پوپولیسم واکنشی به توزیع مجدد قدرت است

۱۳۹۸/۰۴/۱۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۷۶۱۱
پوپولیسم واکنشی به توزیع مجدد قدرت است

گروه جهان| سمانه قربانی|

درک غرب از جهانی شدن و وابستگی متقابل به‌طور روزافزونی در حال منسوخ شدن است. تصور غرب از جهانی شدن این است: یک نظام جهانی که در آن کشورهای غربی بر سراسر جهان پرتو می‌افکنند در حالی که دیگران هیچ تاثیری روی آنها ندارند.‌ به عبارت دیگر قرار نیست که تاثیر پرتوافکنی کشورهای غربی به سوی آنان بازتاب داده شود. اما برقراری تعادل دوباره در حوزه قدرت اقتصادی و سیاسی، این ایده را کاملا منسوخ کرده است. وجود پدیده پوپولیسم در اروپا و ایالات متحده دلیل این امر را نشان می‌دهد. فارن پالسی نوشته، افزایش موج پوپولیسم در غرب شاید به این ‌دلیل عجیب به نظر می‌آید که غربی‌ها عادت فکر کردن به اینکه جوامع‌شان تحت تاثیر برخی نیروهای خارجی است را فراموش کرده‌اند. مشی روشنفکرانه این است که پوپولیسم را نتیجه تحولات داخلی ببینیم، تحولاتی چون بحران نمایندگی دولت از مردم، بحران بی‌اعتمادی به سیاستمداران، افزایش نابرابری، ریاضت اقتصادی و ظهور فناوری‌های جدید دیجیتال که جوامع غربی را دوقطبی کرده است. برای مقابله با این تحولات راه آسان‌تر این است که خائنان داخلی را سرزنش کنیم زیرا می‌توانیم بر آنها غلبه کنیم و این کارها باعث می‌شود کشورهای غربی عادلانه‌تر، برابرتر و متحدتر شوند.  پوپولیست‌ها همانند منتقدان از نابرابری و تقسیم منابع گلایه‌مند هستند، گرچه همزمان ادعا می‌کنند این لیبرالیسم است که جامعه را چندپاره کرده است. در نهایت این هیلاری کلینتون بود و نه دونالد ترامپ که در انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 در ایالات متحده گله می‌کرد که ده‌ها میلیون امریکایی (که از ترامپ حمایت می‌کردند)، امریکایی اصیل نیستند. کلینتون از عبارت‌هایی استفاده می‌کرد که معمولا رهبران سیاسی پوپولیست استفاده می‌کنند. اما آیا کلینتون یک پوپولیست است؟ نه، نیست.  مساله اینجاست که پوپولیسم یک پدیده ملی نیست بلکه پدیده‌ای بین‌المللی و ژئوپلیتیکی است. پوپولیسم نتیجه مستقیم تغییرات مهم در توزیع قدرت جهانی است. در واقع این پدیده واکنشی به از دست رفتن هژمونی غرب است.  احزاب پوپولیست که در بسیاری از کشور‌های اروپایی بر سر قدرت رقابت می‌کنند یادآور جنبش‌های ملی‌گرا در دهه 1800 و 1900در کشور‌های در حال توسعه هستند، احزابی که از طرف مردم خسته از وابستگی به اروپا و امریکا حمایت می‌شدند. برای مثال، این مردم احساس می‌کردند که تمدن‌های باستانی آنان و راه و رسم زندگی‎شان برای ایده‌های غربی کنار گذاشته شده است. آنها معترض بودند که کشورشان به‌شدت غربی شده است و فقط برای آنان حس پوچی مانده است. کاظم نامی نویسنده ترکیه‌ای در مجله «ترکیش کانتری» که در سال‌های 1911 و 1931منتشر می‌شد، نوشته: «کشور ما شبیه یک بیمارستان شده است. بیمارستانی که از دارو، پزشک و مراقبت محروم است.»  در روسیه، یک آریستوکراسی اروپایی‌شده وجود داشت که کاملا متفاوت از دنیای دهقانان بود. افراد این طبقه فرانسوی صحبت می‌کردند، به موسیقی‌های متفاوت گوش می‌کردند، غذاهای متنوع می‌خوردند و درباره هدف‌های زندگی دیدگاه‌های رادیکال کاملا متفاوتی با دهقانان داشتند. گویی نه دو طبقه اجتماعی متفاوت، که دو کشور متفاوت بودند که به یکدیگر نگاه می‌کردند و هر یک ایده خود را برای «روح روسیه» داشت.

