گونه‌شناسی آرای 15 میلیونی

۱۳۹۶/۰۳/۰۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۶۶۴۴۳

موفقیت روحانی در تغییر گفتمان اقتصاد به سیاست و مساله آینده بود

گروه اقتصاد کلان هادی سلگی

روحانی با 23 میلیون رای بر کرسی دولت دوازدهم نشست. با وجود این 15 میلیون رای هم مخالف این دولت به سبد نامزد مقابل ریخته شد که در این گفت‌وگو به تحلیل معنای اجتماعی و اقتصادی آن پرداخته شده است. سمیه توحیدلو عضو هیات علمی پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این گفت‌وگو نسبت به شکاف‌های طبقاتی، سیاسی و ایدئولوژیک ایجاد شده این دوره از انتخابات هشدار می‌دهد و در تحلیل خود از مفهومی با عنوان «شکاف عاطفی» نام می‌برد که اقتصاد سیاسی جوامع تک‌ساحتی مولد آن است. این شکاف از نظر او می‌تواند بحران رادیکالیسم پوپولیستی را به همراه داشته باشد.

در ادامه، این پژوهشگر اجتماعی و اقتصادی با نگاهی اقتصادی به گونه‌شناسی 15 میلیون رای رییسی می‌پردازد و می‌گوید: بخشی از آرایی که به سمت سبد رییسی رفته است مربوط به افراد جمعیتی در سن 35 تا 55 ساله‌ها است. با توجه به اینکه این گروه بیش از طیف‌های سنی دیگر درگیر معیشت هستند، لذا این افراد ضعف بیشتری در سیاست‌های اقتصادی روحانی مشاهده کرده‌اند. از این منظر باید توجه کرد که درگیری با امر معیشت لزوما درگیری با امر بیکاری و اشتغال نیست و قاعدتا در این سن فراوانی کمتری از نظر بیکاری داریم و در میان آنها بیش از هر چیزی درگیری معیشت وجود دارد.

توحیدلو معتقد است که رای دادن یا عدم رای دادن افراد به روحانی را نمی‌توان تنها به عوامل اقتصادی مرتبط دانست و اتفاقا زمانی روحانی توانست پیروز شود که گفتمان غالب اقتصادی را به سیاست تغییر داد. به گفته او روحانی در مبارزات انتخابی توانست گفتمان شکاف طبقاتی را که دیگرنامزدها به وجود آورد و در مناظره‌های اول و دوم در حال عمیق‌تر شدن بود به گفتمان مساله آینده تغییر دهد. به گفته او روحانی فضا را به سمتی هدایت کرد که در آن نقد گذشته و وضعیت امروزی در متفاوت و مجزا از مساله آینده کشور دیده شود؛ هراس از اینکه اگر رقبا بر سرکار بیایند چه بر سر آینده کشور خواهد آمد؟ علاوه بر این موضوعاتی مانند آزادی‌های اجتماعی و سیاسی در کنار مسائل اقتصادی مطرح شد که آیا اقتصاد می‌تواند در چنین فضاهای سیاسی‌ای آزادانه رشد کند؟ طرح اینگونه پرسش‌ها توانست فضا و گفتمان اقتصادی انتخابات را تغییر دهد.


از نظر شما 15 میلیون رای به رییسی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ آیا می‌توان آن را به عنوان واکنشی به سیاست‌های اقتصادی 4 سال گذشته دولت روحانی و شکاف طبقاتی تحلیل کرد؟

چند دسته رای مخالف با روحانی وجود دارد؛ علاوه بر 15 میلیون رای که به رییسی داده شد، 15 میلیون نفر هم در انتخابات شرکت نکردند.

طبق برآوردی که از انتخابات‌های گذشته شده است در حدود 10 تا 12 میلیون رای در کفه اصولگراها وجود دارد و همیشه به‌طور سنتی رای خود را به این سبد واریز می‌کنند. طبیعتا بخشی از اینها مجموعه‌هایی هستند که در گذشته هم به احمدی‌نژاد یا جلیلی رای داده‌اند که می‌توان این امر را در چارچوب یک شکاف ایدئولوژیکی توضیح داد. یک بخش آرا هم تحت‌تاثیر شکاف طبقاتی و تبلیغاتی که روی محرومیت و محرومیت‌زدایی انجام شد، قرار گرفت و این گروه افرادی نیستند که به شکل سنتی در طیف اصولگرایی قرار گرفته باشند. لذا اینها را می‌توان محرومینی دانست که در گیرو‌دار مشکلات اقتصادی هستند که به زعم‌شان شعارهای اقتصادی اصولگرایان موجب رهایی آنها از وضعیت ناخوشایند فعلی شان خواهد شد. بنابراین اگر آرا اصولگرایی خالص را کنار بگذاریم، مطالبه اصلی این گروه بیش از هرچیزی از اقتصاد ناشی می‌شود یا آرایی است که از نقد عملکرد اقتصادی 4 سال گذشته دولت روحانی وجود داشته است.

