رقباي امريكا از منظر اقتصادي، يكي پس از ديگري دچار فروپاشي اقتصادي شدند. اما اين پايان كار نبود، آس اين تحولات زماني رو شد كه قيمت نفت به 9 دلار رسيد و همه كشورهاي نفتي روي هوا رفتند! اندونزي 18 بانك خصوصي داشت، هر 18 بانك ورشكسته شدند. موفقترين الگوي توسعه براي اصلاحات اقتصادي را در دهه 90 تركيه داشت، در سال 2001 تعداد 50 بانك تركيهاي كه معادل 50درصد توليد ناخالص ملي بودند، يك شبه ورشكست شدند. تركيه هم روي هوا رفت، بنابراين زماني كه با مساله توسعه در جهان روبهرو ميشويم بايد همه جوانب را درنظر بگيريم. زماني فردي به من گفت تركيه بالاي 50درصد سود سپرده ميدهد، به او گفتم عقل هم چيز خوبي است! داستان جالبي براي شما بگويم؛ در سال آخر دبيرستان من، پدرم به من اجازه ميداد تا با تاكسي به مدرسه بروم، فردي كه ديوانه بود اتفاق جالبي را رقم ميزد؛ كرايه تاكسي مدرسه تا خانه ما يك تومان بود، اين فرد كنار خيابان ميايستاد و با صداي بلند خطاب به تاكسيها ميگفت: «30 تومان فلكه احمدآباد!» بسياري از رانندهها، ساير مسافران را پياده ميكردند تا اين فرد را با نرخ 30 تومان به مقصد برسانند. وقتي به فلكه احمدآباد ميرسيدند، فرد ديوانه 2 ريال به راننده ميداد! راننده تاكسي بر سرش ميزد كه «بابا گفتي 30 تومان.» آقاي ديوانه ميگفت، «من بگويم، تو نبايد عقل داشته باشي؟» اين فرد ديوانه اما بزرگترين درسهاي اقتصادي را به همه ميآموخت. افراد و گروههايي كه با اين سودها پول در بانكها ميگذارند يا نگاه رويايي به مقوله اقتصاد دارند، مانند همان راننده تاكسياند كه فكر نكردهاند. ديوانهاي بايد به آنها بگويد، «عقل هم خوب چيزي است...»