جنگ نسلكشي در فلسطين: تحليل حقوقي و استراتژيك
ناصر سعيد| فلسطين سالهاست تحت سلطه اشغال اسراييل قرار دارد و اين اشغال در قالبهاي گوناگوني از خشونت و سركوب خود را نشان ميدهد؛ ازجمله كشتار جمعي، تبعيد اجباري، ويراني زيرساختها و ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم. رويدادهاي اخير در نوار غزه و كرانه باختري بسياري را به اين فكر واداشته است كه آيا اين اقدامات را ميتوان در قالب «نسلكشي» تعريف كرد و آيا جامعه بينالمللي توانايي جلوگيري از اين جنايات را دارد؟
نسلكشي طبق قوانين بينالمللي به عنوان «اعمالي كه با قصد نابودي كلي يا جزیي يك گروه ملي، قومي، نژادي يا ديني صورت ميگيرد» تعريف شده است. اين تعريف در سال ۱۹۴۸ توسط سازمان ملل متحد تحت تسلط امريكا و اتحاد جماهير شوروي تدوين شد. اين قدرتها به طور عمدي برخي از عناصر مهم اين تعريف را حذف كردند تا مسووليت خود در قبال جنايات عليه بشريت، ازجمله نسلكشي بوميان امريكا را كاهش بدهند. همچنين، اين تعريف گروههاي سياسي را كه شوروي مخالف ورودشان به اين قانون بود، شامل نميشود. در نتيجه، اين تعريف با تمام نقايصش، امروز به عنوان مبناي حقوقي شناخته ميشود كه ميتوان جنايات اسراييل را بر اساس آن ارزيابي كرد.
با نگاهي به رفتارهاي اسراييل در غزه و كرانه باختري، به وضوح ميتوان شباهتهاي بسياري ميان آنچه اتفاق ميافتد و تعريف نسلكشي مشاهده كرد. اظهارات علني مقامات اسراييلي مبني بر «تخريب غزه» و ناديده گرفتن وجود غيرنظاميان بيگناه در اين منطقه، نشاندهنده نيت آشكار براي نابودي بخشي از مردم فلسطين است. اين نيت با اقداماتي همچون محاصره اقتصادي، ويراني زيرساختهاي حياتي و كشتار گسترده غيرنظاميان همراه است.
در نوار غزه، تخريب زيرساختها به گونهاي است كه بخشهاي بزرگي از اين منطقه غيرقابل سكونت شده است. قتل هزاران نفر و آوارگي هزاران فلسطيني در كرانه باختري، نشان ميدهد كه سياستهاي اسراييل به دنبال پاكسازي كامل جامعه فلسطيني است.
اسراييل تنها به جنگ نظامي در غزه بسنده نكرده است، بلكه سياستهاي اخراج اجباري و مصادره زمينهاي فلسطينيان در كرانه باختري را دنبال ميكند. دولت اسراييل با حمايت از شهركنشينان به دنبال گسترش شهركهاي غيرقانوني و اخراج فلسطينيان از سرزمينهاي خود است. اين سياستها به وضوح به دنبال تغيير تركيب جمعيتي منطقه و حذف كامل جامعه فلسطيني است.
حملات پي در پي شهركنشينان به روستاهاي فلسطيني تحت حمايت ارتش اسراييل، نشاندهنده سياستي سيستماتيك براي تخريب جامعه فلسطيني و ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم است.
عليرغم شواهد واضح از جنايات اسراييل، جامعه بينالمللي تاكنون نتوانسته است موضعي قاطع در قبال اين جنايات اتخاذ كند. آفريقاي جنوبي با حمايت چندين كشور، از جمله اسپانيا، بلژيك و مكزيك، شكايتي به دادگاه بينالمللي ارائه داد تا جنايات اسراييل را به عنوان نسلكشي مورد بررسي قرار بدهد. اما امريكا، به عنوان حامي اصلي اسراييل، با استفاده از قدرت وتوي خود و تهديد كشورهاي ديگر، مانع از هرگونه محكوميت اسراييل در نهادهاي بينالمللي شده است. اين حمايت بيقيد و شرط امريكا از اسراييل نه تنها مانع از اجراي عدالت ميشود، بلكه جنايات اين رژيم را تداوم ميبخشد. امريكا - كه خود بر اساس نسلكشي و سركوب بوميان بنا شده است - از اين تعريف محدود نسلكشي براي جلوگيري از مسووليتپذيري تاريخي خود استفاده ميكند و اكنون نيز از اسراييل در برابر هرگونه پاسخگويي محافظت ميكند. با توجه به سكوت بينالمللي و حمايت بيقيد و شرط از اسراييل، مردم فلسطين ديگر هيچ راهي جز مقاومت در برابر اين اشغالگري و نسلكشي ندارند. مقاومت نه تنها واكنشي به خشونت اسراييل است، بلكه ابزاري است براي بقا و دفاع از هويت فلسطيني. مقاومت در برابر اين سياستهاي نابودگر، تنها راه براي حفاظت از مردم فلسطين و بازگرداندن حقوقشان است. آنچه در فلسطين رخ ميدهد، صرفا يك منازعه سياسي يا نظامي نيست، بلكه جنگي است كه هدف آن نسلكشي و محو كامل موجوديت فلسطينيان است. جامعه بينالمللي، به ويژه امريكا با سكوت خود و حمايت از اسراييل، شريك اين جنايات است. اگر جهان به سرعت واكنشي مناسب نشان ندهد، شاهد نابودي يك ملت تحت نگاه همه خواهيم بود