پس به نظر شما این آرای مخالف واکنشی به سیاست‌های اقتصادی 4 سال گذشته روحانی بوده که موجب تشدید شکاف‌های طبقاتی شده است؟

من می‌خواهم در ابتدا طوری دیگر صغری و کبری این موضوع را طرح کنم و بعد در ادامه آن این گزاره شما را تایید کنم. اولا این اعتقاد را ندارم که سیاست‌های اقتصادی روحانی منفی بوده است و بعد اینکه با توجه به اعتقاداتی که در جامعه ما وجود دارد و همچنین با توجه به اتفاق‌هایی که در 8 سال قبل از دولت روحانی افتاد، سیاست‌های اقتصادی این دولت نتوانست به آن میزانی که بایسته است در زندگی و معیشت افراد تاثیرگذار باشد. پژوهش‌های اجتماعی انجام شده و نظرسنجی‌های انتخاباتی نشان می‌دهد دو گروه سنی جمعیتی وجود دارد: گروه 20 تا 35 ساله‌یی که در هرم سنی جمعیتی کشور بیشترین فراوانی را دارند و اکنون بیکار هستند (طبق آمار بانک مرکزی 36.4 درصد این گروه بیکار هستند.) این طیف سنی جوان به ظاهر کسانی هستند که در انتخابات شرکت کرده و به روحانی هم رای داده‌اند. اما گروه دومی که رای کمتری داشته‌اند بدین معنی که بخشی از آرای آنها به سمت سبد رییسی رفته است، افراد مسن‌تری در فاصله 35 تا 55 ساله‌ها هستند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که رای این گروه سنی به روحانی روند کاهشی داشته است.

با توجه به اینکه این گروه بیش از طیف‌های سنی دیگر درگیر معیشت هستند، لذا این افراد ضعف بیشتری در سیاست‌های اقتصادی روحانی مشاهده کرده‌اند. از این منظر باید توجه کرد که درگیری با امر معیشت لزوما درگیری با امر بیکاری و اشتغال نیست و قاعدتا در این سن فراوانی کمتری از نظر بیکاری داریم و در میان آنها بیش از هر چیزی درگیری معیشت وجود دارد. نکته مهم دیگری که کابینه دولت روحانی نیز باید به آن توجه ویژه‌یی داشته باشند این است که در نظرسنجی‌های انتخاباتی هر سه نامزد و گروه‌های رقیب از موضع اقتصادی وارد کارزار انتخابات شدند.

این جریان فارغ از درست یا غلط و بدون یا با پشتوانه علمی بودن آنها که از این منظر قابلیت نقدهای فراوانی دارند، با توجه به جو پوپولیستی‌ای که در جامعه ایجاد کردند بخش زیادی از نگاه‌های کابینه و مشاوران روحانی معطوف به پاسخگویی یا مقابله از طریق دادن برنامه‌های متضاد (قطب‌بندی برنامه‌یی) در حد توان و تا جایی که قابلیت اجرایی داشته باشند، شد. همین عاملی شد که علاوه بر شکاف‌های سیاسی و دولت*ملت همیشگی که در جامعه ما وجود داشته است، با شکاف طبقاتی هم روبه‌رو شویم. این شکاف در مبارزات انتخابی همچنان در حال تعمیق‌تر شدن بود، اما در یک جایی مساله از اقتصاد به موضوع آینده تغییر داده شد. بدین معنی که ادبیات و نوع مناظره‌های روحانی فضا را به سمتی هدایت کرد که در آن نقد گذشته و وضعیت امروزی در آن متفاوت و مجزا از مساله آینده کشور دیده شود؛ هراس از اینکه اگر رقبا بر سرکار بیایند چه بر سر آینده کشور خواهد آمد؟ و چرا اساسا چشم‌انداز ما نسبت به آینده مخدوش است؟ طرح اینگونه پرسش‌ها توانست فضا و گفتمان اقتصادی انتخابات را تغییر دهد. در تایید این موضوع می‌توان زمانی را مثال آورد که در آن آرای روحانی در نظرسنجی‌ها کاهش پیدا کرد و این کاهش دقیقا همزمان با قدرت‌گیری و غلبه گفتمان اقتصادی بر دیگر موضوعات بود. اما در زمانی که گفتمان معطوف به مساله آینده می‌شود و موضوعاتی مانند آزادی‌های اجتماعی و سیاسی در کنار مسائل اقتصادی مطرح می‌شود بدین شکل که آیا اقتصاد می‌تواند در چنین فضاهای سیاسی‌ای آزادانه رشد کند؟ از اینجا به بعد آرای روحانی به سمت بالا رفتن حرکت کرد؛ هم رای اقتصادی‌ای که به سمت مقابل معطوف شده بود، کمتر شد و هم اینکه مردم از آن فضای پوپولیستی فریبکارانه کاسته شد که باعث شد تغییرات زیادی در حرکت آرا در هفته آخر رخ دهد. نتیجتا اینکه نمی‌توان رای دادن یا عدم رای دادن به روحانی را تنها به عوامل اقتصادی مرتبط دانست.