حتی در فرانسه، آلمان و ایالات متحده نیز به آرامی یک حس بیگانگی در میان طبقات فرادست و فرودست در حال شکل‌گیری بود که البته با نوع روسی متفاوت داشت. از آنجایی که این کشورها حاکمان جهان بودند، نخبگان فرض را بر این گذاشته بودند که مسوولیت مدیریت امور خارجی کشورها را در دست دارند. دیدگاه آنان گرچه ریشه در استعمار داشت اما جهانی‌تر بود. این دیدگاه باعث میان آنان و هموطنان‌شان فاصله ایجاد ‌شود.

البته تا زمانی که هژمونی غرب پایدار مانده بود طبقات فرودست و کسانی که در مسند قدرت بودند سازش می‌کردند. اما با به هم خوردن توازن قدرت، نخبگان تغییر موضع دادند. برای آنان اعتراف به نقاط ضعفشان در برابر کسانی که نظراتشان را به آنها دیکته می‌کردند غیرقابل باور بود. برخی از نخبگان نیز به خوبی آموخته بودند تا هنگام تدوین مواضع خودشان از منافع بشریت صحبت کنند. امروزه بسیاری از رای‌دهندگان در اروپا و ایالات متحده نخبگان را افرادی می‌دانند که از منافع ملی کشورشان فاصله زیادی دارند. به همین دلیل عدم اعتماد و بیگانگی در حال رشد است.  اگر پوپولیسم واقعا تلاشی برای حل مشکلات داخلی بود، رهبران حال حاضر ایتالیا، لهستان و مجارستان و هر جای دیگری زمان بیشتری را برای مبارزه با فساد و نابرابری صرف می‌کردند. آنها اما در مقابل این چالش‌ها را عمیق‌تر می‌کنند آن‌هم در شرایطی که جهانی را به‌گونه‌ای به تصویر می‌کشند که در آن کشورهای اروپایی در خطر ناپدید شدن هستند و نیروهای خارجی سراسر این کشورها را محاصره کرده‌اند. رهبران پوپولیست این کشورها نمی‌توانند مهاجرت، تروریسم، تجارت و کابینه جهانی نخبگان بوروکراتیک را کنترل کنند. وعده آنان این است که شهروندان را به جهانی بازمی‌گردانند که در آن اروپا از تاثیرات خارجی در امان است در حالی که همچنان می‌تواند بر هر کشور دیگری اعمال نفوذ کند.  مساله مهاجرت را در نظر بگیرید. مهاجرت در دهه‌های اخیر برای بسیاری از کشورهای اروپایی نفع اقتصادی داشته است. کشورهایی مانند آلمان، فرانسه و امریکا احتمالا بدون حضور مهاجران مجبور بودند تا هزینه‌های زیادی را برای نیروی کار و بهبود سریع زیرساخت‌های تکنولوژیکی خود بپردازند. اما از آنجایی که سیاست‌های مهاجرتی و پذیرش مهاجران نه عملی سخاوتمندانه که ضروری از سوی برخی کشورهای توسعه یافته بوده، مهاجران هم درخواست مزایای اجتماعی دارند و تسخیر فرهنگی میزبان کمرنگ خواهد شد. اما پاسخ این تحولات، مشی پوپولیستی نیست.  در سیاست نیز مانند فیزیک برای هر عملی، عکس‌العملی وجود دارد اما غیرممکن است که بتوان پوپولیسم غربی را به عنوان پاسخی به چالش‌های داخلی کشورهای اروپایی و امریکایی در نظر گرفت. پوپولیسم غربی بیشتر واکنشی است به توزیع مجدد قدرت در عرصه جهانی که هنوز در حال شکل‌گیری است.

 

ارسال نظر