حدود دو دهه پیش یکی از بزرگان علم سیاست هشداری درخصوص تداوم تندروی جناحهای سیاسی داد. به گفته این استاد دانشگاه تجربیات تاریخی نشان داده که عاقبت افراطگری- فرق نمیکند چه جناحی یا گروهی باشد- میتواند دولتی را بر سر کار آورد که شعارهای مردمفریبانه بدهد اما در نهایت آنچه تخریب میشود، اقتصاد و اجتماع است. او نمونههای تاریخی در این خصوص آورد که از قضا در دورههای زمانی خیلی دور نیست. شاید بارزترین و نزدیکترین آن میتواند دولت پرون آرژانتین باشد همچنین دولتهای دیگری که اکنون مجال بررسی آن نیست. آن موقع کمتر کسی این هشدار را باور کرد اما یک دهه زمان برد که ایران هم با یک چنین واقعیتی روبهرو شد. نامزد ریاستجمهوری وقت با شعارهایی مانند «آوردن نفت بر سر سفرهها» یا مبارزه با اشرافیگری و ... دولتی را روی کار آورد که پس از 8 سال متاسفانه آثاری را بر جای گذاشت که ترمیم آن هزینههای زیادی را میبرد. اکنون شواهد و آمارهایی که از عملکرد و سیاستهای دو دولت گذشته از سوی نهادهای رسمی منتشر میشود، حقایق بسیار عجیبی را افشا میکند. چند روز پیش بود که مرکز آمار ایران، آماری را منتشر کرد که نشان میداد طی سال
1385 تا 1392 حدود 88 درصد فرصت شغلی به وجود آمده عملا از بین رفت. حال اینکه احیای این فرصتها چقدر سرمایه میبرد، جای خود دارد اما هزینه اجتماعی بیکاری ناشی از آن چیزی نیست که به راحتی و به سرعت جایگزین شود. از این نوع آمارها به طور مکرر بیان شده که یک نمونه دیگر آن نرخ تورم 40درصدی است.
اما دیروز مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی را منتشر کرد که نشان از عمق یک فاجعه دیگر میدهد. تاکنون بیان میشد و میشود که دولت احمدینژاد توانسته است شکاف فقر و ثروت را کاهش دهد یا زندگی روستاییان را نسبت به دولتهای ما قبل خود بسیار بهبود ببخشد. او در برنامههای خود از احیا و عمرانی روستاها سخن میگفت و حتی بدین منظور ساختمان شیشهیی وزارت کشاورزی را به خاطر آنکه کارشناسان بخش کشاورزی به جای پشت میز نشستن باید در روستاها و بر سر زمین باشند از دست متولیاش گرفت و کارکنان آن را پخش و پلا کرد به طوری که یک ارباب رجوع کشاورزی برای حل یک مشکل خود باید در سطح تهران بین ساختمانها بچرخد. گزارش مرکز پژوهشها از اوضاع روستایی کشورمان که تفصیل آن را میتوانید در صفحه 9 بخوانید، نکات تکاندهنده زیادی دارد که باور کردنش بسیار سخت است و خواننده همواره این سوال را در ذهن خود طرح میکند که آیا این اتفاق واقعا در کشور ما روی داده است. آیا روستایی که دسترسی او به گوشت قرمز و شیر سالم بیشتر از یک شهری بوده اکنون باید به جایی برسد که بنا بر این گزارش «به طور متوسط هر خانواده روستایی نسبت به خانواده شهری 25درصد لبنیات و 20درصد گوشت قرمز کمتر مصرف میکند» و همین موضوع باعث شده که روستاها در منطقه ناامنی شدید غذایی قرار بگیرند؟ شاید در دوران گذشته روستا نسبت به شهر در فقر نسبی قرار داشت اما گزارشی که مرکز پژوهشها منتشر کرده، نشان میدهد که طی سالهای 1383 به بعد، فقر و بیکاری در روستاها بسیطتر شده به طوری که نرخ بیکاری در دهکهای اول درآمدی در روستاها حدود 70درصد شده و دهکهای کمدرآمد روستایی(دهک یک تا سه) بیش از 50 درصد از درآمد خود را به تهیه غذا تخصیص میدهند و در منطقه ناامنی شدید غذایی قرار دارند. در همین ارتباط وجه اجتماعی روستاییان به شدت آسیبپذیرتر شده است به طوری که این نهاد پژوهشی هشدار داده است که خانوارهای کم درآمد در روستاها به سوی فروپاشی پیش میروند. اینها بخشهای کوچکی از اتفاقاتی است که طی دو دولت احمدینژاد بر سر روستاها رفت. دلیل آن هم واضح است و آن این است که بخش عمدهیی از آن به سیاستهایی برمیگشت که طی سالهای 1384 به بعد رخ داده است. یکی از این سیاستها حذف قانون خرید تضمینی بوده است به حدی که قیمت برخی از نهادهها به نحوی افزایش یافته که درآمد روستاییان را تحت تاثیر قرار داده بود و بخش دیگر آن واردات محصولات کشاورزی با تعرفههای بسیار پایین بود. به بیان دیگر بخشی از پول نفت بر خلاف شعارها به سمت نابودی روستاها سوق داده شد اما هیچ چیز جایگزین این نابودی نشده است. به عبارت دیگر هیچ در برابر هیچ.