تحلیل شما از اینکه تغییر گفتمان روحانی از اقتصاد به سیاست باعث تغییر مسیر بسیاری از آرا شد، قابل تامل است. برخی از کارشناسان معتقدند که سیاست‌های 4 سال گذشته روحانی بیشتر معطوف به رشد و توسعه اقتصادی بوده است تا سیاست. بدین شکل که گفته می‌شود روحانی تلاش داشته زمینه قدرت‌گیری طبقه بورژوا و بخش خصوصی را تا جایی فراهم کند که در نهایت به زعم آنها به یک قدرت چند قطبی سیاسی مردمی ختم شود. یعنی از لیبرالیسم اقتصادی به سمت لیبرالیسم سیاسی حرکت کند که این امر موجب شد در 4سال گذشته سیاست‌ها عمدتا مبتنی بر فربه شدن و انباشت سرمایه از راه سلب مالکیت از عموم و کاهش سهم بری نیروی کار شود؟ آیا شما با این تحلیل موافق هستید؟

اول اینکه هیچ‌وقت سیاست یکپارچه‌یی وجود نداشته است. اما درباره اینکه سیاست‌های 4 سال گذشته روحانی مبتنی بر اقتصاد بوده است می‌توان اینطور گفت که یکی از سیاست‌های این دولت برداشته شدن موانع تولید و رشد اقتصادی بوده است. برای برداشته شدن این موانع مساله سیاست خارجی و تحریم‌ها مهم بوده است. از نظر من بیشتر زمان دولت اول روحانی صرف گفت‌وگوی خارجی برای ترفیع این مسائل شد. اما در زمینه داخلی به مانند همه دولت‌های گذشته ما پشتوانه نظری دقیق و کاملی در عرصه مسائل اقتصادی نداشته‌ایم و بسته به اینکه چه کسی بر سرکار باشد گفتمان‌های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه تغییر و رشد کرده است یعنی دقیقا با آدم‌هایی که بر سر کار بوده‌اند این تغییر و تحولات صورت گرفته است.

این را قبول ندارم که در 4 سال گذشته سیاست‌های دولت لزوما به سمت پر شدن جیب بورژواها بوده است. این یک معضلی است که جنبش چپ در کل دنیا دارند و پاسخ روشنی هم به آن نداده‌اند. تلاش این جنبش عمدتا معطوف به تسهیل دسترسی اقلیت‌ها و گروه‌های محروم به منابع جامعه است وگرنه اینها در فضای اجتماعی تنها به دنبال کسب فرصت‌های برابر هستند برای اینکه بتوانند معیشت خود را کسب کنند.

دلیل اینکه می‌گویم روحانی به دنبال قدرت بورژواها نبوده این است که این دولت بیش از هرچیزی به دنبال فراهم کردن زمینه‌های سرمایه‌گذاری بوده است. ما در کشور به صورت رسمی 12 درصد و اگر بخواهیم مشاغل فصلی و کاذب را هم جزو بیکاری قلمداد کنیم در حدود 40 درصد بیکار داریم. این موضوع تنها با سرمایه‌گذاری قابل حل است.

یک بخش این سرمایه‌گذاری از طریق جذب سرمایه‌های خارجی ایجاد می‌شود و علاوه بر این بخشی هم باید از طریق بازپروری و ایجاد فرصت به افراد جامعه است که توانایی خلق این فرصت را به دست آورند.

به نظر من در زمینه سرمایه‌گذاری (خارجی و داخلی) پروپاگاندا و فعالیت‌های رسانه‌یی دولت قوی بوده است اما در زمینه کسب فرصت‌های برابر با اینکه تغییر و تحولاتی در روستاها و یارانه‌ها و بهبود دستمزد کارگران، مستمربگیران و بازنشستگان انجام شده است اما نقدهایی هم بر آن وجود دارد. مثلا در این دولت عدالت اجتماعی از منظر آموزش به درستی برقرار نشده است. با اینکه از نظر شاخص‌های توسعه انسانی کارها خوب انجام شده است اما در این زمینه به نظر می‌رسد گزارش‌های خوبی داده نشده است. در حوزه آموزش در کشور ما روند کاهشی وضعیت سواد یعنی افزایش تعداد بی‌سوادها را داریم و اینکه 86 درصد تحصیلات تکمیلی پولی شده است که باعث شده اگر از منظر عدالت اجتماعی به دولت روحانی نگاه کنیم قابل نقد باشد. اما بقیه حوزه‌ها را با نگاهی پراگماتیستی ارزیابی کنیم و آن را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم می‌بینیم تلاش دولت بر برابری فرصت‌ها بوده نه برابری درآمدها و اینکه گروه‌های محروم جامعه حداقل‌هایی از معیشت را داشته باشد. لذا نمی‌توان نگاهی کاملا لیبرالی به دولت قبلی داشت اما برون داد دولت قبلی اینگونه بود که دولت برای سروسامان دادن آن ابتدا به حل مساله تحریم‌ها پرداخت تا از طریق این سیاست خارجی زیربنای جذب سرمایه‌های خارجی را ایجاد و در نهایت موجب رفع بیکاری شود. برای اینکه این سرمایه‌گذاری خارجی اتفاق بیفتد ما نیاز به سرمایه‌دار داشتیم و برون داد این به گونه‌یی بود که انگار طبقه بورژوا ذی نفعان این سیاست‌ها هستند، در حالی که اینگونه نبوده است هرچند که یک نقد بزرگ نه فقط به دولت روحانی بلکه به کل نمایندگان اصلاح‌طلب این است که به عدالت اجتماعی توجه کمتری دارند. لذا من هم اعتقاد دارم که بی‌توجهی فراوانی به عدالت اجتماعی (نه از منظر چپ‌ها بلکه با نگاهی سوسیال دموکرات و رفاهی) شده است و سیاستمداران این موضوع را کمتر مورد توجه قرار داده‌اند که آیا اصلا این شکاف طبقاتی قابل پر شدن است؟ چگونه می‌شود ازعمیق‌تر شدن آن جلوگیری کرد؟و... موضوع شکاف طبقاتی به حدی اهمیت دارد که می‌تواند علاوه بر اینکه سرمایه اجتماعی را از بین ببرد، باعث ایجاد یک شکاف عاطفی در جامعه می‌شود.

چه عواملی باعث ایجاد شکاف عاطفی در جامعه می‌شود؟

به دلیل مصرف گرا بودن بخشی از دهک‌های بالای جامعه و نبود فضای سرمایه‌گذاری در کشور و تضعیف تولید مخصوصا در جامعه‌یی که نهادهای مدنی وجود ندارند باعث ایجاد یک جامعه تک‌بعدی می‌شود که در آن صاحبان سرمایه معطوف به خویشتن و کار و خانواده خود و گرفتن رانت‌های مختلف می‌شوند. در این صورت یک فردگرایی مزمن در اینگونه جوامع شکل می‌گیرد که در آن برون داد شکاف طبقاتی را خیلی واضح‌تر در خیابان‌ها می‌توان مشاهده کرد و وقتی این اتفاق می‌افتد یعنی ثروت به جای صرف شدن در تولید به سمت مصرف روانه شود، شکاف عاطفی شکل می‌گیرد. این موضوع که طبقات پایین طبقات بالا را به عنوان جیره خوار و رانت خور می‌نگرند، آنها را زالوصفت می‌نامند از مصداق‌های این شکاف است؛ شکافی به‌نظر می‌رسد دولت هم در 4سال گذشته نسبت به آن بی‌تفاوت بوده است حتی تا این حد که فقط درد آنها شنیده شود. این موضوع می‌توانست به راحتی اتفاق بیفتد نه به شکلی پوپولیستی بلکه به اشکالی که در ادبیات دینی ما وجود دارد.

اما درباره اینکه روحانی قصد داشته رابطه دولت خود را با گروه‌های دارای قدرت تنظیم کند قابل پذیرش است اما اینکه روحانی در مقابل این گروه‌ها ناتوان باشد را نمی‌توان پذیرفت، این موضوع در ماجراهای گمرکی و مخابرات خود را به صورت عیان‌تری نشان داد.

در واقع دولت روحانی تلاش کرده است یک تمهیداتی بر بی‌سر و سامانی نهادهای خاص ایجاد کند و این مساله مهمی است اما به برخی دلایل امنیتی امکان گزارش دهی به مردم نبوده است.

علاوه بر این باید گفت مساله رانتی بودن اقتصاد در عمده کشور‌های خاورمیانه وجود دارد و نمی‌توان آن را به یک دولت منتسب کرد.

مشاهده صفحات روزنامه

ارسال نظر